مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

این حجم از دلگیری و دلشوره م غیر قابل تصوره.

۰ نظر ۲۴ آذر ۹۶ ، ۲۲:۰۳
آی دا

از لحاظ تلاش کردن از خودم راضیم

حس میکنم مغزم با وضعیت جدید بیشتر کنار اومده و داره سعی میکنه اطلاعات جدیدی که بهش میدم رو راحت تر بپذیره

یادم میاد دوران دبیرستان کافی بود یک بار یک چیز رو ببینم تا همیشه تو ذهنم بمونه.

اما طی سال های دانشجویی؛ انگار که ذهنم تنبل شده باشه این قابلیتم به شدت افت پیدا کرد.

شاید روزی برای نوه هام تعریف کنم که دوران دانشجویی چه تبری به اطلاعات  و دانسته هام زد! که البته خودمم کم تقصیر نبودم

این روزها اگه بحث اقتصادی باشه نهایتا حرفو میکشونم به زبان خوندن

اگه علمی باشه دینی باشه در مورد آب و برق و گاز هم باشه تهش من یه جوری ربطش میدم که چه تاثیری میتونه در روند مطالعه زبانم داشته باشه!

در واقع اخلاقمه!

وقتی یه چیزی رو شروع کنم به حدی بهش فکر می کنم که تمام سلول های بدنمم ناخوداگاه به سمتش کشیده میشن.

در همین راستا هرچند همچنان آشپزی و فیلم دیدنم پابرجاست؛ اما متاسفانه رمان خوندنم تعطیل شده که از این بابت از خودم دلخورم.

چرا اینا رو مینویسم و همچنان هم دوست دارم این سطور رو ادامه بدم؟

چون هیچ دوستی نیست که باهاش حرف بزنم و به شدت احساس تنهایی می کنم.

خواهر و مادر و نامزد خب بحثشون جداست اما دوست چیزیه که این روزا خلا اش رو حسابی حس میکنم.


۴ نظر ۱۹ آذر ۹۶ ، ۱۲:۲۰
آی دا

خواندن ۴۵۰ لغت جدید در حدود یک ماه و نیم گذشته؛ و سعی در به خاطر سپردنشان زیادی جذاب و بوس دادنی نیست؟

به نظر من که هست.

کلمات برایم لگوهای جذابی هستند که سعی می کنم با روی هم قرار دادنشان ساختمان جدیدی بنا کنم و هرچند که ساختمانم زیاد مستحکم نباشد؛ اما باز هم تلاش می کنم که آن ها را روی هم بچینم و راه های جدید برای استحکام بنا پیدا کنم.

از خودم راضیم؟ بله خیلی زیاد.

۳ نظر ۱۲ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۹
آی دا

همینکه خانواده ای دارم و تحصیلاتی و شغلی و کسی که دوستم داره؛ دلایل مبرهنی هستن که می بایست بخاطرشون اخمامو باز کنم‌.

۳ نظر ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۹:۰۵
آی دا

روزها به حدی داره تند میگذره که در عجبم

صبح چشمم رو باز میکنم و بعد انگار که فقط ثانیه ای گذشته باشه؛ شب میشه.

خیلی کار دارم.

تقریبا فیلم دیدن و رمان خوندن تعطیل شده، و اگر که مشغول انجام کارهام نباشم؛ ذهنم درگیرشونه.

الان ۲۶ ساله ام و حس میکنم به عنوان یک دختر ۲۶ ساله عملکرد خوبی داشتم؛ حتی گاهی اوقات حس می کنم بیشتر از چیزی که باید خودم رو درگیر کردم.

چیزی که این روزها دوست ندارم؛ نصیحت های مامانه

سعی می کنم بروز ندم که خسته کننده شده برام این نصیحت ها اما خب...

کاش واقعا ادم از یک سنی که میگذره بزرگ ترها علی رغم تمام نگرانی هاشون؛ از نصیحت های تکراری و القای چیزایی که باور خودشونه اما دلشون میخواد بچه ها هم از همون طرز فکر پیروی کنن دوری کنن.

شاید هم چون اخلاق ذاتیمه که کمتر دوست دارم مورد سوال واقع بشم و توضیح بدم؛ این حرف ها برام ملال اور شده.

اما خب میدونم که یه روز خودمم قراره مادر بشم. پس بهتره عملکردی نداشته باشم که بعد بگم حیف؛ مامان حق داشت....


روزهای سرد قشنگی داشته باشین...






۰ نظر ۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۱:۰۴
آی دا

میگن برای سال های گذشته سوگواری نکنین

با اینکه همیشه سعی کردم آدم فعالی باشم و از وقتم استفاده کنم؛ اما بازم حس می کنم دوران لیسانس می تونستم خیلی عملکرد بهتری داشته باشم.

گاهی حس می کنم دوران لیسانسم دوره ای بوده که 80 درصد زندگیم سوخت شده. به جز موارد استثنایی که اتفاقات خوبی محسوب می شدن، بقیه ش همه ش درجا زدن و ندانم کاری بوده.

خلاصه من الان اینجام

با همین سطح استعداد و هوش و توانایی.

شاید نشه استعداد رو زیاد کرد، اما خوشبختانه چیزی به اسم تلاش وجود داره که قابلیت ارتقا داره.

پس بیشتر تلاش می کنم.


+من کارم... بازو و نیرو دارم... هر چیزی رو می سازم... از تنبلی بیزارم... از تنبلی بیزارم

                         نوستالوژی کودکی!

۲ نظر ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۳
آی دا

مسخره و عجیبه اما چون هیچ کس هیج جا به ادم ثبت و سندی نمیده که اتفاقای مسخره و عجیب واسه ادم پیش نیاد؛ من هم درگیر همچین اتفاقی شدم.

به طرز حیرت انگیزی ازم شکایت شده و فان ماجرا اینجاست که قضیه اصلا به من مربوط نیست!!

الحمدالله که ۲۶ سالگی برام پر از عجایبه!

نمردیم و پامون به اینجاها هم باز شد.

کمپوت هم اناناس میخوام.


۱ نظر ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۱۰
آی دا
به حدی لغت خوندن رو دوست دارم که آرزو می کنم کاش کار دیگه ای نداشتم و صبح تا شب فقط لغت می خوندم!!

۱ نظر ۰۳ آبان ۹۶ ، ۰۰:۲۵
آی دا

یه روز صبح از خواب پا میشی و میبینی همه چی تغییر کرده و تو به طرز غریبی، به طرز بی رحمانه ای، به طرز ترسناکی آرومی.

#ازعجایب26سالگی

۱ نظر ۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۰:۲۱
آی دا

چالش جدید خیلی زود خودشو بهم نشون داد.

هیچی تو دنیا قشنگ تر از داشتن هدف نیست.


عنوان اسم کتابی از رومن گاری.


۰ نظر ۱۸ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۰
آی دا

رفتم نوشته های پارسال این موقع رو خواندم. خیلی غمگین و نگران برای امور پایان نامه.

خب الان، من با یک جلد پایان نامه ی صحافی شده اینجا نشسته ام.

13 شهریور دفاع کردم و هفته ی پیش کارهای مربوط به فارغ التحصیلی را انجام دادم.

دنبال چالش جدید زندگی ام هستم و هنوز انتخابش نکرده ام...

گفتم نوشتن را باید دوباره شروع کنم.

نوشتن چیزی است که من را از خیلی چیزها نجات می دهد؛ هرچند اگر دیگر کسی اینجا را نخواند.

۵ نظر ۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۲
آی دا