مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

شاید یه مدت ننوشتن همه چیزو بهتر کنه. که البته نکنه هم چیز عجیبی نیست.

۱۴ آبان ۹۹ ، ۱۸:۲۹
آی دا

امروز پای لپ تاپم اما تمام فکر و ذکرم پیش دو تا خواهرزاده هاست.

خدایا من سلامتی این دو تا بچه ی گوزو که می دونم اندازه ی نره خر هم بشن هنوز کاملا عقل پیدا نمی کنن رو از تو می خوام.

امیدوارم اون روز نیاد که بخوام کمی و کاستی و مریضی و بی حالیشون رو ببینم.

چقدر دوستشون دارم؟ خیلی زیاد. اندازه ی بچه های نداشته م. بچه هایی که باهام 7 ، 8 سال تفاوت سنی دارن.

۱ نظر ۱۳ آبان ۹۹ ، ۱۸:۱۱
آی دا

از عجایب روزگار اینکه تازه فهمیدم چقدر فاجعه حرف میزدم بدون دقت به تلفظا.

و با وجود اینکه از لحاظ شنیداری به امریکن علاقه دارم، اما بیشتر بریتیش حرف میزنم :|

مثلا برای کلمه feel

من تلفظش میکردم فیل

که خب این میشه تلفظ بریتیشش

و تلفظ امریکن میشه فی یِل

 

یا کلمه dilemma

من قبلا تلفظ می کردم دایلِما که خب بریتیش هست.

اما اگه بخوام امریکن حرف بزنم میشه دِلِ ما

 

کلمه city

 بریتیش :سیتی

امریکن: سیدی

 

و همینطور الی اخر. نمی دونم چرا ناخوداگاه بیشتر تلفظای بریتیش تو ذهنم مونده.

اما تلاش خودم رو می کنم منبعد و خب نسبتا هم موفق بودم تو این چند روز، که کمی یک دست تر حرف بزنم.

 

 

خیلی ازم خواهش شده که تو رو خدا بگو چطور خودخوان انگلیسی بخونیم.

خب ببینید. من آدمی ام که تا الان قاطی پاتی حرف میزده. بعد خب چطور بیام اصول و راهکار بدم؟

اگه هیچ وقت جرئت نمیکنم یه دستور کلی بنویسم بابت اینه که واقعا توش متخصص نیستم و نگرانم بد راهنمایی کنم.

 

 

+ اون بلوز راه راه که از دیجی کالا گرفته بودم امروز رسید. خیلی خوش دوخته و خیلی دوسش دارم و به نظرم به نسبت قیمتش خیلی می ارزه. حالا جنس پارچه ش هم ظاهرا بد نیست.

 

+خواهرزاده هام تب و بدن درد دارن و من شدیدا نگرانشون هستم :( هم بابت سلامتیشون هم اینکه اگه من گرفته باشم چی :((

 

 

۲ نظر ۱۲ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۸
آی دا

وقتایی که زبان می خونم حس بهتری نسبت به خودم دارم.

دفعه ی پیش مشکلم رو تلفظا بود و حرف زدنم مخلوطی از بریتیش و امریکن. در واقع اینقدر همه ی اسکیلا بودم که دیگه دقت به تلفظ رو گذاشته ی بودم اخر لیست.

این بار تا حد امکان هر کلمه ای تلفظ امریکن رو چک می کنم و سعی می کنم رو نکاتی مثل فرق v و w  یا t هایی که مثل d  تلفظ می شه و .... و اینا دقت کنم.

 

از پروفسور ب خواستم بهم ریسرچ پلن بده. تو ریسرچ پلن استاد یا دپارتمان توضیح میدن که این دانشجو در طی 5 سال قراره چه کارهایی بکنه و وظایفش چیه. همینطور توضیح می ده که به تکنولوژی حساس مثل انرژی و هسته ای و نفت و .... دسترسی نداره.

 

تو ریسرچ پلن گفته بود که خودشم قبلا مهندس شیمی بوده ^_^ و الان به یه مهندس شیمی که هم برنامه نویسی بدونه هم کار آزمایشگاهی کرده باشه احتیاج داره.

 

 

دیگه اینکه دیروز با پژمان رفتیم یه مقدار وسایل بهداشتی برای سفر خریدم. الکل و دستمال کاغذی و پد و ژل بهداشتی و ..... .

وسایل خوراکی هم هفته ی آخر میگیریم.

حس می کنم چمدونم کوچیکه برای یه سفر حداقل 17 روزه.

چون به فرض مثال یه روز در میون هم آدم بخواد بره دور بزنه و عکس بگیره، حداقل 8 دست لباس بیرون احتیاجه. آیا خیلی بده که من اینقدر به لباس فکر میکنم؟ تا حالا بیشترین مقداری که مسافرت بودم 7 روزه بوده، بابت همین هیچ سنسی ندارم مسافرت 17 روزه چجوریه.

 

هنوز بلیط نخریدیم و هتل رزرو نکردیم.

 

 

 

۴ نظر ۱۱ آبان ۹۹ ، ۱۳:۳۱
آی دا

اینکه من چرا به اندازه مادر و خواهرم خوشگل نشدم :|

 

یه ذره دیگه همینجوری پیش بره بهتون حق می دم که دیگه اینجا رو نخونین :|| 

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۹ ، ۲۳:۰۴
آی دا

امشب میخواستم خودمو خوشحال کنم؛ واسه خودم این بلوزو از دیجی کالا گرفتم. تو فروش ویژه ۶۹ تومن گرفتم.

به نظرم با شلوار سفید و کفش مشکی خوشگل میشه.

اگه سایزی که گرفتم اندازه باشه و جنسش نا امید کننده نباشه، طرح گورخریش! رو دوست دارم.

دنبال کلاه هم هستم. اما تا حالا قیمت مناسب و خوش دوخت چیزی پیدا نکردم.

نمی دونم چرا هر چی لباس دارم و بازم دارم میخرم بازم فکر میکنم هیچی ندارم. این دیگه چه بیماری هست :|

۳ نظر ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۲:۱۸
آی دا

من فکر کنم تا وقتی کارامون تموم شه؛ از این حجم سر دردی که هر روز تحمل می کنم، دیگه هیچ سری برام باقی نمونه که بتونم درس بخونم😐

۱ نظر ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۹:۴۰
آی دا

دیروز با پژمان رفتیم عکاسی، ازین عکسای ۵ در ۵ با زمینه سفید؛ برای س.فار.ت گرفتیم.

عکسای قشنگ و بانمکی شدن. تا حالا عکس پرسنلی اینقدر شیک نداشتم.

با روسری و بلوز یقه دار!

 

 

حس می کنم حالم خوب نیست.

شاید از فشار و استرسه. نمی دونم.

اگه همه چیز عالی پیش بره، فقط ۲.۵ ماه دیگه ایرانیم. نمی دونم اوضاع چطور قراره پیش بره!

 

۱ نظر ۰۷ آبان ۹۹ ، ۰۱:۴۳
آی دا

نمی دونم روزای اخری هست که تو این اتاق میخوابم یا نه.

نمی دونم دلم براش تنگ میشه یا نه.

اما سخت ترین بخش رفتن؛ جمع کردن کل زندگی توی دو تا چمدونه.

من ادم رفتن بودم؟

بارها در روز اینو از خودم می پرسم.

بخش زیادی از اشتیاقم برای انجام روال کارای رفتن بابت کله خر بودنمه: یا یه کاری رو شروع نمی کنم یا تا تهش می رم.

تقریبا بیشتر امور زندگیم اینطور بوده. با خودم کل انداختم و در نبرد با خودم پیروز شدم. نهایتا لاشه ی خودمو دیدم؛ و منِ پیروز شده به گور بابام خندیده.

میخوام بگم تا همین حد ادم انجام دادن همه چیزم. 

به اندازه ی پژمان نمی دونم میخوام چیکار کنم.

اما پژمان اطمینان راسخ داره که من در فضای بهتری که فراغ بال داشته باشم، به شدت و به سرعت پیشرفت می کنم.

من مبهوت نگاش می کنم چون گاهی یادم میره این روزها هدفم برای چه کاریه.

میخوام برم. ۵ سال دور از شوهر و خانواده م درس بخونم. ۲ سال دیگه هم برای پسا دکترا بخونم. شروع به کار کنم. بعد چی؟ من بدون خانواده م می تونم خوشحال باشم؟

۷ سال دیگه چه خبره؟ از خودم راضی ام؟ 

هر روز کلی سوال از خودم میپرسم و در حالیکه هیچ جوابی قانعم نمیکنه؛ روز به انتها می رسه.

 

+ در مورد ویزای دوبی خبرای امیدوار کننده ای شنیدیم.

اما من و پژمان نه تنها ویزای دوبی؛ بله ترم زمستون رو از خدا میخوایم؛ که ترم اولمون شروع شده باشه. حالا اگه شده بریم بورکینافاسو برای گرفتن ویزا. نذرمون اینجوریه. بله ما دقیقا همینو میخوایم. دو تا ویزای درجای صورتی به مقصد دانشگاه‌. الهی آمین.

 

+ احساس سطح پایین بودن بهم دست میده بس که به فکر لباس خریدنم این روزا. خدایا عقل بنذار تو کله م. انگار مثلا قراره مدل لباس بشم.

 

۰ نظر ۰۳ آبان ۹۹ ، ۰۲:۱۵
آی دا