مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

دو شبه که دیگه با برقای کاملا خاموش می خوابم و نمی ترسم. خدایا شکرت!

من تو حالت عادی اصلا باریکه ای از نور هم بود خوابم نمی برد! اما دیگه شبا اینقدر خوف داشتم، نصف خونه روشن بود و کاملا بدخواب می شدم :( از طرفی نگران پول برق ماهیانه هم بودم...

الان دیگه به خودم افتخار میکنم برقا خاموشه :))

اینجا محله امنه اما ترس بیخود که این چیزا رو نمیشناسه....

 

برخی شب ها خواب خداحافظی از خانواده م رو میبینم و تو کل خواب گریه میکنم و پریشونم. واقعا خوشحالم که حالا حالاها قرار نیست با کسی خداحافظی کنم....

اون شبی که با پژمان خداحافظی کردم جز بدترین شب های زندگیمه. امشب دوباره یادش افتادم و کلی ابغوره گرفتم. و تازه عذاب وجدان هام تازه شد که چرا نذاشتم تو لیوانم چایی بخوره یا چرا نذاشتم به کالباسا دستبرد بزنه :|

می خوام روزشمار بذارم تا روزی که برسه ._.

 

 

+خونه کلی چیزا احتیاج داره بخرم. اما مجبورم اروم اروم بخرم یهویی قرض بالا نیارم :|

 

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۰۱
آی دا

دو روزه که تا مرز گریه رفتم و هر بار تو دلم گفتم خدایا غلط کردم میخوام برگردم اتاقم. پیش مامانم.

اما هر بار به خودم نهیب زدم که میگذره این روزا هم.

امیدوارم ۵ سال دیگه که مدرکمو میگیرم، با پیدا کردن یه شغل خوب، جبران همه ی سختی ها بشه......

تو دعاهای افطارتون منو بی نصیب نذارین....

۱ نظر ۲۵ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۳۵
آی دا

خیلی حرف برای گفتن دارم. اما نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد............

شب تولدم کیکم رو تنهایی فوت کردم و اولین ارزوم این بود که پژمان بیاد پیشم.......فرداش، در حالی که خانواده پژمان و خودش میخواستن منو بابت تولدم سورپرایز کنن و همه دور هم در خونه ی ما جمع شده بودن تا من یهو ببینم و دوق کنم و به صورت مجازی کیک فوت کنم، پژمان گفتش که ایمیل ویزاش اومده، و من نه تنها بابت تولد مجازیم سورپرایز شده بودم، بابت اینکه خدا هدیه ی تولدم رو اینطور بهم داد هم اشک شادی میریختم................

من این مدت فهمیدم که کاملا توانایی تنها زندگی کردنو دارم، حتی اون سر دنیا، بدون هیچ دوست و رفیقی؛ اما من عاشق خانواده داشتن هستم، و فقط وجود پژمانه که میتونه خوشحالیمو تکمیل کنه.

خوشحالم که تا چند ماه دیگه پژمان هم میاد و هرچند اگه بارها قهر و اشتی کنیم و تو سر و کله ی هم بکوبیم، نهایتش موجب ارامش همدیگه ایم.

همین :)

 

 

۲ نظر ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۰۵:۵۷
آی دا

سلام بچه ها!

من خلاصه رسیدم به مقصد!

الان دومین روز رسمی هست که تو خونه ی خودم هستم!

یادتونه گفته بودم قراره چند روز اول رو پیش نیکول بمونم؟؟

اما شرایط کاملا عوض شد.......

قضیه اینطور شد که نیکول در معرض کرونا قرار گرفت و ممکنه بود ناقل باشه. بنابراین نه دیگه میتونست بره دانشگاه نه طبعا پذیرای مهمون باشه.

اینطور شد که با استادم تصمیم گرفتیم من مستقیم خونه کرایه کنم و وارد خونه خودم بشم......

خداروشکر بابت این اتفاق.

چون هرچند راضی نیستم کسی مریض باشه (و نیکول هم خداروشکر خوبه الان)، الان خیلی بهتر و راحت ترم تو خونه خودم.

من شدیدا خجالتی هستم و سختم میشد چند روزی مهمان باشم.

دیروز درگیر مرتب کردن خونه و چیدن وسیله هام شدم و بعد خوابیدم.

امروز پاشدم صبحانه خوردم ولی حس میکنم هنوز خسته ام.

بعد از ۱۲ روز ترکیه موندن، ۶ روز پاکستان موندن، و حدود ۲۲ ساعت پرواز ترانزیتی، خلاصه رسیدم خونه م و الان بهترین حس های دنیا رو دارم.

از خدا میخوام هرکسی که داره تلاش میکنه به خواسته هاش برسه.

 

+ بچه ها ممنون که اکانت اینستامو فالو کردین (aieejan). من کسی رو فالو نکردم که معذب نشه. وگرنه قصد و منظور بدی از بک ندادنم نداشتم. مرسی ازتون.

۴ نظر ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۸:۴۷
آی دا