سه پلشک آید و زن زاید و میهمان برسد
جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۵۱ ب.ظ
چندین روزه می خوام بنویسم اما تنبلی نمیذاره. شایدم بی مخاطب نوشتن کارو سخت می کنه.
دو هفته پیش از درد زیاد دندون تصمیم گرفتم برم دندون پزشکی، بعد از اینکه یکی از دندونام رو درست کردم، به حدددددی مریض شدم و آنفولانزا و سرماخوردگی تا حد مرگ که برنامه ی درست کردن دندونم رفت رو حالت تعلیق.
خلاصه بعد از چندین روز مریضی، بهتر شدم و این روزها درگیر مقدمات عید هستم
اسفند ماه محبوب منه، و با همین یه قرون دوزار ته جیبم سعی می کنم خوشحال باشم و اونو به عیدی خریدن برای بقیه بگذرونم.
اون مقاله که واسه آی اس آی کار کرده بودیم ریجکت شده و استادم میگه واسه یه ژورنال دیگه بفرستیم.
چقدر دیگه مقاله دادن و این کاراشو دوست ندارم جدا. اما چه کنم که احتیاج دارم بهش
الان تازه نشستم به ادیت کردن رفرنسا، و همچین ملو دلم نمیخواد انجام بدم.
زبان خوندنمم همونقدر مزخرف داره جلو میره.
شاید حرفم نق زیادیه اما خیلی ناراحتم از اینکه هر چی رو بخوام، از کسی یا از چیزی یا از خدا، با نهایت پشت چشم نازک کردن و فیس و افاده بهم می دتش، حتی اگه خواسته م خیلی خیلی کوچیک باشه. ناراحتی عمده م اینه این روزا؛ آخه خودم همیشه منتظرم کسی ازم چیزی بخواد فدایی بدم!!!! شایدم مشکل از منه...
سال 96 برام چطور بوده؟ فکر کنم تو یه پست جدا باید در موردش بنویسم، اگه عمری وفا کنه.
۹۶/۱۲/۰۴