شناخت مشکل
اولین قدم برای حل مشکل، شناخت اونه.
امروز فکرم درگیر این بود که تو درس خوندن، همیشه به کم قانع بودم.
مثلا یه مثال واضح همین لیسنینگ هست. تو فایل های جدیدی که پیدا کردم، و خیلی هم دوسشون دارم، هر درس دو دقیقه هست. حالا درسته برای اینکه بتونم به سوالات اون درس پاسخ بدم، باید چند بار گوشش بدم و خب هر درس لغات جدید داره و باید یادداشتشون کنمو ممکنه هر درس یک ربع طول بکشه، اما چرا قانعم به اینکه روزی فقط سه چهار تاش رو گوش بدم؟ چرا تلاشمو نمی کنم که مثلا روزی ده تا گوش بدم؟
یا حالا همه ی اینا به کنار، چرا آهنگ انگلیسی گوش نمی دم؟ احتمالا منتظر گل دادن درخت نی هستم!!!!
به نظرم تا آدم خودشو تحت فشار نذاره، نمیتونه بهبود عملکرد داشته باشه.
و همه ی اینا که کار دارم و سرم شلوغه و نیستم بهانه ست.
بگذریم از اینکه از لحاظ جسمی هم کلا اذیتم. نمیدونم اون موقع ها که یکسره از 8 صبح تا 5 عصر سر کار بودم و تا میرسیدم خونه 6 میشد، چرا چیزیم نبود؛ اما الان که ظهر خونه ام یا درد گردن امانم رو بریده، یا سر درد بی وقفه.
این روزها تنها چیزی که خیلی از خدا میخوام، پول نیست، سلامتی بیشتره. میخوام مثل چند وقت پیش راحت گردنمو تکون بدم و درد نداشته باشم و از درد گردن، سرم درد نگیره :(
امیدوارم خدا به تمام کسانی که برای بهتر شدن زندگیشون تلاش میکنن، و دلشون میخواد آدم مفیدی باشن، کمک کنه؛ منجمله من..