مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

من و گنجشکای خونه، دیدنت عادتمونه

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ب.ظ

+دیشب آقای محترم اینا خونه مون بودن. خودش، مامان باباش و خواهراش.

درسته من سه تا خواهربرادر دارم، اما چون فاصله ی سنیمون خیییییلی زیاده، تقریبا مثل تک فرزند بزرگ شدم. از این لحاظ همیشه تنها بودم و خیلی اوقاتم از بچگی تا کنون حوصله م سر میره و باز میشینم پای درس و مشقم. به همین خاطره وقتی که چند نفر یه جا ببینم که سنشون به من نزدیکه، خیلی خوشحال میشم. مخصوصا اگه خوش اخلاق و شوخ هم باشن. یعنی ویژگی های خواهر برادرای آقای محترم. این باعث میشه که از عضلات فک و دهنم بیشتر کار بکشم و باعث شگفت زدگی بدنم بشم!

+بابای آقای محترم دیشب برامون لاک پشت شماره ی 2 رو آورد. اندازه ی یه سکه ست.

حالا تو حیاط علاوه بر مرغ خال خالی، مرغ حنایی، سه تا اردک نوجوان، خانم و آقای قرقاول، 3 تا بلدرچین جوان، گنجشک ها و یاکریم های محله، قورباغه ی ناخوانده ی تازه وارد و لاکپشت شماره ی 1، لاک پشت شماره ی 2 هم داریم.

زیاد رغبت نمیکنم برای لاکپشت هامون اسمی اختصاص بدم. چون تجربه بهم ثابت کرده چندان معاشرتی نیستن و هر دو ماه یک بار میان بیرون از مخفیگاهشون.

+مضامین پست هام تکراریه. می دونم. اما این ها رو از کسی که تو خونه نشسته و چندان ارتباطی با کسی نداره بپذیرین. 

+بعد از مدت ها از کتابی که دارم می خونم راضی ام؛ با وجود غلط های نگارشی، املایی و ویرایشی فراوانش. مشتاق شدم دو جلد بعدیش رو هم بگیریم.


+الان متوجه شدم که مشکل بیان در پست های تصویری حل شده. اگه دوست داشته باشین از حیاط براتون عکس میذارم.


+کاشکی فضای شور و شادی به بلاگستان برگرده. بچه ها اگه بدونین از خوندن ناراحتیتون چقدر غمگین میشم که حد نداره. تا چندین ساعت دمق و پکرم. کاشکی هممون خوشحال باشیم. الهی آمین.

نظرات  (۱۰)

عاشق این عکستون شدم
http://bayanbox.ir/info/1054979268356330485/IMG-20190512-014607-335

منو یاد شبهایی که زیر لحاف با چراغ قوه موبایل، هری پاتر میخوندم انداخت.
هعیی ...
چقدر زود گذشت اون دوران
پاسخ:
مرسی
بله منم هری پاتری رو کامل خوندم :)
ما مضامین تکراریتم دوست داریم.
من به شخصه بیشتر دلم میخواد عکس جا کارتی طرح کره زمینتو ببینم.با سپاس
پاسخ:
چیز خاصی نیست بابا :)) یه جاکارتی معمولیه
رفت و آمد دارین با آقای محترم اینا؟ یا خواستگاری بود؟
بعد وسط خواستگاری لاک پشت؟
پاسخ:
نه بابا خواستگاری چیه :|

اسم کتابه چقد شبیه اسم وبلاگته! در واقع اسم اینستات بیشتر :)
پاسخ:
آره!
نیومون! ماه نو :)
واسه همینم هست که دوسش دارم
تو ما ها رو می کشی آخرش هم داستان آشنایی تون رو نمیگی😐
پاسخ:
یعنی اینقدر جالبه؟
مثل همه ی ادمای دیگه :|
جالب چیه بابا...بگو هیجان انگیز...تو که از  ساده ترین موضوعات یک صفحه مطلب می نویسی...ازاین موضوع می تونی کتاب بنویسی😄
پاسخ:
به زودی تعریف می کنم😎😄😅
پستای تو همیشه روح و رنگ داره
پاسخ:
عزیزم^-^ مرسی ^-^
نکته ای که راجب فاصله سنی زیاد و تنها بودن گفتید رو کاملا درک میکنم چون شرایط مشابهی رو دارم و با وجود داشتن سه تا خواهر بزرگتر از خودم همیشه حس تک فرزند بودن داشتم!
پاسخ:
گاهی حس میکنم این همه فاصله ی سنی ظلمه. هرچند مزیت های خودشم داره!
۲۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۵ احسان شریعتی
اصلاً وبلاگ برای تکرار کردنه
پاسخ:
متشکرم :)
تا منظورت از به زودی چی باشه😁
پاسخ:
بهش فکر نکن که راحت تر برات بگذره😁

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">