منتظر واسه رسیدنت تو بارون می مونم
بهترین عید برام اون عیدی بود که دوم راهنمایی بودم، تلویزیون رنگی جدید خریده بودیم، و با برادرم فیلم های سینمایی که ویژه برنامه ی شبکه ی دو بود رو نگاه می کردیم. تقویم فیلم ها رو یادداشت کرده بودیم و با شوق منتظر پایان شب می موندم.
بهترین ماه رمضان برام ماه رمضان سال 88 در تابستان بود که منتظر جواب نهایی کنکور بودم و هر شب بعد از سحر یه عالمه دعا می خوندم. اون حس های خوب هیچ وقت دوباره تکرار نشد.
بهترین زمستان برام زمستانی بود که تازه امتحان های ترم اول دانشگاه رو داده بودم و چون از عملکردم خیلی راضی بودم، فاصله ی بین دو ترم خیلیییی بهم خوش گذشت.
نوبتی هم باشه، نوبت پاییزه. من مطمئنم بهترین پاییز زندگیم هم قراره امسال رقم بخوره، پاییز پیش رو :]
چرا بعضی تاریخ ها و حس های خوب هیچ رقمه از ذهن آدم پاک نمیشن؟
+عنوان از آهنگ بارون، آقای قمیشی
تازه من معتقدم بهترین بهار و زمستون و تابستون عمرت هم هوز توی راهن :)