مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزهای خاص» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۴:۵۳
آی دا

گالری گوشیم رو نگاه می کنم و دلم ضعف میره برای روزهای آی دا بودنم

آی دای کتابخون و خوره ی فیلم و آشپز و دیزاینر بشقاب و دوچرخه سوار.

نکنه خودمو یادم بره؟

 

+ نگارش اولیه cv تمام شد و آخ که چقدر حس میکنم بار سنگینی رو از دوشم پایین گذاشتم!

+برای شروع فردا ذوق دارم ^-^

۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۲۹
آی دا

ساعت ده دقیقه به چهار صبحه.

تازه اومدم توی تخت تا بخوابم

خواب به چشمام نمیاد

شهریور داره با سرعت باورنکردنی تموم میشه

امروز ازمون ازمایشی ثبت نام کردم برای اواسط مهر

فردا کاش بشه کارای رزومه تموم بشه تا یه نفس راحت بکشم

چه روزای عجیبی.

اینقدر فکرم مشغوله که حتی وقتی به گذشته فکر میکنم و بابتش افسوس میخورم یا احیانا احساس خشم یا تنفری بهم دست میده؛ خیلی زودگذره. چه خوب. چه خوب که برای فکرای اضافی وقت و حوصله ای ندارم.

خدایا ممنون بابت این روزای پرتلاطم و عجیب.

۱ نظر ۰۸ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۵۹
آی دا

نمی دونم همه ی آدما همچین روزایی رو تجربه کردن یا نه

مخلوطی از هیجان و ترس و نگرانی و خوشحالی و چاقی و استرس و پوست خراب و دولپی شیرینی خوردن و تنگ شدن کمر شلوار و مداوم نشستن پشت سیستم و تو دلم رخت میشورن و خوشحالم که هدف دارم و وای یه عالمه کارم مونده و اگه بشه چی میشه و اگه نشه چی میشه و فیلم و رمان و آشپزی تعطیل و ولخرجی ممنوع و سرچ جملات انگیزشی و هیس هیس کردن و حواس پرتی و روزی بیش از ۱۰ لیوان چایی خوردن و سر درد و چشام درد میکنه و ....

بازم بگم؟

روزای عجیبیه! عجیب!

 

+رفتم نصف یه فایل رو کپی گرفتم؛ دو تا رو یه برگ. به این قصد که کمتر به لپ تاپ نگاه کنم. هر چند ریز شد و پولشم شد ۴۰ تومن و دلم سوخت. اما راضی ام. فنری شم کردم که خوشگل باشه ذوق کنم بخونمش. به خودم قول دادم اگه دختر خوبی باشم و تمومش کنم زود، بعدی رو هم فتو کنم به خودم جایزه بدم :)))

این فایل مال امتحان دوممه. همون امتحانی که قراره دایره لغاتمو حداقل ۱۰۰۰ تا دیگه اضافه کنه :)))

۶ نظر ۰۲ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۲۷
آی دا

صبح ها خودم رو با انگیزه ی اینکه پاشم صبحانه درست کنم و برای پیجم عکس بگیرم، سر پا میکنم.

بعد درس تا ظهر. ظهر دوباره کیفم کوکه که چطور ترکیب ها رو کنار هم بذارم تا یه بشقاب قشنگ داشته باشم. عادت کردم به اینکه بدون چیدن بشقابم به قشنگ ترین شکل، شروع به غذا خوردن نکنم!

کل عصر تقریبا خراب میشه. خراب که...یعنی نمیشه مطالعه کرد. ممکنه کمی چرت بزنم و با خانواده که از سر کار برمیگردن صحبت کنم.

غروب رو دوباره اندازه یکی دوساعت با برگه ها و جزوه هام سرگرم میشم.

بعد شام. من شامم رو ساعت 7 الی 8 شب میخورم. برای من محدودیت منابع معنا نداره. با کمترین امکاناتی که تو یخچال پیدا میشه، سعی میکنم طعم درست کنم...

آخر شب دوباره مقداری مطالعه...


نمی دونم روزی روزگاری دلم برای این روزها تنگ میشه یا نه.

این روزها کسی از بیرون نگاه کنه فقط یه دختر بی دغدغه رو میبینه که تمام فکر و ذکرش اینه که چی بخوره و چی نخوره، و گل و گیاهاش در چه حالن..

هیچکی نمیتونه حدس بزنه تو ذهنم چه شهر شلوغی هر روز صبح تا آخر شب فعالیت داره!!

۳ نظر ۱۲ اسفند ۹۷ ، ۲۱:۵۸
آی دا