مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من به معجزه ی تلاش ایمان دارم» ثبت شده است

چرا من بوی پاییزو حس می کنم؟

شما چطور؟

برگ ها تو شهر ما علی رغم گرما زرد شدن و ریختن کف کوچه خیابون.

هوا هم چند روز در میون ابری و بارونیه.

تجمع اینا باعث میشه حس کنم پاییز بیخ گوشمه.

پارسال این موقع فکر می کردم که پاییز بعدی تو گیر و دار شروع کردن مقطع تحصیلی جدیدم.

اما خب یه سیب هزار تا چرخ میخوره به زمین برسه.

الان تو این نقطه که سر خودمو با مهمونی و گردش و یللی تللی گرم کردم و نه یه شغل درست درمون دارم و نه هیچی، نمی دونم زمستون رو قراره چطور شروع کنم.

 

 

این روزا یه حس اشنا دارم.

سال ۹۰ که یهویی دیگه نمی تونستم راه برم و در برابر چشمان مبهوت همه تو بیمارستان بستری شدم، فکر می کردم که اگه فردا شب مرخص نشم؛ تا پس فردا حتما دیگه مرخصم.... بقیه با حالتی که نمی خواستن دلمو بشکونن، میگفتن اره اره انشالله مرخصی و بعد با غم به زمین نگاه می کردن.

اون یک روز تبدیل شد به ۱۱ روز. و طول درمان تا حدود ۳ سال طول کشید تا من اون ادم قبلی بشم.

الان هر چند سالمم، اما می دونم حالا حالاها بعیده زندگیم رو روال بیفته.

نمی دونم یک سال دیگه، دو سال دیگه، یا چقدر دیگه طول میکشه تا بشه یه زندگی معمولی و رو روال رو شروع کنم.

شاید تقصیر خودمه که سخت ترین مسیرها رو همیشه انتخاب می کنم.....

 

 

+ یه شاپ پیدا کردم که تو نیویورک ه و سنجاق سینه و گیفت هایی میسازه که عاشقشون هستم. قیمت اکثر کارهاش ۱۰ دلاره. تو دفترچه ارزوهام نوشتم رفتن به این شاپ و خریدن یه سنجاق سینه برای خودم.

 

۱ نظر ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۳
آی دا

خلاصه تونستم تو این سایت های فریلنسری یه پروژه بگیرم.

و هرچند که پروژهه کوچیکه و پولی توش نیست؛ خوشحالم که سرم گرم میشه و کمتر فکر و خیال میکنم.

امروز تقریبا کارای باقیمونده مربوط به اپلای رو انجام دادم..هیچ نمی دونم چی میشه. اما یه حس رضایتی از خودم دارم. بقیه ش رو میسپرم به خدا. می دونم حتی اگه نشه هم یه خیری توش بوده.

فعلا تمایلی ندارم جایی به صورت شرکتی کار کنم.

اگه تا سه چهار ماه دیگه تکلیفم مشخص نشد؛ بعد اقدام جدی میکنم هر چند دیگه واقعا برام مهم نیست اگه این نشد شغلم چی میخواد بشه. حق التدریس یا خدماتی. مترجم یا تایپیست.

حس میکنم به یه مرحله ی عرفانی رسیدم! شایدم اسمش حزنه! نمی دونم!

+این روزا درگیر یه بازی مسخره شدم که اصلا تو شان و شخصیتم نیست. اما گاهی اوقات تو رانندگی حتی اگه داری اروم میری، یه مست از خدا بیخبر میاد میزنه به ماشینت.

من همونم که داشتم اروم راه خودمو میرفتم.

اما چه میشه کرد که دنیا هزار جور ادم داره و ادم ناگزیره که با مست و اوباش و لاشی ش هم مقابله کنه!!

 

۲ نظر ۱۱ بهمن ۹۸ ، ۰۳:۴۶
آی دا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آذر ۹۸ ، ۱۴:۵۳
آی دا

خدایا

اومدم بگم ممنون بابت این خوشی های کوچولوی پررنگ ِ طلایی

حتی اگه زودگذرن، حتی اگه ممکنه واقعی نشن، حتی اگه شبیه خواب و خیالن

امروز بلاخره تصمیم گرفتم لبخند بزنم :)

 

شما حالتون چطوره؟

 

۳ نظر ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۸:۳۴
آی دا
از امروز، هفت ماه فرصت دارم. اگه تاریخ مورد نظر رو حدودا 10 مهر در نظر بگیرم، و تقویم درست بگه و امروز 10 اسفند باشه، هفت ماه دیگه فرصت دارم!
به نظر من فارغ از نتیجه، تلاش کردن جالبه.
آدم هایی که یک شبه میخوان به همه چیز برسن رو درک نمی کنم. آدم هایی که فقط یک گوشه نشستن و منتظرن یهو اوضاع بر وفق مراد شه رو هم. اگه تلاش و سختی نباشه، موفقیت اصلا جذاب و تو دل برو نیست....
درسته که این روزا عجیب و خاصه و من پر از دلهره ام، پر از احساسات مختلفم، اما به معجزه ی تلاش کردن اعتقاد دارم.
چرا اعتقاد نداشته باشم؟
تا الان هرچیزی رو که خواستم به دست آوردم! منبعد هم میارم..
یه نفر نوشته بود برای نمره تون هیچ سقفی در نظر نگیرین. برای گرفتن بالاترین نمره تلاش کنین.
الان منم میگم برای آرزوهامون هیچ سقفی نداشته باشیم. هر چقدر بیشتر بخوایم، ذهنمون ما رو به سمتش بیشتر سوق میده و خب قاعدتا چیزی که به دست میاریم، به هدف نزدیک تره..


+من حرف آدمایی که مدت کم برای امتحانی خوندن و نتیجه گرفتن رو باور نمی کنم، شما هم نکنین. همونظور حرف کسایی که میگن هیچ کار خاصی نکردیم یهویی لاغر شدیم!
+کاشکی تعطیلات نوروز اینقدر طولانی نبود. از تعطیلات بلندی که تو کار وقفه میندازه خوشم نمیاد! این روزها که حسابی بابت امور نوروز درگیرم و به کارهام نمی رسم، بیشتر باور میکنم من فقط باید تو یه جهان ایزوله زندگی میکردم که توش خبری از آخر هفته و تعطیلات طولانی و شلوغی نیست!

۶ نظر ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۳
آی دا