خب، با توجه به اینکه یکی از پیغام خصوصی های قبلیم اسمش زهرا بود، یادم افتاد یه چیزی تعریف کنم.
استادم پروفسور ب، همش خیلی تلاش داشت منو متقاعد کنه که شهر دانشگاه و خود دانشگاه جای خوبیه. در همین راستا یه روزم برام ایمیل چند تا دانشجوی ایرانی رو فرستاد، با تاکید به اینکه اینجا پر از ایرانیه و داره بهشون خوش میگذره :دی
ازم خواست باهاشون ارتباط بگیرم و سوالات ذهنیمو بپرسم.
فکر کنم ۵ تا ایمیل بود، ۳ تا خانم دو تا اقا.
من راستش تمایل و حوصله ای نداشتم.
اما تخیل کردم که نکنه استادم بره از اینا بپرسه که فلانی احیانا بهتون ایمیل زده؟ پس رفتم ایمیل زدم به یکیشون که اسمش زهرا بود.
پرسیدم ایا این فاند کفاف زندگی در اون شهر رو میده؟ ایا راضی هستی از تجهیزات و دانشگاه؟ و سوالاتی از این قبیل.
جوابش این بود:
سلام،
تبریک میگم. سوالاتی که پرسیدین در کل خیلی بستگی به شخصیت هر کس و توقعاتش و خواسته هاش داره. من به شخصه از زندگی در اینجا راضی هستم. ....... یه شهر نسبتا کوچک و کم جمعیته که طبیعت قشنگی داره و با اینکه زمستوناش سرده ولی بهار و تابستون خوش آب و هوایی داره. ولی خب شاید زرق و برق شهرهای بزرگ رو نداشته باشه. در مورد فاند هم به نظر من برای یه زندگیه دانشجویی کاملا کافیه و حتی از خیلی از دانشگاههای اطراف بیشتره ولی به هر حال به سبک زندگی و میزان خرج کردن بستگی داره. در نهایت در مورد محیط دانشگاه و امکانات هم باز من شکایتی ندارم و برای زمینه من به شخصه تا حالا محدودیتی ایجاد نشده. امیدوارم جواب هام کمکی بکنه.
موفق باشید
زهرا
راستش انتظار داشتم کمی گرم تر جواب بده. یا مثلا تهش بگه این شماره منه خواستی تماس بگیر. یا سوالی داشتی بپرس. یا بیشتر در مورد خودم بپرسه.
اما در نظر گرفتم که احتمالا سرش شلوغه. سختشه به غریبه اعتماد کنه و لزومی نداره بخواد باهام گرم تر باشه.
برای منی که خیلی سخت ارتباط میگیرم، زندگی احتمالی در غربت، میتونه چالش عمیق و البته جذابی باشه.