مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

امروز با دوستم رفتیم بازار کمی خرید کردم. بازار محلی بود و خیلی قیمتا مناسب بود مخصوصا تو بعصی چیزا.

من لوبیا استانبولی، لیمو ترش، زردالو، و سیب زمینی گرفتم.

بعدش من ناهار فسنجون پخته بودم با دوستم اومدیم خونه ی من خوردیم. عصری رفت. هیج دلم نمیخواد عداهای اینطوری رو تنها بخورم.

 

چهارشتبه ی بعدی برای کسایی که امتحان کوالیفای رو پاس شدن داتشگاه یه مهمونی گرفته. من حالا میگم احیانا مگه وظیفه مون نبود پاس بشیم :))

استادم بهم ایمیل زد که اونم داره میاد تا منو همراهی کنه و ازین بابت خوشحاله. منم گفتم چاکریم :)) فک کنم یه هدیه ی کوچیک هم میخوان بدن :))

 

امروز که شنبه بود و اینطوری گذشت. دلم میخواد شب یه فیلم ببینم و فردا صبخ خوب بخوابم و بعدش پاشم کار کنم (همون ریویوی مقاله)، چونکه تو طول هفته دیگه فرصت نمی کنم.

دوشنبه ظهر میتینگ دارم و شبش دوباره خونه ی همین دوستم دعوتم چون برای یکی دیگه از دوستامون که دیگه دفاع میکنه دکتراشو، جشن گودبای پارتی گرفته. من وافعا تفریح وسط هفته دوست ندارم. دلم میخواد پنح روز هفته رو کاملا کار کنم، یه روزشو کاملا تفریح کنم، و یه روزشو نصف کار کنم نصف تفریح.

حالا ایراد تداره. این بار اینطوری پیش اومده.

 

 

شب ببینم لوبیاها رو میتونم پاک کنم.

۱ نظر ۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۴۴
آی دا

هم اکنون یه خبر خوش دریافت کردم، اومدم بنویسم تا یادم بمونه.

برای اولین بار به عنوان ریویور برای یه ژورنال (مجله) دعوت شدم که مقاله ریویو (review) کنم.

حوزه ی کاریش تخصص خودمه.

اگه نمی دونین ریویور (reviewer) چیه:

همه ی ژورنال های علمی، برای اینکه مقالات علمی رو چاپ کنن، از نظر چند تا متخصص استفاده میکنن تا مطمئن بشن مقاله صلاحیت علمی داره.

تعداد متخصص ها معمولا کمتر از سه تا نیست. این افراد که معمولا اساتید دانشگاه، یا دانشجوهای سال آخر دکترا، یا پسا دکترا هستن، اون کار علمی رو بررسی میکنن و ایراد میگیرن و سوال میپرسن. هویت ریویورها برای نویسنگان مقاله همیشه مجهول میمونه، اما ریویور میتونه هویت اونا رو ببینه. ریویور میتونه مقاله رو فاقد صلاحیت علمی بدونه و ریجکتش کنه. یا میتونه ایراد بگیره و سوال بپرسه و از نویسندگان بخواد که بهبود بدن کار علمیشونو.

نهایتا ریویورها تصمیم میگیرن مقاله توی اون مجله چاپ بشه یا نه.

 

خب من الان یکی از کسانی هستم که برای سرنوشت یه مقاله تصمیم میگیرن.

 

 

نوشتن بسه، من برم بخوابم. فردا صبح میتینگ دارم.

۳ نظر ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۴۰
آی دا

هشت کیلو تا حالا لاغر شدم و خیلی ها میگن چقدر لاغر شدی. ۷ کیلو هم باید کم کنم. چون بیشتر با ورزش کم میکنم سرعتش کمه اما راضی ام.

امروز دارم نیم ساعت دیرتر میرم، گفتم یه پست قبلش بذارم.

دارم کارای پیپر سومم رو انجام میدم. تا کمتر از یک ماه دیگه سابمیتش میکنیم.

استادم گفت میتینگ بذاریم برای پروژه ی بعدی. اما نمی دونم چرا حس و حالش نیست. یه ذره هم میگم این کارا رو کش بده. اما من ادم کش دادن نیستم.

هفته های پیش اینقدر شدید کار کردم الان حس میکنم خیلی خسته ام. 

تا وقتی کارام نتیجه نمیداد یه جور ناله داشتم، الان یه جور دیگه.

بذارین کمی پز بدم. هیچ کدوم از بچه های دکترا سال اول و حتی دوم پیپر نمی دن. اخه کلا خیلی ها سال دوم تازه ریسرچ رو شروع میکنن و سال سوم نتیجه میده (من از روز اول شروع به کار کردم).

اینکه من به کسی بگم پیپر دارم و سومیش تو راهه، دو تا رویکرد داریم. 

یا با خودش میگه لابد کاره اسونه که را به راه پیپر میده بیرون.

یا خودش میدونه همچین چیزی مستلزم تلاش شبانه روزی و مداوم یا به قول اینا sacrifice هست.

اینا رو که مینویسم حس خوبی دارم. مذت هاست یاد گرفتم قرار نیست چیزی رو به کسی اثبات کنم،

وقتی پیپر اولم بیرون اومد و تو اینستا خوشحالی کردم، یه ریپلای منفی گرفتم. برای پیپر دومی، با اینکه کار بزرگی بود، دیگه چیزی ننوشتم. پژمان میگفت چرا ننوشتی، گفتم احتیاجی نیست کسی بدونه.

اینا رو اینجا مینویسم تا یادم بمونه که روزهای زیادی با چشم هایی که اشک توش حلقه زده بود و درد گردنم امانم رو بریده بود کار کردم.

امیدوارم خدا کمکم کنه برای بعد از این هم.

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۱
آی دا

لپ تاپم کیبرد فارسی نداره همه چی غلط غولوط میشه بهتره اینجا با گوشی بنویسم. البته اینم باز میبینم سخته.

امروز دانشجوی پی اچ دی جدید لجمو در اورد. استادم در یه اقدام انتخاری رفته یه دانشجوی جدید گزفته که سال سوم دکتراشه اما لب ما سومین لب هست که اومده! حالا کاری نداریم بدشانس بوده یا هر چی.

اما کلا رو اعصاب من و آدریان ه. آدریان که رسما می ری نه بهش. من دلم میسوزه سعی میکنم خوب رفتار کنم.

یه سری رفتارای رو مخ داره.

مثلا چیزی رو که من سه بار قبلا بهش اموزش دادم، بازم ازش سوال داره، و حالا به جای اینکه خودش بیاد جلو و سوال بپرسه و مثلا لپ تاپ بیاره من براش توضیح بدم، تکست میده میگه میای فلان جا (که بساط خودش هست) برام توضبح بدی؟ :||
من جمعه گفتم فایلتو این ور باز میکنم برام راحت تره چون خودم رو کار خودم نشستم. امروز صبح پی ام داده میای قلان جا سوال دارم.

رفتم و مشکلشو حل کردم.

دوباره یک ربع بعد پیغام داده که میشه دوباره بیای؟ :||||
واقعا سگ شدم. 

گفتم واقعا دلم میخواد بهت کمک کنم اما خودم درگیر پروژه م هستم. سوالت رو یا ایمیل کن، یا خودت بیا پیشم سوال بپرس. که دیدم پاشد اومد. 

 

واقعا این چه گرفتاری بود استادم برای خودش و ما تراشید.

بدبختی اینجاست من جورشو باید بکشم.

۲ نظر ۱۸ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۳۵
آی دا

هی هر بار میام بنویسم اما نمیشه.

خب اول از چیزهایی که خوشحالم میکنه می نویسم؛ بعد اگه حال داشتم ادامه میدم.

اول اینکه روتین زندگیم رو به طرز خیلی خوبی تعییر دادم.

صبح ها بین 6.5 تا 7 صیح پا میشم. صبحانه میخورم و ناهارم رو میذارم تو کیفم. قمقمه ام رو پر از آب میکنم، و راه میفتم که به اتوبوس برسم. در همین فاصله تا اتوبوس بیاد پادکست پلی می کنم. یا رادیو راه، یا بی پلاس.

مل تایم رو که حدود 15 دقیقه هست رو گوش میدم. از اتوبوس پیاده میشم و منتظر اتوبوس بعدی می مونم. حدود ده دقیقه منتظر اتوبوسم و تا به دانشگاه برسم میشه 8.20.

پس صبح هام با 40 دقیقه پادکست گوش دادن شروع میشه. (داتشگاه با ماشین 8 دقیقه راهه، منتها من چون ماشین ندارم راهم به 40 دقیقه تبدیل میشه. بله دارم به صورت نهان جلب ترحم میکنم).

بعد که به داتشگاه میرسم تا حوالی 12.5 ظهر مدام میتینگ و درس و کاره. سه نفر همزمان اسمم رو صدا میزنن و ازم کمک میخوان. من چاره ای ندارم که با خوش رویی جوابشون رو بدم.

معمولا 12.5 میرم ناهار تا 1 یا برخی اوقات مه زیادی کلافه باشم تا 1.5.

بعد برمیگردم ازمایشگاه و به کارهام ادامه میدم، معمولا تا 5-4.5.

بعد که حیالم حمع میشه پولم حلال شده؛ برمیگردم سمت خونه. اگه خریدی داشته باشم بین راه انجام میده و دوباره اون پروسه ی 40 دقیقه تا خونه طول میکشه.

میام خونه و کمی استراحت میکنم. بعد لباس میپوشم و میرم ورزش. بین 30 دقیقه تا 50 دقیقه رو تردمیل میرم و بعد برمیگردم خونه.

دوش میگیرم.

الان دیگه شده حوالی 9 شب.

حالا وقت اینه که شام بپزم و ناهار فردام رو هم اماده کنم.

بعد حوالی 10 شب پزمان زنگ میزنه.

من ساعت 11 شب معمولا میخوابم.

 

این ها کارهایی هست که کل روز انحام میدم. فکر میکنم این وسط بتونم برنامه ی دیگه هم بینش بذارم اما واقعا همون 11 شب کاملا خواب الودم. به خاطر بخش پادکست گوش دادن و ورزش کردن و غذا پختن خیلی به خودم افتخار میکنم. هر دانشجوی پی اچ دی نمیرسه همه ی این کارا رو هر روز انجام بده.

 

 

دیگه اینکه هفته ی پیش نذری پختم. اندازه ی 12 نفر. بعد حس خوبی داشتم. بله تو اینستا عکس و اینا نذاشتم.

 

مورد بعدی اینکه کنفرانس 2 تا 7 اکتبر هست (میشه 10 تا 15 مهر)، و من دو تا تاک (سخنرانی) دارم. اسمش دهن پر کنه، اما همون کارایی هست که میکنم. که یکیش مفاله شده و اون یکی قراره مقاله بشه.

ریسرچی که الان دستمه به جاهای خوبی رسیده. البته فردا یه میتینگی دارم که ممکنه یهو پرتم کنه رو نقطه ی اول.

خلاصه اینکه اینجوریا.

از چیزای ناراحت کننده ی این روزا هم نمیگم چوت ارزشی ندارن.

دیگه یادم نمیاد چیا رو ننوشتم.

 

۱ نظر ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۳۸
آی دا