مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۱۰ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

چند روزه پست نداشتم...

 

1- احتمالا همه تون عکس های آبشار نیاگارا رو دیدین که گذاشتم. تجربه ی فوق العاده ای بود. نمی تونم توصیف کنم که از این تجربه چقدر خوشوقتم...می دونم ایران هم جاهای زیادی داره که فوق العاده ان، اما دیدن آبشاری که تو کل دنیا معروفه، حس و حال دیگه ای داشت...

2- هفته ی گذشته با دوچرخه بدجور زمین خوردم. هم خودم رو به فنا دادم و هم دوچرخه رو. سرعت داشتم، دوچرخه مانع رو نرفت بالا، لاستیک لیز خوردم، خیلی خیلی بد افتادم. کلا ایمنی سرم بود. تمام بدنم کبود شد و دست راستم تا دو سه روز خوب تکون نمی خورد. چرخ جلوی دوچرخه نابود شده به کلی.

3- فردا قراره با یه سری از بچه ها بریم گردش. توشون هندی و آمریکایی هم هست.

4- امروز کمی رفتم دویدم. بعد رفتم رو تردمیل. دیگه دوچرخه که ندارم. همینجوری باید سر کنم.

5- این هفته رو از استادم مرخصی گرفتم تا استراحت کنم. خیلی خوشحالم. دیشب و صبح برای اولین بار خیلی خوب خوابیدم. همه ی بجه های ازمایشگاه گفتن you deserve it... تو استحقاقش رو داری.

و راستش خوشحال دارم مسافرت نمیرم چون اونم خستگی خودشو داشت. تازه کلی پول از جیبم میرفت.

6- انشالله که خدا کمکم میکنه و تا پایان تابستون این پروژه م رو تموم می کنم.

7- با آلمانی ها جلسه داشتیم. خیلی خوب بودن و باهاشون آشنا شدم. قرار شده یه روش انالیز جدید ازشون بیاموزم. چقدر آدم های ماهی بودن!

8- چون آدریان امتحان رو افتاده، استادم مراعاتش رو میکنه و در حضورش درباره امتحان صحبت نمیکنه. این بار میتینگ داشتیم و بهم گفت چقدر عالی بودم. خوشحالم!

 

 

همین!

۲ نظر ۲۹ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۱۷
آی دا

این پشت رو دیشب نوشتم اما هر کاری کردم پست نشد:

 

امروز در حالی که تن خسته مو داشتم از دانشگاه میاوردم خونه، ایمیلی از مسئول تحصیلات تکمیلی گرفتم که پاس شدنم تو امتحان کوالیفای رو تبریک گفته بود.

خیلی خیلی خوشحال شدم. هنوز باورم نمیشه این مرحله رو پشت سر گذاشتم. دوره ی سختی بود که گذشت. خداروشکر که خوب تموم شد.

متاسفانه آدریان مردود شده. خیلی براش ناراحت شدم. مجدد میتونه امتحان بده، منتها 7 ماه آینده (زمستون آینده). اگه اونم پاس میشد، خوشحالیم بیشتر میشد.

قول داده بودم در مورد امتحان بنویسم. امتحان کوالیفای در اکثر رشته های مهندسی در بیشتر دانشگاه های امریکا به این شکله:

برات سه تا مفاله میفرستن. تو 1.5 روز فرصت داری یکیش رو انتخاب کنی.

بعد از اون حدود 3 هفته فرصت داری که مقاله رو مورد نقد تحلیلی قرار بدی. باید همه ش رو از جهات مختلف بررسی کنی و همه چیز رو مورد سوال قرار بدی. ایراد گرفتن از مفاله باید با رفرنس دهی باشه. تو نمیتونی فقط خشک و خالی ایراد بگیری. باید منابغ مختلف بیاری که به چه دلیل کارشون اشتباه بوده. و حالا که کار اشتباه بوده تو چه پیشنهادی برای بهتر شدن کار میدی؟

لازم به ذکره که مقالات همه شون مفالات خیلی خفن با ایمپکت فکتورهای بالا هستن. یعنی گزوه های علمی قوی اونا رو انجام دادن و همین موجب سخت شدن کار میشه.

بعد از اینکه ایراد گرفتی، حالا باید برای مقاله future direction ارائه بدی. یعنی تز بدی که بهتره مسیر ریسرچ به کدوم سمت پیش بره. باید مراحل اول چیزی که ارائه میدی رو تا حدودی انجام بدی. برای مثال من 3 تا تز دادم. برای مورد اول مدل سازی آماری انجام دادم با مینی تب، برای مورد دوم شبیه سازی 2 بعدی با کامسول اتجام دادم، و برای مورد سوم چون تجهیزات نداشتم، فقط تز رو مطالعه کردم براشون (یه مدل 3 بعدی پیشنهاد داده بودم.)

همه ی این قضایا رو باید تو 15 صفحه ریپورت ارائه کنی به علاوه ی اسلاید. من ددلاینم 31 می بود و باید سابمیت می کردم فایل ها رو.

امتحان شفاهیم دو روز بعد بود یعتی 2 جون.

45 دقیقه باید ارایه شفاهی می دادم، و بعد داورهام که همه شون پروفسور بودن، اندازه ی 1 ساعت و ربع ازم سوال پرسیدن.

همین امتحان شفاهی سخت ترین بخش کاره. چون باید رو موضوعات زیادی احاطه داشته باشی. من محبور شدم یه سری درس لیسانسم رو مرور کنم برای امتحان شفاهی. مخصوصا مکانیک سیالات رو.

نهایتا نمره به شکل pass یا fail  میاد.

راستی حق نداری در مورد موضوعات علمی امتحان با کسی صحبت کنی. نباید برای کسی ارائه ش بدی. نباید ایده هاتو از کسی بگیری و ... .

دانشگاه های ما عقیده دارن که به جای امتحان خالی از مباحث و حفظ فرمول، دانشجوی دکترا باید بتونه قدرت تجزیه و تحلیل مباحث علمی رو داشته باشه و خودش بتونه مستقلا فکر کنه.

چون PhD یعنی The doctor of philosophy ، پس باید بتونی مسائل رو از چند پله بالاتر بررسی و نقد کنی.

امیدوارم کامل توضیح داده باشم!

آقا من دلم هنوز پیش اسمارت واچ ه. خودمو کنترل کردم امشب خرید نزدم....

۹ نظر ۱۸ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۰۶
آی دا

خب خرید درمانی کردم

دیروز دو تا شلوارک خریدم که واقعا احتیاج داشتم.

با یه تیشرت که استینش زیاد کوتاه نباشه و بتونم برای بیرون بپوشم.

امروزم رفتم یه کتونی سفید خریدم که عاشقشم. به کتونی نیاز مبرم نداشتم. اما دلم میخواست داشته باشم یه جدید.

دوباره یه بلوز که آستینش زیاد کوتاه نباشه هم گرفتم.

همینطور یه عینک آفتابی خریدم که واقعا اینم نیاز بود. چون عینک آفتابی که از ایران آورده بودم شکست پارسال تابستون.

با این اوصاف دیگه اسمارت واچ نمیخرم.

دیگه همینا.

شنبه ی دیگه میریم برای آبشار. خوشحالم!

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۱ ، ۰۶:۱۲
آی دا

آیدا ازت خواهش میکنم ازت تمنا می کنم خوشحال باش.

تو یه امتحان سخت رو پشت سر گذاشتی، خوشحال باش.

تو قراره  هفته ی آینده خلاصه به آرزوت برسی و بری نیاگارا. خوشحال باش.

تو قراره به آرزوت برسی و یه بار با استادت بری مسافرت کنفرانسی. ازت خواهش می کنم خوشحال باش.

تو قراره 7 کیلوی دیگه وزن کم کنی. ازت تمنا می کنم خوشحال باش.

ازت خواهش میکنم به تنهایی هات خو کن و خوشحال باش. تو قراره کارهای مهمی بکنی. قراره به زودی پروژه ی سومت رو سابمیت کنی، تو قراره مقاله های خفن بدی. تو قراره اینقدر خوب باشی که بعد از 5 سال سر و دست بشکونن برات که براشون کار کنی. ازت خواهش می کنم خوشحال باش. حتی اگه هر شب و هر شب بغض گلوتو فشار بده و دقایق زیادی از پنجره بیرونو نگاه کنی انگار که شفا تو تاریکی باشه.

تو قراره آدم مهمی بشی. ازت خواهش میکنم با خوشحالی براش بجنگ.

 

۲ نظر ۱۴ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۱۴
آی دا

و خلاصه امروز امتحان رو دادم و تموم شد.

صبح لحظات سختی بود. هیچ نتونستم صبحانه بخورم. ساعت ۹ امتحان شروع میشد و من ساعت ۸ اونجا بودم. یک ساعتی اونجا لپ تاپ وا کردم و اسلایدها رو نگاه کردم.

ده دقیقه مونده به امتحان استادم اومد. حالمو پرسید و گفت نگران نباشم.

بعد کمی از خاطرات امتحان خودشو (حدود ۲۲ سال پیش!) تعریف کرد. بعد graduate director  اومد و سر زد و گفت اگه چیزی میخواین اطلاع بدین.

دو تا از داورا اومدن. داور سوم انلاین جوین شد.

حدود ۴۵ دقیقه ارایه دادم. و اصلا تپق نزدم و همه چیزایی که میخواستم رو گفتم. بعد پنج دقیقه استراحت. بعدش ۱ ساعت و یک ربع، داورا ازم سوال پرسیدن. خودم فکر میکنم خوب بودم با سوالاشون. یعنی خب بعضی جاها رو خوب نمیدونستم که طبیعی بود. 

مجموعا به سوالای دوتاشون بهتر جواب دادم.

نهایتا کمی از ارایه م تعریف کرد یکیشون، و گفتن دیگه برو، ما باید در موردت جلسه بذاریم و صحبت کنیم. بعد میری توی پروسه ای که کل اساتید گروه باید تایید کنن. و هفته ی اینده نتیجه رو بهت اطلاع میدیم.

من پرسیدم یعنی امروز میتونم خوشحال باشم؟ گفت قانونه ما نمی تونیم در مورد نتیجه صحبت کنیم.

بعد استادم گفت ریلکس کن و برو استراحت کن و یه ناهار خوب بخور. اینا رو که گفت خوشحال شدم.

دیگه حالا ایشالا خیره. حالا یه مدتم باید عین دیوونه ها باشم تا جواب نهایی بیاد :|
اما خوشحالم که امروز گذشته. انگار یه بار بزرگو زمین گذاشتم.

عصر با دوستم رفتیم ناهار خوردیم.

 

دیگه همین. 

۳ نظر ۱۳ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۳۸
آی دا

بچه ها، ممنون بابت کامنت هاتون در پست قبل. دوسشون داشتم و چند بار خوندم.

.

فایل های امتحان رو تا امروز فرصت داشتیم سابمیت کنیم، ولی من دیشب سابمیت کردم. لحظات قبل و بعدش خیلی دقایق مسمومی بود. 

به پیشنهاد ادریان زودتر سابمیت کردیم تا بعد بتونیم بیشتر برای ارایه تمرین کنیم.

ارایه ی من پنج شنبه صبحه و مال ادریان جمعه صبح.

الان فقط فردا رو‌ دارم که تمرین کنم. 

فقط میخوام بگذره. کاش اصلا ارایه فردا صبح بود.

قبلنا فقط میشنیدم امتحان جامع دکترا، هیچ درکی نداشتم فشارش چطوریه. نمی دونم برای بچه های ایران چطوره فشار امتحانش.

امیدوارم بعد امتحان زندگی زیبا بشه!! زیباتر منظورمه...

 

 

.

امروزم یه سوتی دادم. از graduate director سوال داشتم. دیدم تو یه کلاس نشسته. و خب الانم که ترم تموم شده. گفتم عه این اینجاست برم سوالو بپرسم. پشت در واستم هی اشاره زدم که یعنی میتونم بیام داخل؟ محل نداد:|| بعد هی بازم بال بال زدم. باز محل نکرد. خلاصه کله مو کردم تو کلاس، گفت سوال داری؟ گفتم اره ببخشید تو جلسه این؟ گفت اره ده دقیقه دیگه بیا. 

حالا من ده دقیقه دیگه رفتم، و فکر میکنی چی؟ چه طایفه ادم از کلاسه خارج شد:||| از جمله دو تا از دوستای ایرانیم:/ 

بعد هی منبعدش حس خنگی دارم. که چه کاری بود من کردم. اخه مگه استاد الکی میره تو کلاس میشینه لابد جلسه ای چیزیه :/

ازش معذرت خواهی کردم گفت ایراد نداره.

۱ نظر ۱۱ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۰۱
آی دا

چی بنویسم.

صبح حالم خوب نبود. هیچ. مواقعی که حالم خوب نیست بس که نسبت به خودم بی رحمم، به خودم نهیب میزنم پاشو الکی ادا در نیار. امروز صبح ولی نشد. این شد که تا ۱۱ موندم تو جام. چشم درد و سردرد و بدن درد.

حالا احتمالا از خستگی و فشار این روزاست.

عصر براش قرص خوردم. الان که شبه هنوز چشام سنگینه. دیگه لپ تاپو بستم اومدم تو جام. 

 

فردا هم اینجا تعطیل رسمیه.

 

خیلی دارم تمرین میکنم اگه تو موقعیت سختی هستم که بقیه نیستن، ادمای دیگه رو زیر سوال نبرم. اما باز سخته و هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدم.

اصلا کاری به شاغل بودن خانم نداریم که میگیم یه انتخاب شخصیه،

اما خانمی که هیچ بار مسیولیتی رو دوشش نیست واقعا زندگیش چطور میگذره؟ مسلما بد هم نیست.

خانم های زیادی تو فامیل هستن که مرده اینا رو میبره میاره. خرید به عهده ی مرده. هزینه ی ارایشگاه و لباس و همه چیزشو میده. بعید بدونم غصه ی پول اب و برق و گاز رو بخورن. هدیه و مسافرت و گردش هم به جاست.

من ماکسیمم ۷۰ سال عمر کنم. اون خانم بهش بیشتر خوش میگذره یا من؟

بعضی اوقات اینقدر که فکرای مختلف بهم هجوم میارن مثل دیوونه ها میشم. هندل کردن زندگی شخصیم، کارم، رسیدگی به وضعیت سلامتیم. تازه بدون هیچ هم صحبتی یا کسی که تو خونه منتظرت باشه.

درسته دستم تو جیب خودمه. اما بازم نمیدونم به من نوعی بیشتر خوش میگذره، یا کسی که تو یه خونه ی کوچیک تو یه شهرستان داره زندگی میکنه اما سرخوشه؟

تهش قراره پروفسور بشم؟

نمی دونم پروفسور شدن و تو امریکا زندگی کردن همه ی اون چیزیه که میخوام حتی اگه تا اخر عمرم تنها زندگی کنم؟

اگه بخوام پروفسور بشم، با کله ی خراب و سر لجبازی که من دارم، تا ده سال دیگه شدنیه. اما چقدر خوشحالم؟ 

شاید همین سبک زندگی رو خودم انتخاب کردم نمی دونم.

فشار امتحانه؟ نمی دونم.

بعد امتحان برنامه دارم برم آبشار نیاگارا. و دلم می خواد اپل واچ صورتی بخرم برای خودم.

کی بیشتر از من مستحق کادو گرفتنه؟ به ولله که خودم.

۶ نظر ۰۹ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۲۱
آی دا

این چتد روز که ننوشتم مشغول امتحانم بودم. فایل ریپورت تقریبا آماده ست و ماکزیمم صفحات رو نوشتم. بیش از 70 تا رفرنس زدم. باید چند دور دیگه هم البته ادیت کنم.

فایل اسلاید هم، بیش از 40 تا اسلاید درست کردم، فقط دونه دونه باید رفرنسا رو بزنم توش.

سه شنبه باید سابیمت کنم فایلا رو و پنجشتبه صبح امتحان شفاهی دارم. 3 تا داور دارم و استادم ناظر هست.

خوبیش اینه که دوشنبه اینجا تعطبل رسمیه، و استادمم میتینگ ها رو تعطیل کرد.

اما راستش دیروز و امروز هم نرفتم لب. فقط اتلاف وقت میشد. حالا با این چند روز رفتن کار تحقیقاتی جلو نمیره. 

اصلا به خونه نگفتم امتحان جامع دکترا دارم. فقط پژمان میدونه و اینحا نوشتم.

خیلی خسته ام و این نفسای اخرو دیگه کلافه ام.خدا کنه یه انرژی بگیرم، رفرنس های پاورپوینت رو امشب بزنم، که فردا و پس فردا ارائه رو تمرین کنم.

خداروشکر اونظوری نشد که دست خالی باشم. خودم حس میکنم کارم با کیفیت شده. ایشالا داورا سوالایی نمیپرسن که منو بسوزونن. 

 

اون استاد المانیه بود که گفتم از مقاله ی اخیرم سوال پرسیده بود؟ دوباره این هفته هی سوال پرسیده. کلافه م کرد.

استادم دیروز پیغام گذاشته که وقتای خالیت رو بگو که با اون دانشگاه آلمانی (همون دانشگاهی که اون استاده توشه)؛ میتینگ بذاریم برای collaboration .

نمی دونم ایشالا خیره. توضیح بیشتری نداده.

 شایدم قضیه اصلا همکاری تحقیقاتی نیست. اما تا جایی که میدونم اون کلمهه همکاری بین دو تا آزمایشگاهه برای کار تحقیقاتی.

۰ نظر ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۰۴:۲۱
آی دا

قبل از ازدواح حتما مطمین بشین که خانواده ی همسرتون در مواقغ سختی (مثل رابطه ی لانگ دیستنس با همسزتون) اونقدری بهتون علافه دارن که حمایت کنن، حالتونو بپرسن، یا واقعا براشون مهم باشه مردی یا زنده ای.

خمایت خانواده ی طرف مقابل، بخش زیادی از عشق و علافه به همسر رو شکل میده. 

وفتی تو رابطه ی لانگی، خانواده ت پیشت نیستن، همسری که وظیفشه باشه ولی نیست، دنبال دلیلی که بخوای رابطه رو با همسرت حفظ کنی و باقی بمونی و دووم بیاری.

وقتی حتی یه احوال پرسی ساده ازت دریغ میشه...

آدما ظرفیت دارن و میترسم از اون روزی که ظرفیتم نموم بشه.

 

۳ نظر ۰۲ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۲۷
آی دا

چه روزهایی. 

فقط به این دلخوشم که بعد از امتحان احتمالا دغدغه ی درسی دیگه ای ندارم. یعنی همون روتین ازمایشگاه میمونه.

یادم نمیاد اخرین بار کی اینطوری تخت فشار بودم.

اما به قول ایتا گفتنی It shall pass!

۰ نظر ۰۱ خرداد ۰۱ ، ۰۶:۰۹
آی دا