اولین مواحهه م با اینکه نباشه اون غروبی بود که خسته از دانشگاه برگشتم، و اومدم خونه و دیدم نیست. دلم عجیب گرفت.
بعد فهمیدم رفته بیرون تا برای روز زن برام گل بخره. وقتی برگشت چشماش می خندید و خوشحال بود.
امروز دیگه رفت شهرشون. خیلی دارم سعی می کنم منطقی باشم، اما نشونه هاشو گوشه کنار خونه میبینم و دلم میگیره. بادکنکای روز تولدش، دست خطش، کفشی که نبرد، کتابا و برد گیم هاش، لباسایی که گذاشته اینجا بمونه.
ما از اول به هم قول دادیم مانع پیشرفت هم نشیم. این شد که من زودتر اومدم آمریکا و یک سال و نه ماه تنها موندم تا اونم برسه، و الانم که اون اومده، رفت یه ایالت و شهر دیگه تا دکتراشو شروع کنه.
زندگی همیشه به من سخت گرفته، اما تنها خوشحالیم اینه که تهش این سخت گرفتنا باعث شده محکم تر بشم.
*****
خلاصه پزمان خونه پیدا کرد. خونه ی خوب و بزرگیه. هم اتاقیش هم پسر خوبی ه ظاهرا و دانشجوی همون دانشگاست. خوبی خونه ش اینه که هر اتاقی سرویس بهداشتی جدا داره و اینطوری وقتی منم برم اونجا مهمونی سختم نمیشه.
یه سری لوازم دادم ببره که اول کار مجبور نشه خرید کنه. مثل دیگ و تابه و قاشق و چنگال و لیوان و ...
*******
می خوام برای خودم یه بلندر دستی بخرم که منبعد راحت تر سوپ های دلخواهمو درست کنم. در واقع میخوام به خودم هدیه بدم!