مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۴۰۱ ثبت شده است

اولین مواحهه م با اینکه نباشه اون غروبی بود که خسته از دانشگاه برگشتم، و اومدم خونه و دیدم نیست. دلم عجیب گرفت.

بعد فهمیدم رفته بیرون تا برای روز زن برام گل بخره. وقتی برگشت چشماش می خندید و خوشحال بود.

امروز دیگه رفت شهرشون. خیلی دارم سعی می کنم منطقی باشم، اما نشونه هاشو گوشه کنار خونه میبینم و دلم میگیره. بادکنکای روز تولدش، دست خطش، کفشی که نبرد، کتابا و برد گیم هاش، لباسایی که گذاشته اینجا بمونه.

ما از اول به هم قول دادیم مانع پیشرفت هم نشیم. این شد که من زودتر اومدم آمریکا و یک سال و نه ماه تنها موندم تا اونم برسه، و الانم که اون اومده، رفت یه ایالت و شهر دیگه تا دکتراشو شروع کنه.

زندگی همیشه به من سخت گرفته، اما تنها خوشحالیم اینه که تهش این سخت گرفتنا باعث شده محکم تر بشم.

*****

خلاصه پزمان خونه پیدا کرد. خونه ی خوب و بزرگیه. هم اتاقیش هم پسر خوبی ه ظاهرا و دانشجوی همون دانشگاست. خوبی خونه ش اینه که هر اتاقی سرویس بهداشتی جدا داره و اینطوری وقتی منم برم اونجا مهمونی سختم نمیشه.

یه سری لوازم دادم ببره که اول کار مجبور نشه خرید کنه. مثل دیگ و تابه و قاشق و چنگال و لیوان و ...

*******

 

می خوام برای خودم یه بلندر دستی بخرم که منبعد راحت تر سوپ های دلخواهمو درست کنم. در واقع میخوام به خودم هدیه بدم!

۲ نظر ۲۶ دی ۰۱ ، ۰۳:۴۱
آی دا

الان ۹ صبحهه و من سوار اتوبوس دارم میرم دانشگاه. خوشحالم تو اتوبوس فرصتی پیش اومده تا بنویسم.

پژمان خونه خوابیده. جمله ی عجیبیه برام اما واقعیه. سال پیش این موقع دیگه از اومدنش نا امید شده بودم. هر چند به زودی میری شهر دیگه ای بخاطر دانشگاش، اما اینکه حداقل تو یه کشوریم نه توی دو تا قاره ی مختلف خوشحالم.

.

توی تعطیلات پرووف مقاله اومد و روش کار کردم. چند روزیه مقاله جدیده چاپ شده. اما از طرفی کمی هم خسته ام.

اومدن پژمان و جمع و جور کردنش، کارای ازمایشگاه و مسایل زندگی ازم کمی انرژی گرفته.

برای مثال، همینکه برای پژمان سیم کارت بگیرم کلی اذیت شدیم و داستان داشتیم. اول اینکه دو بار از یه شرکتی سیم کارت گرفتیم هر دوبار سیم کارت متعلق به یکی دیگه بود. بعد فهمیدیم سیم کارت های اینجا کلا به مدل گوشیش نمیخورن و سرویس ها درست کار نمی کنن. دیگه نهایتا قاطی کردم و رفتیم یه شرکتی و یه پلنی برداشتیم که گوشی همراهش میداد. گوشیه خفن نیست اما بازم تا ۱۵۰ دلار برام خرج برداشت، اما حداقلش اینه که دیگه گوشی و سیم کارت داره برای کاراش.

الان درگیر گرفتن خونه براشیم. اما می دونم حل میشه. در واقع این فصلی که پژمان اومده فصل مناسبی برای خونه گرفتن نیست، و شهرشونم یه شهر دانشگاهی کوچیکه. بابت همینه خونه نیست یا کرونه یا دوره یا خلاصه یه ایرادی داره.

دیگه دیروز حس کردم کلا دارم قاطی میکنم. بعد ارامشمو حفظ کردم رفتم باقلوا درست کنم.

.

خلاصه میگذره این روزا هم. اندکی صبر!

۳ نظر ۱۹ دی ۰۱ ، ۱۸:۰۲
آی دا

مینویسم تا بمونه که اواخر سال ۲۰۲۲ هی اتفاقای خوب افتاد، هر چند که در طی سال روزای زیادیش چشمام گریون بود.

پول مالیات فدرال رو خلاااااصه برام واریز کردن. اونم بعد از کلی پیگیری و تلفنی حرف زدن و... اینقدر خوشحال شدم که گریه م گرفته بود.

مقاله م اکسپت شد در حالی که انتظار نداشتم اینقدر زود جوابش بیاد. فکر میکنم تو ایشو اول سال ۲۰۲۳ چاپ بشه.

مقاله های قبلی م دو تا سایت تازه خورد که کلی بابتش خوشحال شدم.

و از همه مهم تر، 

پژمان یکشنبه غروب، که میشه کریسمس میرسه پیشم :)

کلی خونه رو اماده کردم و خرید کردم و جا باز کردم براش. تقریبا باورم نمیشه و خوشحالم که تا دو روز دیگه اینجاست.

.

برنامه ریزی بعدیم تمرکز روی جایزه ای هست که دارم براش اپلای میکنم. هر سال به بهترین محقق گروه بایومدیکال جایزه میدن (هزار دلار) و از نظر استادم من شانسم بالاست که ببرم. حتی اگه جایزه رو نبرم، ایرادی نداره، اما تلاشمو براش می کنم.

 

۷ نظر ۰۳ دی ۰۱ ، ۰۶:۳۹
آی دا