مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۴ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

پژمان برام حدود ده کیلو بار پست کرده.

نمی دونم میرسه یا نه. بسته های پستی دوستام که میرسه ایشالا مال منم برسه.

یه سری ظرف هام. یه کاپشنم. سه تا رومیزی سنتی. یه مقدار چوچاق خشک. دو تا کتاب فارسی. نبات. زعفران. و یه سری چیزای دیگه فرستاده. ایشالا که قبل عید بهم برسه. یکی از دلخوشی های این روزام رسیدن همین بسته ست.

 

نمی دونم سرماخوردگیه یا چی. بینی م سمت چپش کاملا زخمه تا بالا. ازون ور نفس نمیشه کشید. عطسه. سردرد.

این روزا چون همه چیز قاطی شده دقیقا نمی دونم کدوم به کدوم مربوطه!

۲ نظر ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۲۵
آی دا

حدود دو ماه و ده روز دیگه تولدمه.

دلم میخواد یه لباس قشنگ بگیرم. دلم میخواد لاغرتر بشم. دلم میخواد عکس های قشنگ بگیرم. دلم میخواد یه چیز به خصوص به خودم هدیه بدم.

اگه مقاله مم که تا اون موقع اکسپت شده باشه، دیگه هدیه مم از خدا گرفتم!

اگه تا تولدم زنده موندم، دومین سالیه که برای تولدم تنهام.

۲ نظر ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۱
آی دا

دانشجوی لیسانسم رو انتخاب کردم.

از هفته ی اینده تعلیمش میدم، تا توی تابستون بهم تو کارا کمک کنه.

امریکاییه. البته خب دانشجوهای لیسانس اینجا تا ۹۹ درصد همینجایی هستن. از بین چهار نفری که اومده بودن انتخابش کردم. ایشالا پشیمونم نکنه.

 

دارم فکر میکنم اینو اگه اینستا بذارم، یکی میاد ریپلای میزنه: ما که میدونیم رییس دانشگاه اشناته :))))

۳ نظر ۰۶ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۱۳
آی دا

ما تابستون دو تا مقاله سایمیت کرده بودیم.

هر دو تاش پاییز برگشت خورد. اولیش رفت برای دور دوم ادیت، که دقیقا مصادف با میان ترم هام شد. کل مقاله رو کوبیدیم و دوباره ساختیم و جواب ریوور ها رو دادیم و ال و بل. نهایت نسخه ی رسمیش اوایل سال جدید، چاپ شد. 

دومیش که دوباره کاری هاش مصادف شد با پایان ترمم، قبل سال تموم نشد. در واقع مقالهه ریجکت شده بود. یه ریویور ریجکت کرده بود. قرار شد مجدد سابمیت کنیم.

یه قول استادم تونز آو ورکز انجام دادیم. دوباره هفته ی پیش سابمیتش کردیم تا ببینیم این بار قبول میکنن یا نه. 8 ماه خالص کار کردیم فقط روی یه short communication.

جالا تازه آیا جاپ بشود یا خیر.

همه ی این ها در حالی ه که وقتی به اصرار پژمان خبر چاپ مقاله و اینا رو گذاشتم، یکی اومد ریپلای زد ادیتور حتما اشنات بوده :|

حالا اینکه چه میزان ابلهه کار ندارم. اما مسحره ست مردم اینقدر عقلشون کوجیکه. 

حالا به اینم کار ندارم طرف چقدر خنگ بوده، که چطور لو رفت که کی میتونسته باشه.

می خوام بگم تا دنیا دنیاست همینه و مردم براشون راحت تره تصور کنن که تو اگه چیزی رو به دست میاری حقت نیوده و اتفاقی به دستش اوردی. چرا؟ مشخصه چون اینطوری عدم موفقیت های خودشون رو التیام میبخشن...

۲ نظر ۰۵ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۱۵
آی دا