مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۸ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

دلم گرفته بود کل روز. یک ساعت پیش بعد مدت ها یه دور گریه کردم، بعد حس کردم خیلی سبک شدم، پاشدم نصفه شبی هفت سین چیدم!

خونه ی ما قبلا همیشه شلوغ بود و نمیشد سفره رو زودتر گذاشت.

امروز خیلی کارا کردم. لاندری کردم. ظرفا رو ماشین ریختم. وسیله ها رو مرتب کردم. اشغال بیرون گذاشتم.

فردا فقط باید کف آشپزخونه رو طی بکشم، خونه رو جارو کنم، و اتاقم رو کمی مرتب کنم. شاید بوفه رو هم خاک گیری کردم.

اها فردا باید موهامم رنگ کنم و ابرو بردارم! چقدر کارام زیاد شد یهو :| 

یکشنبه هم بعد سال تحویل خونه ی یکی از بچه ها دعوتیم که همکلاسیمم هست. 

اها، امروز لاله بنفش خریدم، با شیرینی نارگیلی!! تو همین فروشگاه های امریکایی هم همه چی هست منتها باید خوب چشم بچرخونی. من شدیدا هوس شیرینی نارگیلی کرده بودم. یه بسته برای دوستمم خریدم براش ببرم دست خالی نباشم.

اینجا بارون میباره. میدونم رشت هم داره میباره.

اها. مقاله رو سابمیت کردیم مجدد، ایشالا این بار اکسپت میشه. الهی آمین. اگه بشه، میشه عیدی سال جدیدم. هر چند حداقل یک ماه طول میکشه معلوم بشه.

۰ نظر ۲۸ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۴۵
آی دا

هموت جمله که شما زشت نیستید فقط پول ندارین رو سر این قضیه لیزر کاملا متوجه شدم.

با ایتکه یک ماه هم نیست که ازش استفاده میکنم اما خیلی خیلی ازشش راضی ام.

قبل اینکه بخرم، اون روزای اخر دیگه عملا گریه میکردم. چون هر روز مجبور بودم شیو کنم و تازه بعد از شیو فقط یک روز راحت بودم! پوستم تیره و زبر شده بود و باور نمیکردم این پوست منه!! 

این چند روز اخیر، واقعا دارم نفس میکشم. حتی اگه موقتی هم باشه بازم خوشحالم! اما بعید بدونم موقت باشه، چون بهرحال من مدام استفاده ش میکنم.

نه که موها از بین رفته باشن، فقط سرعت رشدشون خیای خیلی پایین اومده. اگه قبلا تو یک روز جتگل میشدم، الان تو چهار روز کم کم موها سرشون در میاد.

من راضی ام که پول نسبتا زیادی پاش دادم. ادم پول داشته اما نتونه از زندگیش لذت ببره ب ر ی ن توش :|

۱ نظر ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۲۵
آی دا

دلم میخواد یه نذری بدم برای چندین نشون.

برای چاپ شدن مقاله م

برای اومدن پژمان

برای پاس شدن امتحان کوال بدون دردسر

برای لاغر شدنم

 

 

دلم میخواد امتحان کوال رو‌ که دادم و نتیجه ش اومد، یه مسافرت برم.

همینطور امیدوارم که این مقاله که چاپ بشه تا اخر تابستون بتونم یه کنفرانس برم، که هزینه ش رو دانشگاه میده و میشه دومین مسافرت.

یعنی میشه تابستون دو بار مسافرت برم؟

 

پنج روز مدام پشت هم باشگاه رفتم که این تو زندگیم بی سابقه بوده. از خودم راضی ام! 

۲ نظر ۲۰ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۸
آی دا

لیزر صورتم رو که گفته بودم

کرم اب رسان برای صورتم گرفتم که خیلی دوسش دارم. به نسبت حجمش قیمتش کمی گرون شد که می ارزه به نظرم.

سرم زیر چشمم که استفاده میکنم

اب هم که می خورم

مولتی ویتامین رو هم باید منظم تر بخورم.

اگه بتونم یه برنامه ورزشی هم تو برنامه بذارم عالی میشه.

شواهد نشون میده که دارم به جنگ ۳۱ سالگی میرم!

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۳۳
آی دا

امروز برای اولین بار تو زمان ویدیو کال با مامانم گریه کردم.

از دلتنگی یا همچین چیزی نبود.

مامان فکر کرد از تنهایی ه، اما از تنهایی هم نبود.

فقط ازش خواستم که دیگه حال هیچ احدی رو از من نپرسن و منو با مدل روابطم با ادما تنها بذارن.

اینقدر برخی روزا یه جوریه که فک میکنم نکنه مردم و خبر ندارم.

خدایا شکرت.

۲ نظر ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۲۵
آی دا

فکر میکردم این ترم از جانب کورس داشتن کارم سبک تره، اما واقعا از سه شنبه ها و پنج شنبه ها متنفرم!

بابت سه تا کورس مزخرف این دو روزم خراب میشه.

امیدوارم تابستون و پاییز همه چی بهتر باشه.

نمی دونم چرا اینقدر دلهره دارم :(

 

 

دیروز دستگاه لیزرم رسید و صورتمو خودم لیزر کردم و صبح الکی الکی حس بهتری داشتم :دی

هفته ای یه بار باید انجام بدم.

۱ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۰۵
آی دا

یه دستگاه لیزر خانگی خریدم که امروز رسید.

بابتش ذوق دارم.

امشبم رو صورتم تستش کردم. و هفته ای یه بار میخوام بزنم.

ایشالا که جواب بده. 

لیزر ایران که جواب نداده بود...

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۱
آی دا

تا حدود یک ماه دیگه میشه یک سال که من اینجام.

امروز رفتم و خونه ام رو تمدید کردم تا سال بعد هم اینجا باشم.

یک ساله که شوهرم‌ رو ندیدم.

دوستم بعد از اتفاقی که براش افتاده حاضر نیست باهام حرف بزنه و من قیافه ش رو یادم رفته. و راستش دیگه تلاش بیخودی هم نمی کنم که همه چیز مثل سابق شه و برام مهم هم نیست.

قطع شدن ادما، تموم شدن روابط، کمرنگ شدن خاطره ها، همه ی اینا برام اتفاق افتاده، و حس می کنم تبدیل به ادمی شدم که منبعد هیچی برای از دست دادن نداره.

همون جمله که ادمی که از طوفان بیرون میاد، دیگه همون ادمی نیست که بهش ورود کرده بود.

۱ نظر ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۴۳
آی دا