مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۱۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودم و خودم» ثبت شده است

روزها به حدی داره تند میگذره که در عجبم

صبح چشمم رو باز میکنم و بعد انگار که فقط ثانیه ای گذشته باشه؛ شب میشه.

خیلی کار دارم.

تقریبا فیلم دیدن و رمان خوندن تعطیل شده، و اگر که مشغول انجام کارهام نباشم؛ ذهنم درگیرشونه.

الان ۲۶ ساله ام و حس میکنم به عنوان یک دختر ۲۶ ساله عملکرد خوبی داشتم؛ حتی گاهی اوقات حس می کنم بیشتر از چیزی که باید خودم رو درگیر کردم.

چیزی که این روزها دوست ندارم؛ نصیحت های مامانه

سعی می کنم بروز ندم که خسته کننده شده برام این نصیحت ها اما خب...

کاش واقعا ادم از یک سنی که میگذره بزرگ ترها علی رغم تمام نگرانی هاشون؛ از نصیحت های تکراری و القای چیزایی که باور خودشونه اما دلشون میخواد بچه ها هم از همون طرز فکر پیروی کنن دوری کنن.

شاید هم چون اخلاق ذاتیمه که کمتر دوست دارم مورد سوال واقع بشم و توضیح بدم؛ این حرف ها برام ملال اور شده.

اما خب میدونم که یه روز خودمم قراره مادر بشم. پس بهتره عملکردی نداشته باشم که بعد بگم حیف؛ مامان حق داشت....


روزهای سرد قشنگی داشته باشین...






۰ نظر ۰۲ آذر ۹۶ ، ۱۱:۰۴
آی دا

میگن برای سال های گذشته سوگواری نکنین

با اینکه همیشه سعی کردم آدم فعالی باشم و از وقتم استفاده کنم؛ اما بازم حس می کنم دوران لیسانس می تونستم خیلی عملکرد بهتری داشته باشم.

گاهی حس می کنم دوران لیسانسم دوره ای بوده که 80 درصد زندگیم سوخت شده. به جز موارد استثنایی که اتفاقات خوبی محسوب می شدن، بقیه ش همه ش درجا زدن و ندانم کاری بوده.

خلاصه من الان اینجام

با همین سطح استعداد و هوش و توانایی.

شاید نشه استعداد رو زیاد کرد، اما خوشبختانه چیزی به اسم تلاش وجود داره که قابلیت ارتقا داره.

پس بیشتر تلاش می کنم.


+من کارم... بازو و نیرو دارم... هر چیزی رو می سازم... از تنبلی بیزارم... از تنبلی بیزارم

                         نوستالوژی کودکی!

۲ نظر ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۳:۵۳
آی دا

مسخره و عجیبه اما چون هیچ کس هیج جا به ادم ثبت و سندی نمیده که اتفاقای مسخره و عجیب واسه ادم پیش نیاد؛ من هم درگیر همچین اتفاقی شدم.

به طرز حیرت انگیزی ازم شکایت شده و فان ماجرا اینجاست که قضیه اصلا به من مربوط نیست!!

الحمدالله که ۲۶ سالگی برام پر از عجایبه!

نمردیم و پامون به اینجاها هم باز شد.

کمپوت هم اناناس میخوام.


۱ نظر ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۱۰
آی دا

یه روز صبح از خواب پا میشی و میبینی همه چی تغییر کرده و تو به طرز غریبی، به طرز بی رحمانه ای، به طرز ترسناکی آرومی.

#ازعجایب26سالگی

۱ نظر ۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۰:۲۱
آی دا

رفتم نوشته های پارسال این موقع رو خواندم. خیلی غمگین و نگران برای امور پایان نامه.

خب الان، من با یک جلد پایان نامه ی صحافی شده اینجا نشسته ام.

13 شهریور دفاع کردم و هفته ی پیش کارهای مربوط به فارغ التحصیلی را انجام دادم.

دنبال چالش جدید زندگی ام هستم و هنوز انتخابش نکرده ام...

گفتم نوشتن را باید دوباره شروع کنم.

نوشتن چیزی است که من را از خیلی چیزها نجات می دهد؛ هرچند اگر دیگر کسی اینجا را نخواند.

۵ نظر ۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۸:۰۲
آی دا