مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی با جهان سومی ها» ثبت شده است

دقیقا که فردا من مصاحبه دارم اینترنت گیلان قراره قطع شه :|

خدای من!

اینو نباید حداقل یک هفته زودتر بگن؟؟

 

بعد من هر چی به آقای محترم میگم تو مملکت گهی به دنیا اومدیم نمی دونم چرا مقاومت می کنه و از چی طرفداری می کنه!!!

امیدوارم فقط وای فای ها باشه و خطوط همراه اول و ایرانسل وصل باشن...

 

راستش برای مصاحبه تمرین خاصی نکردم.

کمی در مورد خودم و پایان نامه و مقاله. تازه دو سال از مقاله میگذره و خیلی از نکاتو یادم رفته.

 

دیگه نهایت نشه دیگه.

۳ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۵۶
آی دا

مامان عصر رفته مراسم ختم و شب برگشته میگه فلانی رو دیدم(همسایه ی سابق)

که تبریک گفته که مبارکه آیدا ازدواج کرده :| مامانم تعجب کردم که کِی ازدواج کرده من خبر ندارم :||

مامان پرسیده حالا به شما کی گفته؟

طرف گفته فلانی(که میشه دوست نزدیک تر مامانم و عجیبه که خودش چرا از مامان نپرسیده)

 

حالا ما نمی دونیم قضیه چیه و کی این حرف رو دهن به دهن کرده و کلا چه نفعی برای چه کسی داره که من شوهر کردم یا نه؛

اما واقعا دارم به این نتیجه میرسم که تا همیشه ی دنیا جهان سومی باقی می مونیم چون صحبت کردن در مورد زندگی شخصی دیگران و حتی بدتر از اون شایعه پراکنی در مقیاس شهرستانی! برامون جذاب و لذتبخشه.

 

+خیلی برام آزاردهنده ست که حس میکنم خیلی ها منتظرن ببینن من دارم چیکار میکنم. اصلا حس خوبی نیست.

+وبلاگ امن نیست. چه وحشتناک.

+احتمالا با کتابا ازدواج کردم! چه حرف مسخره ای برای کسی که ماهی به زور یک بار از خونه میره بیرون و صبح تا شب تو اتاقش خودشو حبس کرده.

۸ نظر ۰۷ آذر ۹۸ ، ۰۴:۰۷
آی دا