به جای اینکه استرس امتحان داشته باشم،
از این سفر ِ توفیق ِ اجباری شده خوشحالم!!
دارم می روم تبریز. فردا.
حالا یک دور لغت مرور میکنم، یک دور کلاه و دستکش می گذارم توی کوله ام. پنج تا فرمول نگاه می کنم، از یاهو آب و هوای تبریز را چک می کنم.
ایمیل را باز می کنم که دریافتی ها را چک کنم؛ اما باز می روم توی مپ ببینم فاصله ی بازار تبریز تا هتلم چند دقیقه است!
بعد به این فکر میکنم اگر توی راه به اتوبوس موشک بخورد چه!!!
یا مثلا اتوبوس بلغزد وسط دره!
بعد باز هم می گویم بی خیال: مهم اینه که تنها داری میری سفر! و بعد باز هم توی دلم ذوق میکنم.
تا حالا تبریز نرفته ام و خب می دانم هم به خاطر برف و بوران و کوران جایی نمی شود رفت. اما از این خوشحالم که دارم اولین سفر "تنهایی" رسمی زندگی ام را انجام می دهم؛ حالا هرچقدر هم که مامان هی دلواپس باشد و نگران.
+امسال سال پر سفری بوده. خرداد به خاطر مصاحبه ی دکترای داداش رفتم کاشان. آبان به خاطر تافل رفتم زنجان. و الان هم بخاطر GRE دارم می روم تبریز!