مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

یه رانر و یه راگ به غایت گل گلی برای راهرو و اتاق خواب گرفتم. گفتم حداقل این زندگی رو کمی جذاب ترش کنم. این خونه اصلا فرش و موکت نداشت؛ هی پام به پارکت میخوره مور مورم میشه.

یه کیک کارت و پول هم گرفتم. قبلی زهوارش در رفته و دیگه هر بار دستمه خجالت می کشم.

امشب هم لباس زمستونی ها رو خلاصه چوب رختی زدم که خودش کار خیلی مثبتی به حساب میاد.

عصر هم که اومدم کل خونه رو جاروبرقی زدم. موهام ریزش شدید ‌پیدا کرده. دکتر گفت نباید قرص بیوتین رو با قرص تیروییدم بخورم؛ ریزش مو واسه اینه احتمالا.

باورم نمیشه روزهای عزیز ۳۴ سالگیمه که داره اینطور میگذره.

کاش دو تا کشیده به خودم بزنم. کاش به خودم بیام. کاش دست از سر خودم بردارم. کاش.

 

امروز چه عیدی بو‌ده ایران؛ پژمان به عنوان عیدی برام ۱۰ دلار ریخت :)))) خنده دار :))) منم امروز باهاش ساندویچ و ماچا خریدم :D

ادم هرچقدرم خودش دستش تو جیبش باشه، شوهر پول بده حتی خیلی کم، خوشحالی میاره! :D

 

 

۰ نظر ۲۱ شهریور ۰۴ ، ۰۸:۰۹
آی دا

معمولا تا ساعت پنج دانشگاه هستم، و تا برسم خونه حوالی ۶ میشه.

امروز اومدم، صندوق پست رو چک کردم. نامه ها رو خوندم و مطمئن شدم کار خاصی نباید کنم.

شامم رو که سالاد بود خوردم. کمی مدرن فمیلی نگاه کردم و قشنگ نبود این اپیزودش.

بعد ویدیوهای دختر چینی خیلی خیلی پولداری که اخیرا ازدواج کرده و از زندگی فوق لاکچری ش عکس و فیلم میذاره نگاه کردم. با خودم گفتم حالا چی میشد منم کمی بیشتر داشتم؟ اون که از پدرش بهش رسیده و هیچ تلاشی نکرده... من سال هاست دارم می دوم و دیگه نفسم گرفته...از بدو تولد سایه ی بی پولی رو یدک کشیدم (اکثر دوستام والدینشون کارمند و فرهنگی بودن و اون زمان کارمند خیلی بود؛ و من همیشه متوجه تفاوت زندگی خودم و بقیه میشدم)؛ و حالا که دیگه دکترم هم اونقدرا با خیال راحت خرج نمیکنم، تا حالا روزی که شغل ثابتی داشته باشم...

گفتم این فکرها بدرد نمیخوره... پاشدم ابروهام رو برداشتم. به خط بین دو ابروم دقیق شدم و دیدم برای اونم نمیشه کاری کرد. رو بینیم ماسک گذاشتم. دوش گرفتم. برای بچه های ازمایشگاه کیک موز پختم و دارم سعی میکنم به اینده امیدوار باشم.

حداقلش اینه که اگه پارسال دانشجوی بی پول بودم؛ الان حداقل دکترم که یه ماشین داره؛ وضعیت ا.قامت درست شده؛ و حالا ایراد نداره که همچنان بی پولم  :))

 

 

 

۲ نظر ۱۹ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۵۰
آی دا

این رو تو کانالم نوشتم؛ و هنوز باورم نمیشه آبان دیگه بین ما نیست :((((

https://abanam.blog.ir/

دوستم رو که از روزهای ۲۰ سالگی میشناسمش؛ همیشه نوشته هاش رو خوندم و به طور نسبی در جریان زندگیش بودم رو از دست دادم.

از دیشب قیافه ش جلوی چشممه؛ و چقدر حیف که خاک این همه زیبایی و استعداد رو به خودش گرفت.

روحش قرین ارامش🥹

 

*امیدوارم اون دنیا دیگه غمی برات نباشه و شاد شاد باشی آبان عزیزم....

۶ نظر ۱۳ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۵۱
آی دا