درد را از هر طرف بخوانی درد است
البته عنوان غم انگیزه،
اما جا داره بگم هپی نیو جاب!
از فردا میرم برای کارآموزی کار جدید، که از زمین تا آسمون با شغل قبلیم فرق میکنه، هرچند باز هم آزمایشگاهیه.
احتمالا یه مدت دوباره توی چالش خو گرفتن با محیط جدید قرار می گیرم، اما خب از بی شغل بودن و بی پول بودن بهتره قطعا.
درد گردن این روزها امانم رو بریده. طبعا باید چیزی باشه که بهش عادت کرده باشم، اما نمی کنم و این روزها که مخصوصا بیشتر خونه بودم، بیشتر اذیت شدم.
بستن گردنبند مخصوص و خوردن قرص هام، تنها راه کارهایی هست که از دستم بر میاد.
حدس میزنم کتاب لغتی که دستم هست رو انشاالله تا عید تموم کنم، و بعد با خیال راحت میتونم دوباره مرورش کنم، رو جمله بندی هاش کار کنم و روی لیسنینگ و مابقی قضایا.
یعنی میشه از تابستون بتونم کلاسای مخصوص اسپیکینگ رو برم؟ اگه خدا بخواد و خودمم تلاش کنم چرا که نه.
با تمام دردی که هر روز از صبح تا آخرشب یدک می کشمش، ممنونم از خدا بابت خوشبختی های ریز و درشتی که بهم داده.