خاک رو میتکونم و دوباره از نو
دیگه فکر میکنم هرچی خوش بوده گذشته و هرچی شادی بوده انجام شده و هر چی خرید بوده کردم و هرچی سوسول بازی بوده انجام دادم و هرچقدرم نیاز بوده عکسای جشن دیشبو نگاه کردم و هرچقدرم نیاز بوده برای جشن خودم و آقای محترم خیال پردازی کردم
و از هرچه بگذریم، سخن کار و درس و مطالعه خوش تر است!!!
امروز اولین روز تابستونه و دیگه جدا باید تنبلی رو کنار بذارم.
راستش لپ تاپ باز کردم که کارامو انجام بدم و در واقع یه سری سرچا بازم انجام بدم در مورد زبان :| ( آن خسته نشونده از سرچ منم من) اما گفتم بیام بنویسم که دیشب خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت.
بعد همزمان دارم فکر میکنم که چقدر روحیه ی تطبیق پذیر بالایی دارم!
هرچند به ظاهرم نمیاد اما خودم فکر میکنم که خیلی خوب همه چیزو منیج میکنم!
من تا الانی که اینجام اتفاقات عجیب غریب و نادر زیادی برام افتاده
پدرمو از دست دادم، مریض شدم، به فاصله ی هفت سال مجددا مریض شدم، از لیسانس گرفتن نا امید شدم، مشروط شدم، مجددا به فاصله ی سه سال مریض شدم، از ارشد قبول شدن نا امید شدم،تا مرز افسردگی رفتم، تنها شدم، تنها شدم، هی ضعیف شدم و دکتر رفتنام مجددا تکرار شد و هزار تا اتفاق ریز و درشت دیگه
اما نهایتا خودم بودم که دوباره سرپا شدم، رو پام وایستادم و از نو شروع کردم
برادرم چند وقت پیش میگفت هزار بهانه داشتی تا بتونی دراز بکشی استراحت کنی، اون روز که تو خیابون افتاده بودی و نمیتونستی از جات پاشی رو یادته؟ اومدم بلندت کردم آوردمت خونه....اما همینطوری ادامه دادی و الان اینجایی...
خیلی با خودم فکر میکنم که تو موقعیت های خیلی سخت تر هم همین آدمم! دختر ِ مامانم هستم، دوباره پا میشم و خودمو سفت می کنم و ادامه میدم!
این روزها طوریه که حس خوشحالی و خوشبختیش خیلی می ارزه به سال های گذشته ی عمرم
اما با اطمینان اوقدر قوی هستم که اگه روزی این خوشبختی ها نباشه یا از بین بره، دوباره بجنگم و به چیزی که میخوام برسم...
اینا رو خواستم بنویسم و به خودم یادآوری کنم که آدم قوی ای هستم. به هرچی که خواستم تا الان رسیدم، منبعد هم می رسم :)
+جودی ابوت میگفت که اگه امروز بشنوم شوهرم و هفت تا بچه م تو زلزله از دست رفتن، فرداش با روحیه ای شاد دنبال یه شوهر تازه میگردم :)) آیدا هستم، نسخه ی دوم جودی ابوت :دی