کنیز سیاه دربار
فرض را بر این میگیریم که ۵ تا مهمان داریم که مامان فهمیده سه تایشان برنج کته میخورند، ۲ تایشان برنج آبکش. مادرم برای سفره اندازه چهار نفر برنج کته میپزد و اندازه سه نفر برنج ساده. حالا فرض می کنیم که می داند که یک نفر از مهمانان غذای گوشتی دوست ندارد. پس علاوه بر یک نوع غذای گوشتی دو نوع غذای مرغی هم میپزد، که دل آن یک نفر نشکند. نهایتا پرس و جو می کند که آیا کسی هست کلا گوشت و مرغ نخورد؛ اگر پاسخ بله باشد که یک نوع غذای گیاهی کنارش می گذارد و اگر پاسخ خیر هم باشد؛ باز هم این کار را می کند چون ممکن است تعارف کنند و چیزی نتوانند بخورند و ما شرمنده شان شویم. یا حتی پیش آمده که بو برده که دسته ای فسنجان ترش میخورند؛ بقیه خیر؛ و به همان میزان قسمتی از غذا را ترش پخته، بقیه را ملس. چون به هرحال خدا را خوش نمی آید کسی سر سفره ی ما از ترش بودن غذا گزند ببیند.
و همین قضیه ها در مورد دوغ نوشابه، ماست، زیتون و مابقی خوراکی های دنیا تکرار می شود....
پذیرایی مامان از مهمانانش یک فرمول به ظاهر ساده اما در حقیقت سخت دارد: همه باید راضی از سفره پا شوند؛ هیچ کس حق ندارد گرسنه و ناراضی از سفر پا شود.
اگر مامان را "ملکه ی توجه به علایق همه ی آدم های دنیا و راضی نگه داشتن همه" بنامیم، من کنیزکِ سیاه سوخته دربار هم نمی شوم.