آن طعم ناشناخته
زندگی پولداری چه طعمی می تونه باشه؟
اینکه پول خودت باشه ها. پول پدر و مادر خودت یا پدر و مادر همسرت نباشه.
که مثلا یک عمری کار کرده باشن و حالا بدن تو بخوری. اینطوری اصلا خوشایند نیست...
نه.
پولی که خودت تلاش کرده باشی، اما خلاصه بهش رسیده باشی.
مثلا حالتی که میری فروشگاه و اصلا برات مهم نباشه چند بسته پنیر هیجان انگیز جدید بیشتر ورداشتی. یا برای برداشتن 5 سبد خرید، هی پشت اجناس رو چک نکنی قیمتشون چقدره.
میری لباس بخری و میتونی بقیه ی تیکه های ستش رو هم همونجا بگیری فارغ از قیمتش. و اگر در ماه نیازه که سه بار خرید کنی، برای هر سه بارش مشکلی نداشته باشی.
اینکه برای هدیه دادن به عزیزانت، هر انتخابی می تونی داشته باشی. نگران نباشی که اگه بیش از این مقدار خرج کنم، برای ادامه ی ماه چی قراره بشه.
اینکه هر بار بخوای رنگ ماشینتو از صورتی به زردقناری تغییر بدی و خب پول خوردی هم برات نباشه.
اینکه بتونی بری هر جای دنیا، فارغ از هزینه ی مکان و خورد و خوراک .... .
یه زندگی که توش قسط و وام و سر رسید چک معنایی نداشته باشه.
اینکه سر ماه، دینگ دینگ اس ام اس که حقوق واریز شده، خوشحالت نکنه، بلکه برات بی تفاوت باشه.
یه آدمی که صبح ها بدون دغدغه ی پول از خواب پامیشه، چه شکلی میتونه باشه :)
من فکر میکنم حق هر آدم تلاشمندی هست که اون درجه از پولداری رو که نه، حداقل بخشیش رو تجربه کنه.
من اگه روزی بیاد که قضیه ی پول و خرج کردنش برام چالش نباشه؛ چیزی نمیخوام جز همین خود آقای محترم و یه چمدون، که کل دنیا رو باهاش بگردیم :)
+این پست رو بعد از دیدن عکس های پروفایل یه آدمی تو یه گروهی نوشتم. هرچند عکسای پروفایل نمیتونه نشون دهنده ی چیز خاصی باشه، اما محرک تخیل آدم که میتونه باشه...