اخبار خانه و خانواده از زبان راوی پیر
مصاحبه ای که با برادر دانشگاه کاشان رفته بودم رو که یادتونه؟ این پست
خب، دکترا دانشگاه کاشان قبول شد.
هرچند به نظرم واقعا دکترا خوندن تو ایران دیگه به هیچ دردی نمیخوره و باید به پول! چسبید؛ اما از اینکه خودش خوشحاله براش خوشحالم. اما واقعا نمی دونم با این مشغله ی کاری و دو تا بچه ی کوچیک چطور میخواد درس هم بخونه...اونم تو شهری که 7 ساعت از ما فاصله داره...
منتظر جواب کنکور خواهرزاده کوچیکه هستیم، که احتمالا اگه خوش شانس باشه، یا فیزیوتراپی قبول می شه(رشته ی مورد علاقه ش)، و گرنه که تغذیه. براش ناراحتم که منبعد قراره با برادرش مقایسه بشه. مخصوصا که روحیه ی حساسی هم داره. خودش از این نگرانه که فامیل و مردم بگن که چرا این هم نتونسته مثل برادرش پزشکی قبول بشه. به هر حال اجتناب ناپذیره. تنها راهش اینه که توی هر رشته ای که میره موفق عمل کنه. ما که میدونیم همه نباید پزشک بشن؛ در و همسایه ولی نمیدونن :|
پسرخاله بزرگه هم خب دکترای مکانیک رو قبول شد(همون که رتبه ش 8 شده بود).
چقدر بده کلا تو وضعیتی هستم که همه خلاصه زندگیشون به جایی داره میرسه، من ولی لخ لخ کنان حرکت میکنم. به قول جودی ابوت اگه به زودی یه اتفاق هیجان انگیز نیفته، خودم رو به یک..... نمیدونم، راستش بقیه ی جمله ی یادم رفته؛ پیر شدم ظاهرا.
ما که لخ لخ کنان به عقب برمیگردیم