پست 580
خوشحالم اما می ترسم از خوشحال بودن!
به خوشحال بودن عادت ندارم! نگرانم که نکنه خراب شه یا خواب باشم یا نکنه توهمه یا نکنه نکنه نکنه....
هزار تا اما و اگر تو ذهنمه!
تا حالا ترسیدین از اینکه خوشحال باشین؟
چرا بی قید شاد بودن رو یاد نگرفتم؟!
خوشحالم اما می ترسم از خوشحال بودن!
به خوشحال بودن عادت ندارم! نگرانم که نکنه خراب شه یا خواب باشم یا نکنه توهمه یا نکنه نکنه نکنه....
هزار تا اما و اگر تو ذهنمه!
تا حالا ترسیدین از اینکه خوشحال باشین؟
چرا بی قید شاد بودن رو یاد نگرفتم؟!
خوشحال باش بابا. گور بابای آخرش. الان که بهانه داری خوشحال باش و شادی کن. دم را بِزی!
شادی بی قید زمانی رخ میده در پسش فکری نباشه
به اینطور مسائل نباید فکر کرد چون لزومی نداره
قثط باید از رخ دادن این شادی لذت برد
و نکته بعدی اینکه توی همه چیز دنبال نتیجه نباش
شما ی شخص تلاشگر هستی و ایدالت اینکه به نتیجه برسی
بیشتر از اینکه بخوای لذت مسیر ببری ذهنت معطوف به نتیجه اون مسیر هست
ی بخشی از دهن تو اختصاص بده به فلبداهه زندگی کردن
لزومی نیست به دلیل و بعد هر اتفاقی که رخ میده فکر کرد
صحرا
آسمان درست میگه. الان را بچسب فعلا.
آره ترسیدم و حتی گاهی سعی کردم قایمش کنم!
چون ما تربیت شدیم که آخر خندیدن و شادی گریه است. وقتی خوشیت رو نشون بدی و خوشخبر باشی چشم میخوری.
منم یه وقتایی به خودم میگم تو که به این حرفا اعتقاد نداری اما انقدر ترسوندنت که به سختی میتونی ور منطقی ذهنت رو کار بندازی.