مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

رذالت اخلاقی-نذری-باغ آلبالو-مرخصی

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

نمی دونم چجوری انتخاب میکنم که کدوم مطالبو تو کانالم بذارم، کدومو تو اینستا و کدومو اینجا. راستی اگه خواستین عضو کانال تلگرامم بشین اینه: https://t.me/aidainthemoon 

هرچند خبری هم توش نیست.

بهرحال. این هفته رو مرخصی ام. راستش خوشحالم چون دیگه خیلی خسته بودم هر روز چادر ببندم برم ازمایشگاه. همینطور بازدهیمم پایین ا‌ومده بود حس میکنم.

فردا قراره با بچه ها بریم باغ البالو. کاش کلی پول ندم یه عالمه البالو بخرم.

خدایا چرا یه کیسه پول برام نمیندازی پایین؟ یا اینکه کاشکی این سال اخرم تموم بشه برم سر یه کار خوب یه نفسی بکشم؟ الهی امین.

به رسم هر سال، که برای محرم نذری میپزم، دوشنبه رو قراره نذری بپزم. اندازه شش هفت تا غذا. یعنی اگه بچه های بیشتری دورم بودم که اعتقاد داشتن (یا حداقل وقتی راه میرفتن همه چیزو مسخره نمیکردن)، بیشتر میپختم. تا ۱۵ تا هم دیگ اینا داشتم.

این هفته برنامه م استراحت، رژیم، فیلم، و مرتب کردن رسپی های اشپزیمه. جایی نمیریم.

 

به پژمان میگفتم، بعضی اوقات ازینکه بابت چیزای ساده هی به خودم افتخار میکنم تو ذهنم حس خجالت دارم تو دلم.

مثلا، یه عدد رو، ما با یه تئوری قدیمی محاسبه میکردیم همیشه. بعد ادریان، هی میخواست اون تئوری رو زیر سوال ببره چون با به متد جدید محاسبه میکرد عدده رو و جواب مشابه نمیگرفت و همه چیز زیرسوال میرفت. یکی از دلایل اینکه استادم باهاش لج میکرد هم این بود. ماه ها سر همین با هم کشمکش داشتن چون برای استادم توضیحات ادریان قابل قبول نبود. من زیاد درگیر این قضیه نبودم چون چندان به پروژه م مرتبط نمیشد و راستش اصلا فرصتی نبود روش فکر کنم.

تا که برای این پروژه فعلیم، پروفسور ویکتور (یه استادی تو مکزیک که باهاش کار میکنیم) پیشنهاد داد منم برم اون عدد رو از هر دو تا تئوری محاسبه کنم که ببینن چجور میشه نتایج.

من وقت زیادی نذاشتم برای قضیه، اما خدا کمکم کرد سریع فهمیدم اشتباه ادریان چی بوده که عدداش مزخرف درمیومد! (آدریان احتمالا یه تبدیل واحدو انجام نمیداد!! بعد سر همون چندین ماه با اعتمادبنفس تمام با استادم بحث و جدل داشت!). حالا سوالم اینه که طی این چندین ماه چرا استادم یا پروفسور ویکتور اشتباه این بدبختو نفهمیدن :|

حالا من هی سوسکی به خودم افتخار میکنم که من قضیه رو حل کردم :|
 

قضیه بعدی اینه که اون جایزه که باید براش اپلای میکردم رو اپلای کردم. بعد نیاز به توصیه نامه داشتم. از هد دپارتمان خواستم بهم توصیه نامه بده و رزومه م رو براش فرستادم. بعد حتی قبل اینکه من اپلای کنم برام توصیه نامه سابمیت کرد که من خیلی قلبی شدم! بعدم ایمیل زد بهم که بهت بابت پابلیکیشن های جدید و فلان چیز که تو رزومه ت نوشتی تبریک میگم. بعد من از همون روز هی میرم ایمیلشو میخونم قند تو دلم آب میشه.

 

میدونم کمی خجالت اوره. اما اینا هم جز  رذالت های اخلاقی من. باید بهشون غلبه کنم.

 

 

راستی در هفته ی گذشته یه شکست داشتم حالا بعدا در موردش مینویسم؛ الان بخوابم.

نظرات  (۶)


این‌ها اصلا رذالت اخلاقی نیست و چیزهای کمی هم نیست که نادیده بگیری، اتفاقا باید بابتش به خودت افتخار کنی چون برای رسیدن به هرکدوم تلاش زیادی کردی.

تو مستحق این افتخار کردن هستی و این رو تمام ما آدم‌هایی که این سال‌ها خواننده تو بودیم خیلی خوب می‌دونیم.
مرز بین افتخار کردن به خود و خودبزرگ‌بینی باریکه ولی تو گاهی از اون طرف مرز میفتی که یادت میره چقدر کارت درسته.

پاسخ:
ممنونم بابت حرف های دلگرم کننده ت! من خیلی خوشبختم که شماها اینجا رو‌میخونین! ^_^
۲۵ تیر ۰۳ ، ۰۹:۵۷ فاطمه ‌‌‌‌

منم به نظرم اصلا رذالت اخلاقی نیست. اتفاقا وقتی درگیر کارایی می‌شیم که شاید دیر جواب میده (یا مثلا در مورد من که کمال‌گرایی باعث میشه دستاوردامو نبینم)، یادآوری همین چیزای کوچیک بهمون انگیزه میده.

دیروز ما تو شرکت دنبال یه دیوایس کوچیک بودیم که من هیچ ایده‌ای نداشتم چه شکلیه. اینا گفتن پیدا می‌کنیم بهت میدیم. بعد حین سرچ من عکسشو دیدم یادم افتاد صبح یه جا دیده بودمش! رفتم از فلان جعبه درآوردم گفتم اینه؟ گفتن آره :)) اینقد سر همین به خودم افتخار کردم :))

 

نذرت قبول باشه، التماس دعا

پاسخ:
ممنون فاطمه جان
درسته، باید حتی موفقیت های کوچیک رو ببینیم که انگیزه و انرژی برای ادامه راه داشته باشیم…

چرا اسمش میزاری رسالت اخلاقی 

ایدا تو واقعا آدم موفقی هستی 

دختر جان تنها عیب تو آینه که زیادی فروتنی و موفقیت هات را بزرگ نمیدونی 

تو عالی هستی 

و همه ما به تو افتخار می‌کنیم ❤️

پاسخ:
آبان عزیزم ممنونم ازت
تو همیشه دلگرمی میدی بهم :( :*

نه. به خودت از طرف منم افتخار کن. عوض نشو. 

پاسخ:
چرا اینقدر خوبین شماها :((

دوباره پیدات کردم تو تلگرام😍😍😍

دو سال پیش مجبور شدم سیم کارت و گوشیمو عوض کنم و اکانتهامو پاک کنم. همه شماره‌ها و چت‌هام به فنا رفت و شما دوست مجازی گل و نازنینمو گم کردم بعدش.

حالا خوشحالم که دوباره آدرس کانال تلگرامیتو دارم🥰

پاسخ:
خوشحالم دوباره به کانالم جوین شدی ندا جان ^_^

با خوندن این پستت خیلی خوشحال شدم و یه ذوق خفیفی هم کردم حتی.چون همیشه فکر میکردم زیاد موفقیت‌ها و توانمندیهات به چشمت نمیاد و خودتو تحسین نمیکنی.

حالا متوجه شدم که اتفاقا میبینیشون و به خودت هم افتخار میکنی،اما بابت این افتخار کردنه خودتو سرزنش میکنی انگار.

اینا همه صدای والد ایرادگیر و پرتوقع درونته.کمتر به صداش گوش بده.

آفرین بهت واقعا مایه افتخاری دختر🥹😍😘🤗

 

پاسخ:
از لطف و محبتت بسیار بسیار ممنونم ندا جان :* ^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">