شادم که این روزها میگذرد
دوشنبه, ۱۵ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۳۸ ب.ظ
این پیپر ریویو همونقدر که بهم حس خوبی میده که دارم چیز جدید میخونم، به همون میزانم پدرمو در اورده. طوری که حداقل دو ساعت شبا بعد از اتمام روز کاری و چند ساعت روزهای ویکند رو براش وقت میذارم اما سرعت پیشرفتش خیلی پایینه.
هربار استادم میگه فلانی ماه می دفاع داره؛ باورم نمیشه در مورد من داره صحبت میکنه. تعجب میکنم ازینکه چطور یه پییر ریویو و دو تا پروژه ی دیگه که اصلا یکیش هنوز شروع نشده رو بشه تا ماه می تموم کرد.
به فال نیک میگیرم. نمی دونم کی قراره دفاع کنم و چی قراره بشه اما ایشالا که خیره...
حرف جدید؟ ندارم. پژمانم بزودی میره و یاداوری اینم قلبمو فشرده میکنه.
در مورد یه نفری میخواستم به شکل رمزدار بنویسم و نظرتونو بدونم. اما همه ش حس میکنم خاله زنک بازی میشه. حالا ببینیم چی میشه.
۰۳/۰۵/۱۵
ایشالله به خوبی هما چی بگذره