سال نو، اتفاقات اخیر و تولدم!
خیلی وقته ننوشتم.
اول اینکه سال نو مبارک...ایشالا سال خیلی خوبی برای همه باشه...
ماه گذشته برام ماه سختی بود. احتمالا اگه وجود پژمان نبود خیلی خیلی سخت تر برام میگذشت.
قضیه اینه که به دلیل سیاست های رییس جمهور جدید fun.ding c.ut روی گرنت های ni.h زده شد، و در واقع استادا موندن و حوضشون. خیلی از استادا پول های گرنت رو فعلا نمیتونن استفاده کنن (بلاک شده) تا تکلیفشون معلوم بشه (بنابراین نمی تونن دانشجو یا پست داک جدید بگیرن)، یا خیلی از استادهایی که منتظر نتیجه ی جواب گرنتشون بودن هنوز پرونده پندینگ مونده و تکلیفشون معلوم نیست. و بیشتر از همه هم رشته های مربوط به بایو و مدیکال لطمه دیدن.
و خب طبق معمول، که اتفاق های مهم زندگی منم به اتفاق های مهم جهان/کشورها گره خورده (یادتونه که تو دل کووید پاشدم اومدم امریکا!!)... همه ی این ها مصادف شده با زمان فارغ التحصیلی و دنبال پوزیشن گشتن من. حالا وارد جزییات نمیشم اما خیلی از اپشن هایی که تقریبا نهایی شده بودن رو از دست دادم.
با اینکه میدونم تقصیر من نیست، اما مقادیر زیادی غصه خوردم (و دارم میخورم). زیر چشمام تبدیل شده به سیاه چاله بس که گود رفته و کبوده بابت این حجم از استرس و نگرانی.
با استادم حرف زدم و گفت حتی بعد از دفاعت (که میشه برای تابستون) میتونی بمونی و خوشحال میشم بمونی و بهم تو کارا کمک کنی (استادم تو شرایطی هست که شدیدا به وجود من احتیاج داره تو ازمایشگاه).
دیگه کم کم سعی کردم خودمو جمع کنم و توقعاتم رو پایین بیارم تا ببینم تو وضع موجود اپشنی برای پست داک پیدا میکنم یا نه.
بهرحال من سمج تر از این حرفام. درسته که خیلی از لحاظ روحی روانی بهم فشار اومده اما درست میشه...همینه دیگه زندگی...
تا حدود یه ماه و یه هفته دیگه دفاع دارم! :) ^_^
ایشالا که دفاع میکنم و خیالم جمع میشه. فعلا یه کت قرمز قشنگ برای دفاع خریدم، و دنبال کفش و شلوارم! دوباره رژیم میگیرم که روحیه م بهتر بشه...
و بهتر از همه اینکه ماشین زیر پامه این روزا و زندگیم رو واقعا راحت کرده. خیلی راحت تر.
و اینکه امروز تولدمه!! ۹ اپریل، ۲۰ فروردین! تولدم مبارک! به خودم افتخار میکنم و امیدوارم امسال خیلی بهتر باشم و راضی تر از زندگیم قدم بردارم. خوشحال تر باشم و با پژمان زندگی بهتری رو بسازیم. در این سال جدید از زندگیم اگه خدا بخواد دیگه دکترم و ایشالا خدا کمک کنه تو مسیر درست و دلخواه قدم برمیدارم.
چون وسط هفته ست و پژمان کار داشت نتونست بیاد اما برای جمعه پرواز داره بیاد. غروب برام یه دسته گل خیلی قشنگ صورتی فرستاد، که خیلی خیلی خوشحالم کرد. ایشالا خودشم جمعه میاد و جشن میگیریم.
کادوی تولدمم دلش طاقت نیاورد و بهم گفت چیه! در واقع هم کادوی تولده و هم پیشاپیش کادوی فارغ التحصیلی :) ^_^ لپ تاپ گرفته برام، چون من این چند سال از لپ تاپ ازمایشگاه استفاده میکردم و عملا لپ تاپ نداشتم.
ازت ممنونم پژمان، آقای محترم، که وجودت باعث میشه بتونم ادامه بدم...