متاسفانه همیشه فکر میکنم بقیه از من بهترن
چرا دقیقا حس م اینطوریه؟
نمی دونم.
از دوران ابتدایی شاگرد اول بودم. بعدتر تو دوران راهنمایی هم.
تو دبیرستان تو کلاس معلم ها منو به عنوان شاگرد زرنگ میشناختن.
موقع کنکور لیسانس بین همکلاسی هام جز معدود کسایی بودم که مهندسی روزانه قبول شدم.
موقع ارشد هم تو یه دانشگاه دولتی بازم روزانه خوندم.
تو یه آزمون استخدامی نفر اول شدم. تو یکی دیگه ش نفر چهارم شدم. تو اون یکی جز پذیرفته شدگان بودم.
این همه رزومه و فعالیت علمی داشتم.
اما.....
چرا همیشه فکر میکنم بقیه از من بهترن؟
لعنت.
به صدای خودم گوش میدم. دارم تند تند کلمات رو پشت هم قطار میکنم و انگلیسی حرف میزنم.
همین منی که تا پارسال این موقع یا حتی سه چهار ماه پیش به سختی چند تا کلمه پیش هم میذاشتم.
امروز باز فکر می کنم که بقیه از من بهترن. باهوش ترن.
من بدون هیچ معلم و کلاسی زبان خوندم. هرچند که کار شاقی نبوده، اما خلاصه کاری بوده که انجامش دادم.
حتی دقیقه ای کسی بهم نگفت از این کلمه استفاده کن و اینطور بگو یا نگو. من تلاش کردم؛ خیلی تلاش کردم.
ولی....چرا باید فکر کنم بقیه از من بهترن؟
رفتم به صدای بقیه گوش میدم. مثل من صحبت می کنن یا حتی ضعیف تر.
این همه عدم اعتمادبنفس من از کجا میاد؟
باید روانکاوی بشم؟
نکنه حادثه ای در کودکی باعث شده که اینقدر فکر کنم به اندازه ی کافی خوب نیستم؟
مادرم یه ضرب المثلی داره.
که گاو رو پوست کندی تا دمش رسوندی، حالا دیگه با قدرت بقیه ش رو هم انجام بده.
پاییز دو تا امتحان مهم دارم. دو تا گاو دارم که باید پوست بکنمشون. تا الان تا دمش رسوندم...
آره با قطعیت میگم که من تافل و جی آر ای دارم.
دیگه نمی خوام بترسم از اینکه کسی فکر کنه حالا اینکه اینقدر درس خونده، چرا نتونسته.
این همه آدم امتحان میدن و نمره دلخواه نمیگیرن. ایرادی نداره! مجدد امتحان میدم!
مهم اینه که تلاش کردم. مهم اینه که یک جا ننشستم و منتظر بخت و تقدیر نبودم.
چیزی برای مخفی کردن وجود نداره.
من آدم پرتلاشی هستم و باید به این قضیه افتخار کنم، حالا نتیجه هرچی میخواد باشه.
خدایا بهم کمک کن که فکر نکنم بقیه از من بهتر و باهوش ترن. این فکر عذابم میده.
خدایا کمکم کن که به نتیجه فکر نکنم، اما همچنان تلاش کنم.
وبلاگ تنها جایی هست که برام مونده.