کامنتی در پست قبل دریافت کردم که گقتم بهتره اینجا در موردش توضیح بدم.
ببینین من یه آدم عادی ام. خیلی عادی. اینا فقط نقظه نظرات منه که ممکنه هیچ ارزش یا اهمیتی هم نداشته باشه. یه آدم صرفا چون داره تحصبلات در مقطغ بالا میکنه یا سنش بالاست یا خارجه، لزوما نشون دهنده ی درست بودن حرفاش نیست.
در هر حال.
می خواستم بگم هیج وقت فکر نکنین با خارج شدن از کشور همه چی گل . بلبل میشه و دیگه هیج دغدغه و ناراحتی ندارین. این اشتباه محضه. فقط نوع دغدغه تغییر میکنه.
بله درسته که از خیلی لحاظ به ارامش میرسه آدم. اما اصلا به این معنا نیست که خوشی و خوشبختی ریخته اینجا.
من ایران که بودم از لحاظ مالی خیلی تحت فشار بودم. دوست داشتم به خودم رسیدگی کنم چون سلبقه ش رو داشتم اما پولش رو نه. دوستم چند روز پیش محض خنده دوباره یاداوری کرد که محصولات پوستی ارزون می خریدم. البته منظوری نداشت، اما من خیلی سریع همه ی بی پولی هام از جلوی چشمام گذشت.
الان نه که پولدار و مرفه شده باشم. اما حداقل میدونم از پس خودم برمیام، هرچند اگه نتونم سیو کنم. و دیگه محبور نیستم محصولات 10 هزار تومنی بخرم بمالم به سر و کله م.
اما در عوض میدونم که برای موقعیت فعلیم باید بجنگم. اینجا محیط رقابتی شدیده، فوانین سخت گیرانه ست و اینطوری نیست تشسته باشی و فوتت کنن و بوست بدن و نازت کنن. به خاطر همینه اگه من میگم دیروز رو بابت یه نمره گریه کردم، واسه این بوده که ما شرط معدل بالایی داریم که همچنان بهمون حقوق بدن و اگه از اون معدل پایین تر بیایم دیگه همه چی کنسله.
اگه استادم منو میبره رستوران، بابت مقالاتیه که هشت ساعت و حتی بیشتر در روز براش کار کردم. اگه دانشحوی ضعیفی براش بودم، یا براش باشم به راحتی اخراجم میکنه.
اگه ناراحتم و در مورد پول برق می نویسم، بابت اینه که تو ایران من هیچ وقت مسئولیت هیچی رو دوشم نبوده. خوردم خوابیدم و یه درسی خوندم. اینجا نه تنها باید مراقب وضع سلامتیم باشم، نه تنها باید خودمو تو یه فضای رقابتی شدید بالا نگه دارم، بلکه باید فرم های مالیاتی پر کنم که خودش پروسه ی وقت گیر و پر استرسی هست مخصوصا برای کسی که تازه اومده، باید حواسم به پول برق باشه که زیاد نشه چون در غیر این صورت از کجا بیارم تا پرداختش کنم، باید نگران تمدید خونه و افزایش کرایه خونه باشم و خیلی از مسابل ریز و درشت دیگه که فقط کسی که تنهایی مسئولیت خونه رو به عهده داشته درک میکنه.
می خوام بگم من اینجا اگه از دغدغه هام مینویسم، دارم نمیگم بدبختم یا شاد نیستم. دارم نمیگم برای هدف نباید جنگید چون تهش بازم ناراحتیه، دارم نمیگم وضع زندگیم بده یا عجب غلطی کردم اومدم.
نه. من وضعیت فعلیمو با تمام چالش هاش دوست دارم.
جالب اینحاست که توی اینستاگرام مدام ریپلای میگیرم خوشبحالت خوشبحالت خوشبحالت. جون لابد یه دختر ترگل ور گل و اتو کشیده ی خوشحالم.
اینجا توی وبلاگ هم مدام دارم کامنت میگیرم چرا اینقدر مینالی و ناراحتی مگه به خواسته هات نرسیدی مگه همینو نمیخواستی.
خیلی این جمله کلیشه ای هست اما:
هیج کس نه به اندازه ی اینستاگرامش خوشبخت و بی غمه؛ و نه هیچکس به اندازه ی مطالب غمگینی که میذاره بدبخته.
و مهم تر از اینکه چرا باید به زنئگی من نگاه کنین و برای اینده تون احساساتی بشین و تصمیم بگیرین. این پر واضحهه که همیشه حنگیدن برای هدف ارزشمنده. اینکه کسی بیاد به من بگه تو همیشه مینالی پس من تصمیم گرفتم برای زندگی خودم تلاش نکنم، من این رو از تنبلیش می دونم و اینکه دنبال بهانه ست که کاراشو خوب انجام نده.
درسته که من روحیه ی 100 درصد شادی ندارم. اما اخلاق ذاتیمه که به مسایل زیاد فکر میکنم، نشون دهنده ی این نیست که احساس بدبختی میکنم. اینجا هم نتیجه ی زد و خورد افکارم رو می نویسم. اگه می خواین روحیه بگیرین از من، شاید دیدن پیج اینستام بیشتر خوشحالتون کنه نه دغدغه های فکری نوشته شده در وبلاگم. بهتون قول میدم اونجا حز یه دختر خندون و خوشحال جیزی نمی بینین.