یعنی چقدر تو قلک م جمع شده؟
اون قلکی که گذاشته بودم تا با اقای محترم پرش کنم رو یادتونه؟
این پست
قرار بر این بود که نذری محرم بدیم باهاش.
همش تصورم برای نذری دادن لوبیا پلو (لوبیا استانبولی) بود.
امسال با این تفاصیل، نگرانم که کسی نخورتش و برکت خدا دور ریخته بشه.
پس تصمیم گرفتم که فقط به فامیل غذا پخش کنم چون خب ادمو میشناسن و میدونن تر و تمیزه.
امشب لیست رو نوشتم و فردا قلک رو میشکونم.
روز تاسوعا سالگرد بابا هم هست. یه خیراتی برای بابا هم میشه. لطفا اگه این پستو میخونین برای شادی روحش صلوات بدین.
+امروز به سرم زد و دیوارها رو جمع کردم و جعبه زدم. هر چی ریسه و قاب و عروسک و دریم کچر بود رو ورداشتم و حینش خیلی گریه کردم. هنوز خبری از رفتنمون نشده(سفارت های منطقه یا شروع به کار نکردن یا ویزای دانشجویی ارائه نمیدن). اما همونطور که پارسال کتاب ها رو جعبه زدم، امسالم دیوارها رو جمع کردم؛ به این امید که سال بعد این موقع اصلا ایران نباشم. الهی امین.
+امروز دو تا پادکست کار کردم و از خودم راضی ام.
+کاش میشد برم کتابخونه. که هم از فضای خونه دور باشم هم مطالعه کنم.
جمع کردن دیوارها، انگار دیگه آدم رو رفتنی رفتنی میکنه!