مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

چه اتفاقاتی قراره این هفته بیفته؟

اول اینکه این هفته هفته ی آخر کلاسا هست و دیگه کلاسا تموم میشه.

دوم اینکه اون یکی ارائه م رو این هفته میدم و دیگه فقط سابمیتش می مونه، که حدود 10 روز براش فرصت دارم.

سوم ایتکه استادم گفته این هفته میتینگ رو نمیاد، و قراره من جاش lead  کنم میتینگ رو. خودم حس خاصی به این قضیه ندارم. ظاهرا داره روم کار میکنه که در اینده خودم پروفسور شدم چطور باشم، اما خودم هنوز تو فازش نیستم. 

 

 

ترینینگ اولیویا رو نسبتا تموم کردم. برخی روزا که میاد خیلی خوب و مفیده. برخی روزا کاملا ذهنش پاک شده و گیج میزنه. اما مجموعا ازش راضی هستم.

ازم پرسید هفته ی اینده تولدشه و دوشنبه رو میتونه نیاد؟ گفتم ایراد نداره.

ظاهر اینستام پر از اشپزی مهمونی و فلانه. کسی خبر نداره دیگه تا 4 صبح مقاله میخوتم. نکنه بداموزی داشته باشم برای ملت.

خدایا میشه گره از کار ریسرچم باز کنی تا پایان تابستون بخش قابل توجهیش انجام شده باشه. شیا تو خواب هم دارم مرور میکنم کارمو.

به خواهرم میگفتم حالا که یه مقاله خفن چاپ کردم، دیگه همش استرس دارم نشه و نتونم بهترشو چاپ کنم.

خدایا منو برگردون به روزایی که عین اسب کار میکردم. الته اول گردنمو خوب کن بعد! گردنم دوباره عود کرده.

۰ نظر ۲۹ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۵۱
آی دا

امروز روز خوبی بود. بعد از اینکه دو روز الکی الکی خودمو حرص دادم، امروز با بچه ها رفتیم افطاری گرفتیم و بعد رفتیم کاسکو خرید کردیم.

شنبه مهمون دارم. دو تا از بچه هایی که از اوایل اومدنم باهاشون دوست شدم. میخوام قرمه سبزی بپزم. امروز سبزی هاشو گرفتم.

 

دو سه هفته ست شل شدم. یعنی نه که کار نکنم. تو ذهنم مدام دنبال راه حلم منتها نشون نمیدم. یعنی بیشتر نگران ازمون کوال هستم که حدود یک ماه دیگه دارمش. هی سعی میکنم براش مقاله بخونم.

کاشکی اون روز رو ببینم که امتحانم رو دادم و پاس شدم و دارم پست میذارم. هفته ی اول جون امتحان دارم.

 

 

۲ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۵۵
آی دا

یکی از سابمیت هامو دیروز انجام دادم. به خودم افتخار میکنم :)) چون در واقع یک هفته براش وقت داشتم، اما ترجیح دادم زودتر کلکش رو بکنم بره پی کارش. امروز هم ارایه ش رو میدم و بعد تمام.

دیگه فقط میمونه یه درس دیگه سابمیت و ارایه ش، که اخر هفته انجام میدم.

 

یکشنبه مهمونی دعوتم برای افطار. بعد چون جفت خانواده ها خیلی مذهبی ان و مزدوج، من روم نمیشه تنها برم. بعد دارم فکر میکنم شال بذارم یا چی پیش شوهراشون. یا نمیدونم همون سربند خودمو ببندم. از گرفتاری های نبود شوهر.

 

دیشبم سحری نخوردم. از قصد. واقعا وقتی سحری میخورم شدیدا سنگین میشم و حالم خراب میشه.

مخصوصا وقتی که دیروز غروب آش خوردم و کل دیشب حالم خراااااب بود.

امروز تموم بشه برم خونه استراحت کنم دیشب کم خوابیدم.

۱ نظر ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۲۳
آی دا

خب. تولدهام هم تموم شد.

دیشب 5 تا از دوستام رو دعوت کرده بودم. که دو تاشون سرمای خیلی بدی خوردن و نتونستن بیان از ترس ایتکه بقیه رو مریض کنن. البته بیشتر ترسیدن کووید باشه و اون جواب منفی کاذب باشه.

خلاصه مه تولد با 3 تا از بچه ها برگزار شد. خوش گذشت، خداروشکر.

برای اولین بار بود که برای خودم بادکتک خریده بودم. و دسته گلی رو انتخاب کردم که خیلی دوستش داشتم. در واقع کمی ولخرجی شد، منتها گقتم جابزه ی اکسپت شدن مقاله م هم هست.

دوستان برام یه پنینی ساز گرفتن. البته ازم پرسیده بودن پی میخوای، و منم گفتم ساندویچ ساز دوست دارم. اینا هم با هم اینو برام گرفتن.

انشب هم دوست دیگه م با دختر 7 ساله ش اومد. خیییییلی کادوهاشونو دوست دارم. اضلا قیمت مد نظرم نیست. ایتکه وقت گذاشته بود و تمام چیزایی که فکر میکردم مورد سلیقه م هست رو برام گرفته بود، خیلی برام ارزش داشت. یه پیراهن تابستونه، یه سربند، یه کارت پستال، یه عروسک اسب تک شاح، یه دیگ کوچولو.

بعد که رفتن دلم گرفت.

دیگه حالا حالاها مناسبتی نیست که بابتش اینطوری خوشحالی کنم. یه استراحتی هم میشه.

 

 

این هفته یه ارایه دارم، و هفته ی آینده یه ارایه ی دیگه. همینطور این دو تا ارایه ها، دو تا سایمیت هم دارن، و اگه اشتباه نکنم این ترم تموم میشه! لی لی لی لی!!

این ترم از لحاظ کورس داشتن بهم کمتر سخت گذشت. اما فشار روانی داشت چون همه ش باید تمرین حل می کردیم.

بعد که ترم تموم بشه، امتحان کوالیفای دارم.

انشالله که خدا کمکم میکنه و از پسش با سربلندی بر میام.

بعد که امتحان کوالیفای تموم بشه، میمونه ریسرچ و سمینارها و انشالله دیگه قشنگ میتونم رو ریسرچم تمرکز کنم.

فعلا منتظر این مقاله مم که اکسپت شده چاپ بشه، بعد من هی عین این مقاله ندیده ها برم وبسایتشو چک کنم و از دیدن اسم خودم به عنوان نویسنده اول حال کنم :))))

 

 

 

خدایا شکرت بابت همه چیز.

 

 

 

۱ نظر ۲۲ فروردين ۰۱ ، ۰۸:۰۲
آی دا

هدیه ی تولدم رو سه روز زودتر از خدا گرفتم!

مقاله م پذیرفته شد تو اون ژورنالی که ارزوم بود مقاله داشته باشم! انشالله بزودی چاپ میشه.

خدایا ازت ممنونم که هستی و هوامو داری!

 

۴ نظر ۱۷ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۴۲
آی دا

دیروز استادم حرفای بدی رو با شوخی و خنده بهم زد. تمام دیشب تو خواب زجر کشیدم.

هر بار با حس خفگی از خواب پریدم.

یادم باشه بعدا محبتی خواست بکنه یاد این حرفاشم بیفتم.

امیدوارم فکر نکنه که من اینجا تنها اپشنمه. هنوز منو نشناخته چه خری ام.

۵ نظر ۰۹ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۲۲
آی دا

خیلی به خودم افتخار میکنم که هر روز میرم ورزش.

تا یک ماه پیش دو برابر میخوردم (حتی بیشتر)، بدون هیچ تحرکی. این روزا غذام خیلی کمتر شده، با فعالیت بدنی نسبتا مناسب. فعلا ۱.۵ کیلو‌ کاهش وزن داشتم. اما حالا خیلی مونده که مهم نیست.

به نظرم برای تقویت عزت نفس هم که شده، آدمی باید سالی یکی دو تا هدف بذاره، و خودشو ملزم کنه بهشون برسه.

این روزا فکر اینکه بمیرم و دیگه پژمانو نبینم ازارم میده. با خودم میگم حداقل خوش تیپ بمیرم.

۱ نظر ۰۸ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۸
آی دا

اولین پست سال جدید؟

باید بگم خلاصه کمی کاهش وزن داشتم و امیدوار شدم که هنوز میتونم کاهش وزن داشته باشم.

تقریبا هر روز بین نیم ساعت تا یک ساعت ورزش می کنم و غذاهامو نه که کمتر کرده باشم اما سالم تر کردم.

درسته تا تولدم به وزن دلخواه نمیرسم، اما همینکه استارتش زده شده خوبه.

من همیشه ادم بلوز شلواری بودم و عاشق بلوز شلوارم بنابراین تلاش میکنم توی بلوز شلوارم خودم حس بهتری داشته باشم.

دیگه اینکه جو ایرانی ها اینجا کمی ترسناکه.

ادم باید خیلی مراقب باشه.

خوبیش اینه که من در موردش با پژمان حرف میزنم و حس بهتری بهم میده اون همه جو منفی.

دیگع همین.

تولدم تو ماه رمضونه و دوستام قراره روزه بگیرن و بیان تولدم بعد من براشون افطار بپزم :)) خوشحالم همه شون پایه بودن برای توی رمضان تولد رفتن🥶

 

 

راستی سال نوتون مبارک!

۰ نظر ۰۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۰۴
آی دا

دلم گرفته بود کل روز. یک ساعت پیش بعد مدت ها یه دور گریه کردم، بعد حس کردم خیلی سبک شدم، پاشدم نصفه شبی هفت سین چیدم!

خونه ی ما قبلا همیشه شلوغ بود و نمیشد سفره رو زودتر گذاشت.

امروز خیلی کارا کردم. لاندری کردم. ظرفا رو ماشین ریختم. وسیله ها رو مرتب کردم. اشغال بیرون گذاشتم.

فردا فقط باید کف آشپزخونه رو طی بکشم، خونه رو جارو کنم، و اتاقم رو کمی مرتب کنم. شاید بوفه رو هم خاک گیری کردم.

اها فردا باید موهامم رنگ کنم و ابرو بردارم! چقدر کارام زیاد شد یهو :| 

یکشنبه هم بعد سال تحویل خونه ی یکی از بچه ها دعوتیم که همکلاسیمم هست. 

اها، امروز لاله بنفش خریدم، با شیرینی نارگیلی!! تو همین فروشگاه های امریکایی هم همه چی هست منتها باید خوب چشم بچرخونی. من شدیدا هوس شیرینی نارگیلی کرده بودم. یه بسته برای دوستمم خریدم براش ببرم دست خالی نباشم.

اینجا بارون میباره. میدونم رشت هم داره میباره.

اها. مقاله رو سابمیت کردیم مجدد، ایشالا این بار اکسپت میشه. الهی آمین. اگه بشه، میشه عیدی سال جدیدم. هر چند حداقل یک ماه طول میکشه معلوم بشه.

۰ نظر ۲۸ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۴۵
آی دا

هموت جمله که شما زشت نیستید فقط پول ندارین رو سر این قضیه لیزر کاملا متوجه شدم.

با ایتکه یک ماه هم نیست که ازش استفاده میکنم اما خیلی خیلی ازشش راضی ام.

قبل اینکه بخرم، اون روزای اخر دیگه عملا گریه میکردم. چون هر روز مجبور بودم شیو کنم و تازه بعد از شیو فقط یک روز راحت بودم! پوستم تیره و زبر شده بود و باور نمیکردم این پوست منه!! 

این چند روز اخیر، واقعا دارم نفس میکشم. حتی اگه موقتی هم باشه بازم خوشحالم! اما بعید بدونم موقت باشه، چون بهرحال من مدام استفاده ش میکنم.

نه که موها از بین رفته باشن، فقط سرعت رشدشون خیای خیلی پایین اومده. اگه قبلا تو یک روز جتگل میشدم، الان تو چهار روز کم کم موها سرشون در میاد.

من راضی ام که پول نسبتا زیادی پاش دادم. ادم پول داشته اما نتونه از زندگیش لذت ببره ب ر ی ن توش :|

۱ نظر ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۲۵
آی دا

دلم میخواد یه نذری بدم برای چندین نشون.

برای چاپ شدن مقاله م

برای اومدن پژمان

برای پاس شدن امتحان کوال بدون دردسر

برای لاغر شدنم

 

 

دلم میخواد امتحان کوال رو‌ که دادم و نتیجه ش اومد، یه مسافرت برم.

همینطور امیدوارم که این مقاله که چاپ بشه تا اخر تابستون بتونم یه کنفرانس برم، که هزینه ش رو دانشگاه میده و میشه دومین مسافرت.

یعنی میشه تابستون دو بار مسافرت برم؟

 

پنج روز مدام پشت هم باشگاه رفتم که این تو زندگیم بی سابقه بوده. از خودم راضی ام! 

۲ نظر ۲۰ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۲۸
آی دا

لیزر صورتم رو که گفته بودم

کرم اب رسان برای صورتم گرفتم که خیلی دوسش دارم. به نسبت حجمش قیمتش کمی گرون شد که می ارزه به نظرم.

سرم زیر چشمم که استفاده میکنم

اب هم که می خورم

مولتی ویتامین رو هم باید منظم تر بخورم.

اگه بتونم یه برنامه ورزشی هم تو برنامه بذارم عالی میشه.

شواهد نشون میده که دارم به جنگ ۳۱ سالگی میرم!

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۳۳
آی دا

امروز برای اولین بار تو زمان ویدیو کال با مامانم گریه کردم.

از دلتنگی یا همچین چیزی نبود.

مامان فکر کرد از تنهایی ه، اما از تنهایی هم نبود.

فقط ازش خواستم که دیگه حال هیچ احدی رو از من نپرسن و منو با مدل روابطم با ادما تنها بذارن.

اینقدر برخی روزا یه جوریه که فک میکنم نکنه مردم و خبر ندارم.

خدایا شکرت.

۲ نظر ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۲۵
آی دا

فکر میکردم این ترم از جانب کورس داشتن کارم سبک تره، اما واقعا از سه شنبه ها و پنج شنبه ها متنفرم!

بابت سه تا کورس مزخرف این دو روزم خراب میشه.

امیدوارم تابستون و پاییز همه چی بهتر باشه.

نمی دونم چرا اینقدر دلهره دارم :(

 

 

دیروز دستگاه لیزرم رسید و صورتمو خودم لیزر کردم و صبح الکی الکی حس بهتری داشتم :دی

هفته ای یه بار باید انجام بدم.

۱ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۲۰:۰۵
آی دا

یه دستگاه لیزر خانگی خریدم که امروز رسید.

بابتش ذوق دارم.

امشبم رو صورتم تستش کردم. و هفته ای یه بار میخوام بزنم.

ایشالا که جواب بده. 

لیزر ایران که جواب نداده بود...

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۳۱
آی دا

تا حدود یک ماه دیگه میشه یک سال که من اینجام.

امروز رفتم و خونه ام رو تمدید کردم تا سال بعد هم اینجا باشم.

یک ساله که شوهرم‌ رو ندیدم.

دوستم بعد از اتفاقی که براش افتاده حاضر نیست باهام حرف بزنه و من قیافه ش رو یادم رفته. و راستش دیگه تلاش بیخودی هم نمی کنم که همه چیز مثل سابق شه و برام مهم هم نیست.

قطع شدن ادما، تموم شدن روابط، کمرنگ شدن خاطره ها، همه ی اینا برام اتفاق افتاده، و حس می کنم تبدیل به ادمی شدم که منبعد هیچی برای از دست دادن نداره.

همون جمله که ادمی که از طوفان بیرون میاد، دیگه همون ادمی نیست که بهش ورود کرده بود.

۱ نظر ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۰۳:۴۳
آی دا

پژمان برام حدود ده کیلو بار پست کرده.

نمی دونم میرسه یا نه. بسته های پستی دوستام که میرسه ایشالا مال منم برسه.

یه سری ظرف هام. یه کاپشنم. سه تا رومیزی سنتی. یه مقدار چوچاق خشک. دو تا کتاب فارسی. نبات. زعفران. و یه سری چیزای دیگه فرستاده. ایشالا که قبل عید بهم برسه. یکی از دلخوشی های این روزام رسیدن همین بسته ست.

 

نمی دونم سرماخوردگیه یا چی. بینی م سمت چپش کاملا زخمه تا بالا. ازون ور نفس نمیشه کشید. عطسه. سردرد.

این روزا چون همه چیز قاطی شده دقیقا نمی دونم کدوم به کدوم مربوطه!

۲ نظر ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۲۵
آی دا

حدود دو ماه و ده روز دیگه تولدمه.

دلم میخواد یه لباس قشنگ بگیرم. دلم میخواد لاغرتر بشم. دلم میخواد عکس های قشنگ بگیرم. دلم میخواد یه چیز به خصوص به خودم هدیه بدم.

اگه مقاله مم که تا اون موقع اکسپت شده باشه، دیگه هدیه مم از خدا گرفتم!

اگه تا تولدم زنده موندم، دومین سالیه که برای تولدم تنهام.

۲ نظر ۱۳ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۱
آی دا

دانشجوی لیسانسم رو انتخاب کردم.

از هفته ی اینده تعلیمش میدم، تا توی تابستون بهم تو کارا کمک کنه.

امریکاییه. البته خب دانشجوهای لیسانس اینجا تا ۹۹ درصد همینجایی هستن. از بین چهار نفری که اومده بودن انتخابش کردم. ایشالا پشیمونم نکنه.

 

دارم فکر میکنم اینو اگه اینستا بذارم، یکی میاد ریپلای میزنه: ما که میدونیم رییس دانشگاه اشناته :))))

۳ نظر ۰۶ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۱۳
آی دا

ما تابستون دو تا مقاله سایمیت کرده بودیم.

هر دو تاش پاییز برگشت خورد. اولیش رفت برای دور دوم ادیت، که دقیقا مصادف با میان ترم هام شد. کل مقاله رو کوبیدیم و دوباره ساختیم و جواب ریوور ها رو دادیم و ال و بل. نهایت نسخه ی رسمیش اوایل سال جدید، چاپ شد. 

دومیش که دوباره کاری هاش مصادف شد با پایان ترمم، قبل سال تموم نشد. در واقع مقالهه ریجکت شده بود. یه ریویور ریجکت کرده بود. قرار شد مجدد سابمیت کنیم.

یه قول استادم تونز آو ورکز انجام دادیم. دوباره هفته ی پیش سابمیتش کردیم تا ببینیم این بار قبول میکنن یا نه. 8 ماه خالص کار کردیم فقط روی یه short communication.

جالا تازه آیا جاپ بشود یا خیر.

همه ی این ها در حالی ه که وقتی به اصرار پژمان خبر چاپ مقاله و اینا رو گذاشتم، یکی اومد ریپلای زد ادیتور حتما اشنات بوده :|

حالا اینکه چه میزان ابلهه کار ندارم. اما مسحره ست مردم اینقدر عقلشون کوجیکه. 

حالا به اینم کار ندارم طرف چقدر خنگ بوده، که چطور لو رفت که کی میتونسته باشه.

می خوام بگم تا دنیا دنیاست همینه و مردم براشون راحت تره تصور کنن که تو اگه چیزی رو به دست میاری حقت نیوده و اتفاقی به دستش اوردی. چرا؟ مشخصه چون اینطوری عدم موفقیت های خودشون رو التیام میبخشن...

۲ نظر ۰۵ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۱۵
آی دا