مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

امروز غروب نامه ی I-20  برای ترم بهار ۲۰۲۱ اومد برام (ترمی که از ژانویه، یعنی دی ماه شروع میشه).

میخوام بعد از اوکی شدن وام، به فال نیک بگیرمش.

خدایا مرسی که هستی!

 

 

+ نامه I-20، نامه ای هست که توش قید شده من فول فاند هستم و هزینه های تحصیل و زندگیم توسط دانشگاه پرداخت میشه. این نامه به درد سفارت میخوره که بهشون اثبات کنم نیازی نیست خودم تمکن مالی داشته باشم.

۵ نظر ۱۸ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۴
آی دا

دوست دارم برم از یه جایی.

حالا که از کشورم نمیشه

از شهرمون نمیشه

از خونه مون نمیشه

شاید زورم به فضاهای مجازی برسه.

۴ نظر ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۷
آی دا

زندگی کردن در خانه ی پدری بعد از ۲۵ سالگی یه اشتباه مهیبه.

دختر و پسرش هم فرق نمیکنه.

۵ نظر ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۸
آی دا

ما ۱۰ اردیبهشت عقد کردیم و ۲۷ اردیبهشت برای وام ثبت نام کردیم.

شاید باورتون نشه اما تازه امروز (بعد از گذشت نزدیک به ۴ ماه) اس ام اس اومده که حضوری بیاین برای تشکیل پرونده.

با اینکه خیلی دیر شد؛ اما بابت همینم خوشحال شدیم.

چون گیریم سفارتا وا میشدن و نیاز بود ثبت نام کنیم؛ خیلی سختمون بود که از برادر من یا خانواده ی اقای محترم پول بگیریم هرچند با کمال میل قرض میدادن.

ما سه سال پیش وقتی تصمیم به رفتن و ازدواج گرفتیم، دلار ۸ هزار تومن بود. دقیقا با شروع تصمیم ما انواع اتفاقای عجیب غریب افتاد. از گرونی دلار و قطعی اینترنت و اشو.ب کشور و س.قوط هو.اپیما و الانم که ویروس کرونا‌.

با توجه به اینکه بیشتر ذخیره مون رو بابت هزینه های اپلای و ازمون زبان و بعدش مراسمای نامزدی و عقد خرج کردیم(اونم با دلار ۲۴ تومنی و طلای ۱ میلیونی)؛ حالا فقط چشم امیدمون به همینه وام هست که هزینه های دلاری باقیمونده رو باهاش انجام بدیم.

حالا شنبه بریم تشکیل پرونده بدیم انشالله تا مهر پولو واریز کنن.

 

خدایا یه هل دیگه بده سفارتا وا بشن‌.

 

 

+ وام از.دواج نفری ۵۰ تومن هست. که اونم با وضع دلار به هیچ جا نمیرسه اما از هیچی بهتره.

 

 

۳ نظر ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۲۰
آی دا

در راستای اینکه دلم میخواد وقتم به بطالت نگذره، رفتم دو تا قاب خریدم برای گردنبند و پیکسل و همینطور دو تا میخ گوشواره که درستشون کنم.

داخلش رو گلدوزی میکنم و تمام تلاشمو میکنم که خوشگل بشه.

اگه هم خوشتون اومد برای شما هم درستش می کنم^-^

فقط یادتون نره خیلی تشویقم کنین😌

من عاشق گلدوزی ام، یادتونه که^-^

۴ نظر ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۱۵
آی دا

هیچ نمیفهمم خودم رو چرا باید در موقعیتی قرار بدم که بقیه قضاوتم کنن.

اگه من دهن وا نکنم که مصرف اینترنتم چقدره، بقیه از کجا میخوان بفهمن تا بگن ما صرفه جوییم :|

بهرحال مصرف اینترنت من با توجه به اینکه ویدئوهای اموزشی میبینم و فایل های صوتی و پادکست و اینکه به مامانم هم اینترنت میدم و خواهرزاده برادرزاده هم ازم اینترنت میخوان همینقدره و it is my business. 

 بقیه گناهی ندارن. من نباید خودم رو در معرض قضاوت قرار بدم.

 

+من سال ها اینترنت وای فای داشتم و ۸۰ گیگ در ماه شارژ میکردم و هزینه ش بین ۶۰ تا ۸۰ تا ۱۰۰ تومن متغیر بود. خیلی راضی هم بودم. بعد که سرعتم کم شد: گفتم با بسته کار کنم و منبعد دچار گرفتاری شدم. چون دارم هفتگی ۱۰ گیگ میزنم که تقریبا هزینه ش همونقدر مثل قبلیه اما کلافگی داره و مدام اس ام اس بسته ی شما در حال اتمام است میاد و وقتی من از کلافگی قضیه رو مطرح می کنم بهرحال ممکنه بقیه فکر کنن که چه خبره و فلان؛ هر چند اگه فقط موضوعی باشه که فقط و فقط به خودم مرتبطه. 

بارها با خودم تمرین می کنم که این کارو نکنم و در مورد هر چیزی صحبت نکنم؛ باز ادم نمیشم.

 

دوباره هم به زودی وای فام رو راه میندازم تا گیر این ایرانسل و همراه اول دزد نیفتم.

 

فکر میکنم اون دوره ای که نگران هزینه ی اینترنت باشم رو تو ۲۰ سالگی طی کردم و الان در شرف ۳۰ سالگی خیلی چیپ هست که هنوز درگیرش باشم.

 

۳ نظر ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۲۶
آی دا

.

خدایا خودت فقط باید یه کاری بکنی.

۰ نظر ۰۹ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۴۶
آی دا

روزایی که با تو هستم؛ چند جوون به جوونام اضافه میشه.

تو که بلدی منو به بهترین حالت خوشحال کنی؛ من با تو خوشحال ترینم و به خودم افتخار میکنم که معیارم برای انتخاب تو مادی و زودگذر نبوده.

بله؛ همه ی اینا مال توعه، ای کسی که کله ی سحر با یه آش و حلیم سورپرایزم میکنی و با یه لبخند گنده منو غرق مهربونی هات می کنی.

دوستت دارم آقای محترم :)

۴ نظر ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۱۱
آی دا

فصل دوم outlander رو دیدم و میخوام فصل سوم رو هم شروع کنم :|

هیچ فکرشو نمیکردم اینقدر بخوام ادامه بدم😌

امروز دویدم. 

هنوز پادکست گوش ندادم.

و تو اینستاگرام خاطره ی دسته گل روز عقد رو مرور کردم^-^

 

 

امروز تو اینستا، یکی از میکاپ ارتیست هایی که من کارشو قبول دارم، نوشته بود که یک هفته ای بوده که بابت قرنطینه کرونا عصبی و داغون بوده.

مجدد سعی کردم به خودم یاداوری کنم که میگذره این روزا.

 

همونطور که قبل عید جواب پذیرش اقای محترم همراه با کارت پایان خدمتش اومد، همونطور که در کمال ناباوری توی اردیبهشت برای من جواب پذیرش اومد؛

دوباره سفارتا شروع به کار می کنن و ما میتونیم ویزا بگیریم.

شاید همه چیز یهویی میخواد درست بشه، از کجا معلوم :)

 

 

۰ نظر ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۳۹
آی دا

اون قلکی که گذاشته بودم تا با اقای محترم پرش کنم رو یادتونه؟

این پست

قرار بر این بود که نذری محرم بدیم باهاش.

همش تصورم برای نذری دادن لوبیا پلو (لوبیا استانبولی) بود.

امسال با این تفاصیل، نگرانم که کسی نخورتش و برکت خدا دور ریخته بشه.

پس تصمیم گرفتم که فقط به فامیل غذا پخش کنم چون خب ادمو میشناسن و میدونن تر و تمیزه.

امشب لیست رو نوشتم و فردا قلک رو میشکونم.

روز تاسوعا سالگرد بابا هم هست. یه خیراتی برای بابا هم میشه. لطفا اگه این پستو میخونین برای شادی روحش صلوات بدین.

 

+امروز به سرم زد و دیوارها رو جمع کردم و جعبه زدم. هر چی ریسه و قاب و عروسک و دریم کچر بود رو ورداشتم و حینش خیلی گریه کردم. هنوز خبری از رفتنمون نشده(سفارت های منطقه یا شروع به کار نکردن یا ویزای دانشجویی ارائه نمیدن). اما همونطور که پارسال کتاب ها رو جعبه زدم، امسالم دیوارها رو جمع کردم؛ به این امید که سال بعد این موقع اصلا ایران نباشم. الهی امین.

+امروز دو تا پادکست کار کردم و از خودم راضی ام.

+کاش میشد برم کتابخونه. که هم از فضای خونه دور باشم هم مطالعه کنم.

 

 

 

۳ نظر ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۵۹
آی دا

امروز روز خوبی بود هر چند تهش پایان هیجان انگیزی داشت :|

بعد از چند جایی که کار داشتیم، رفتیم تا برای تولد بابای اقای محترم کادو بخریم.

یه ادکلن گرفتیم، یه کمربند و یه کیف کارت.

چند وقت پیش که تولد مامانش بود، کادوها رو به سلیقه ی خودم انتخاب کردم(یه تیشرت + یه مام+ یه روسری)

اما این بار گفتم من دقیق نمی دونم چی بهتره، خود اقای محترم باشه.

بعدش رفتیم مقداری دور زدیم و نشستیم و حرف زدیم.

و اما قسمت هیجان انگیز :\

تو این مدت کرونا ما خیلی کمتر نسبت به دو سه سال پیش رستوران رفتیم.

اگه سالای پیش سر و دممون رو میزدی حداقل ماهی دو بار رستوران و کافی شاپ بودیم؛ اما این ماه ها حسابی رعایت کردیم.

امشب یه رستوران تر و تمیز پیدا کردیم. مجبوش کردم بره دستاشو بشوره و فقط الکل کافی نیست.

خلاصه شام رو خوردیم و من یه حس های بدی تو دلم پیدا کردم.

اینم بگم که چندین روزه سردردای خیلی شدید دارم. گفتم لابد سندروم پیش از قاعدگی هست.

امروزم سعی کردم که سردرد رو تحمل کنم و خوش بگذره.

بعد از رستوران، کنار سردرد، دل درد شدید هم بهش اضافه شد.

اولش سعی کردم محل نذارم؛ بعد دیدم نه....

شروع کردیم پیاده روی.

حالا خدایا مگه میره دل درده. یه لحظه دیدم از سردرد و دل درد دارم می دوام تو خیابون دنبال سرویس بهداشتی :|

اقای محترم بیچاره. لابد تو دلش داشته میگفته اینم شانس مایه :))

خلاصه یه جایی پیدا کردیم و فکر کنم حسابی فشارم افتاده بود.

بعد دیگه سریع برگشتیم خونه ی خواهرم. هر چند سردرده کمتر شد اما دلم همچنان یه جوریه.

اقای محترم بیچاره الانا رفت. دلم سوخت که تهش اینجوری دستپاچه ش کردم.

 

این روزا بس که الکی به خودم فشار و استرس وارد می کنم سردرد امانم رو بریده.

فردا میخوام برم کاغذ رنگی بخرم برای فرفره هایی که قراره بسازم.

شاید هم یه خط چشم.

می خوام خوشحال تر زندگی کنم یا حداقل قسمت های خوش اب و رنگ این روزا رو هم بنویسم. چیزایی که تو اینستا نمیشه گفت رو.

 

 

 

۲ نظر ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۶
آی دا

دلم گرفته و شدیدا احساس شکست می کنم تو همه ی ابعاد زندگیم.

مجبور شدم به خودم فحش بدم و حرفای زشت روونه ی خودم کنم تا بخوام حرفامو توجیه و اثبات کنم.

شان و منزلت انسانی خودم رو چرا پایین اوردم؟

فقط بخاطر سلامتی کسی که هیچ ارزشی براش ندارم...

حس می کنم بعضی چیزا رو هیچ وقت نمی تونم ببخشم، هر چند به ظاهر لبخند بزنم.

چه روزگاری بود برای خودم ساختم؟

 

 

۱ نظر ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۴۱
آی دا

قرص فیفول(قرص آهن خارجی، برگی ۱۰ هزار تومن) خریدم و شبی یه دونه میخورم.

میخوام مهر ماه برم یه چکاپ که میزان ویتامین و زینک و ... رو چک کنم. و صد البته وضعیت تیروییدم رو.

آلارم گذاشتم تو گوشی، که روزی سه وعده بدوام. با احتساب اینکه هر دفعه خدود ۱۰۰ کالری بسوزه؛ میشه ۳۰۰ کالری در روز، که من راضی ام. البته اگه دشمن عزیز برنگشته باشه.

همین پیش پاتون وقتی سرمو از دسکتاپ بلند کردم، سرم گیج رفت و گردنم گرفت و نفسم بند اومد. لنگان لنگان خودمو به اشپزخونه رسوندم یه قطره اب بخورم که خودمو زنده کنم. تا وقتی علنا زمین گیرم نکنه، من لو نمیدم که درد تحمل کردم. حالا الان دراز کشیدم تا ببینم موقتیه یا اومده تا چند وقتی بمونه.

دیگهههه....

خییییییلی ازین ناراحتم که زبان نمی خونم. خیلی. 

برخی روزا پادکست گوش میدم. اما اونطوری نیست که به خودم افتخار کنم.

برخی اوقات دیوونه میشم میگم بشینم برای کنکور دکترای همینجا بخونم. بعد فکرشم ازارم میده و بس می کنم این فکرو.

 

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۲
آی دا

یکشنبه ها قرص های ویتامین D رو می خورم.

هر روز به موهام اسپره روغن میزنم تا موخوره نگیره و زودتر بلند شه.

هر روز صبح قرص تیروییدم رو قبل صبحانه میخورم.

برنج و نان رو به میزان زیادی کم کردم.

توی دفترچه‌ ارزوهام، خواسته های ریز و درشتم رو می نویسم.

وقتی از چیزی عمیقا ناراحت میشم سعی می کنم سکوت کنم.

توی خونه می دوام.

دو روز هم هست که صبح ها دیگه ۱۲ ظهر پانمیشم. تبدیلش کردم به ۱۰ صبح.

سالاد زیاد درست می کنم.

برای خریدهای ماهیانه م برنامه ریزی می کنم و اولویت رو شامپو و سرم مو و کرم و ... قرار می دم.

 

همه ی این کارا رو می کنم و امید دارم که زودتر این روزها بگذره.

۶ نظر ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۶
آی دا

نکنه من اون آدمی ام که کنار من به هیچکی خوش نمیگذره؟

من اون آدمی ام که کنار من به هیچکی خوش نمیگذره.

احتمالا من اون آدمی که کنار من به هیچکی خوش نمیگذره.

۵ نظر ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۱۳
آی دا

چرا من بوی پاییزو حس می کنم؟

شما چطور؟

برگ ها تو شهر ما علی رغم گرما زرد شدن و ریختن کف کوچه خیابون.

هوا هم چند روز در میون ابری و بارونیه.

تجمع اینا باعث میشه حس کنم پاییز بیخ گوشمه.

پارسال این موقع فکر می کردم که پاییز بعدی تو گیر و دار شروع کردن مقطع تحصیلی جدیدم.

اما خب یه سیب هزار تا چرخ میخوره به زمین برسه.

الان تو این نقطه که سر خودمو با مهمونی و گردش و یللی تللی گرم کردم و نه یه شغل درست درمون دارم و نه هیچی، نمی دونم زمستون رو قراره چطور شروع کنم.

 

 

این روزا یه حس اشنا دارم.

سال ۹۰ که یهویی دیگه نمی تونستم راه برم و در برابر چشمان مبهوت همه تو بیمارستان بستری شدم، فکر می کردم که اگه فردا شب مرخص نشم؛ تا پس فردا حتما دیگه مرخصم.... بقیه با حالتی که نمی خواستن دلمو بشکونن، میگفتن اره اره انشالله مرخصی و بعد با غم به زمین نگاه می کردن.

اون یک روز تبدیل شد به ۱۱ روز. و طول درمان تا حدود ۳ سال طول کشید تا من اون ادم قبلی بشم.

الان هر چند سالمم، اما می دونم حالا حالاها بعیده زندگیم رو روال بیفته.

نمی دونم یک سال دیگه، دو سال دیگه، یا چقدر دیگه طول میکشه تا بشه یه زندگی معمولی و رو روال رو شروع کنم.

شاید تقصیر خودمه که سخت ترین مسیرها رو همیشه انتخاب می کنم.....

 

 

+ یه شاپ پیدا کردم که تو نیویورک ه و سنجاق سینه و گیفت هایی میسازه که عاشقشون هستم. قیمت اکثر کارهاش ۱۰ دلاره. تو دفترچه ارزوهام نوشتم رفتن به این شاپ و خریدن یه سنجاق سینه برای خودم.

 

۱ نظر ۱۰ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۳
آی دا

امروز که شدیدا احساس بدبختی می کنم و از "همه" دلزده ام،

امروز که به مدت یک ساعت با صدای بلند بلند گریه کردم؛

همین امروز اما فکر کردن به پروفسور ب حالمو خوب میکنه

کاش بتونم از نزدیک ببینمش و باهاش کار کنم. تقریبا شک ندارم خانم مهربان و فهمیده ای هست.

 

از این همه موجودات سطح پایین و کوته فکر و گه مغز و جلف و بیخود خسته ام. کسایی که تمام دغدغه شون فقط گذروندن امروزه.

حس می کنم شان و شخصیتم این روزا به کمترین حد ممکن رسیده. تقصیر خودمه؟ نمی دونم.

خدایا خودت منو نجات بده.

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۱۶
آی دا

خبرای جدید اینکه مجددا کتاب می خونم و رژیم میگیرم.

اینطوری حس بهتری نسبت به خودم دارم و این خوشحالم میکنه.

دیگه اینکه دانشگام قبول کرد ترمم از ژانویه شروع بشه و خیالم کمی راحت شده.

باید شروع کنم به زبان خوندن. نمی دونم چرا تنبلی می کنم.

حتی تفننی هم حاضر نیستم چیزی بخونم یا بشنوم.

ای بابا عجب تنبلی شدم.

۵ نظر ۰۴ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۳
آی دا

خبر بد (شایدم خوب، نمی دونم) اینکه جشن عقد جمعه رو فعلا بخاطر شیوع مجدد کرونا کنسل کردیم(با اینکه گیلان سفید هست). هرچند همچنان تو بازار و مغازه ها پر از آدمه که ماسک نمیزنن و ما اگه میخواستیم میتونستیم برگزار کنیم، اما گفتیم شاید ۱ درصد کسی مبتلا بشه. دلم فقط واسه پول لباس و بیعانه ی ارایشگاه سوخته.

 

 

خبر خوب اینکه خبرایی هست مبنی بر اینکه احتمالا سفارتا از ۳ روز اینده شروع به کار میکنن. نمی دونم موثقه یا نه.

 

 

 

کلا حسی بهم دست داده که اگه روزی بخوام بزام هم قانون میاد که الا و بالله باید تو خونه بزایی و اجازه ی بیمارستان رفتن نیست :|

 

۲ نظر ۲۲ تیر ۹۹ ، ۲۲:۲۵
آی دا

چیزی که جدیدا متوجهش شده م اینه که مطالب غمناک برام جالب تره و ببشتر بهشون تمایل دارم و دنبالشون میکنم

زندگی پرنسس دیانا که شوهرش بهش خیانت کرد و بعد هم توی یه تصادف رانندگی کشته شد

پیج فائزه که یهو اومد گفت از شوهرش جدا شده

پیج بریتینی اسپیرز که مشکلات روحی داره

 

و هزاران مثال دیگه.

من دنبال هر چی غم و اندوهم

چرا؟ خودمم نمی دونم

در اولین حرکت میخوام یه سری پیجای منفی رو آنفالو کنم.

به هر چی خیانت و فساد و جدایی و غم و نارو زدن کمتر فکر کنم

شاید بتونم ادم خوشحال تری بشم

 

۱ نظر ۲۱ تیر ۹۹ ، ۰۳:۲۳
آی دا