مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۱ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

به تاریخ پنجشنبه ۱۴ دسامبر پژمان برگشت راچستر چون امتحاناتش رو تموم کرده بود. با آدریان رفتیم فرودگاه  دنبالش و بعد رفتیم سمت رستورانی که بقیه ی بچه های لب قرار بود بهمون جوین بشن. بعد از شام از بچه ها خداحافظی کردم چون فرداش رو قرار بود ریموت کار کنم و بعدشم قرار بود بریم مسافرت. آدریان همون شب پرواز داشت بره مکزیک ولی ویش و نوزت قرار بود تا ۲۲ دسامبر همچنان برن لب.

شنبه ۱۶ دسامبر پرواز داشتیم بریم فلوریدا، اورلاندو. ما اوریجینالی قرار نبود کلا مسافرت بریم اما میدونستیم با خونه موندن کلی حوصله مون سر میره، پس یه پرواز با قیمت مناسب و یه هتل معقول پیدا کردیم و تصمیم شد این تعطیلات رو اورلاندو باشیم. 

هرچند بازم از لحاظ مالی کلی پیاده شدیم مخصوصا اینکه دو روز موندنمون رو تمدید کردیم. اورلاندو به پارک های تفریحیش معروفه.  به ما خوش گذشت. هوا نسبتا مطبوع بود و ما تو پارک های خیلی قشنگش حسابی بازی کردیم. پارک های دیزنی و یونیورسال رو رفتیم و حسابی خوش گذشت.

جمعه ۲۲ دسامبر برگشتیم راچستر. 

من با اینکه با استادم هماهنگ کرده بودم دارم میرم مسافرت، اما همچنان ایمیل دریافت میکردم. اوایل هی استرس میگرفتم و اعصابم خورد میشد. منتها بعد دیگه کنار اومدم و همون وسطا سه تا از پروژه هام سابمیت شد. 

توی مابقی تعطیلات دو بار مهمونی رفتیم و یه بار مهمون داشتیم که در واقع برای پژمان تولد گرفتم.

امسال اولین سالی بود که بلافاصله بعد از تعطیلات سال نو برنگشتم ازمایشگاه. چون با خودم گفتم قبلش خیلی به خودم فشار اوردم و بذار تا وقتی پژمان هست پیشش بمونم.

این روزای اخر ولی دیگه کلافه شدم از بیکاری و هی نون پختم. هرچند باز ایمیل میگرفتم و تو این فاصله جواب یه پیپرم اومد که ماینر رویژن خورد و دوباره مجدد سابمیتش کردیم؛ اما بازم حس میکردم دیگه باید برگردم ازمایشگاه و کارمو جدی شروع کنم.

این وسط کللللی فیلم و سریال نگاه کردیم. از جمله هری پاتر و ارباب حلقه ها.

پژمان امروز ۸ ژانویه رفت :( هر بار رفتنش برام سخت تر میشه. اصلا نمی دونم چجوری حدود دو سال تنها زندگی کردم وقتی پژمان ایران بود. این به این معنا نیست اختلاف نظر نداریم و همهچی گل و بلبله، اما خاطرات خوش خیلی بیشترن و الان دلم میگیره وقتی نیست به در و دیوار خونه نگاه میکنم. تو بهترین حالت دوباره دو ماه دیگه میتونه بیاد...

امروز دوستامون اومدن دنبالمون و اول رفتیم یه کافه رستوران ترک چای و شیرینی خوردیم بعد پژمانو رسوندن فرودگاه. 

فردا ۹ ژانویه اولین روز کاریم به طور جدی در سال ۲۰۲۴ هست. آدریان هنوز از مکزیک برنگشته، نوزت هم بعیده بیاد، ویش رو نمی دونم.

حسابی افزایش وزن پیدا کردم. باید یه فکری کنم. 

امیدوارم سال جدید برام پر از موفقیت و خوشحالی و سلامتی و دل خوش باشه. به امید خدا.

۲ نظر ۱۹ دی ۰۲ ، ۰۴:۵۸
آی دا