مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «با تو» ثبت شده است

روزای شلوغ پلوغیه.

من خودمو درگیر خریدای بیخود میکنم. مثلا هفته ی پیش پژمانو دنبال یه شومیز بس که تو بوتیکا چرخونده بودم تهش خنده های عصبی می کرد :|

تهشم هیچی نخریدم چون مثلا ۲۵۰ تومن برای یه متر پارچه که به مدل ساده ای دوخته شده غیرمنصفانه ست.

 

پنجشنبه رفتیم روستا بادوم برداشت کردیم

دیروز هم مادر پژمان آش نذری داشت اونجا بودیم

 

دیشب با کوله باری از خستگی و دل درد و سر درد برگشتم

چه بدن ضعیفیه که به محض خستگی دیگه نمی تونه شلوغی رو تحمل کنه؟؟؟ 

 

گاهی هم زبان تمرین میکنم. خیلی کم. اخه یعنی فرصت نمیشه اصلا.

 

 

اگه ویزای دوبی بگیریم و بتونیم بریم دوبی؛ بابت اون ۱۴ روز قرنطینه؛ اولین باری میشه که بیشتر از ۲ روز با هم زندگی می کنیم!

مثلا دارم تو همچین چیز غیرعادی ای (۱۴ روز هزینه ی بیخود) دنبال نقطه عطف میگردم:|||

 

۳ نظر ۲۶ مهر ۹۹ ، ۱۱:۱۵
آی دا

شاید همه چیز از ۲۰ مهر ۹۶ شروع نشده باشه،

اما همه ی همه ش ازین تاریخ برامون قطعی شد.

همون روزی که تو کلاه فرانسوی مشکی ت رو گذاشته بودی و وزنت ۱۰۵ کیلو بود؛ و منِ ۵۹ کیلویی که روسری بلند صورتیم رو گذاشته بودم رو همون لحظه ی اول با نگاه مهربانت میخکوب کردی؛ اونم در بهترین جای دنیا؛ میون یه عالمه کناب؛ وقتایی که هموز شهرکتاب تو بلوار توحید بود.

عزیزِ دلِ من؛ ما درین سه سال، بالا پایین های زیادی داشتیم.

رابطه مون به مو رسید اما پاره نشد.

ما برای ترمیم رابطه مون و خوشحال نگه داشتنش تلاش های زیادی کردیم و می کنیم.

ما عشق رویایی بی دردسر نداشتیم؛ اما اونقدری به هم علاقمند بودیم که از خیلی چیزها چشم پوشی کنیم تا همدیگه رو داشته باشیم.

اون روزی که دیدمت، و بعدش به پیشنهاد تو رفتیم تو یه کافی شاپ نشستیم؛ روز قشنگی بود. ۲۰ مهر ۹۶ بود. یادمه که بعدش یک مسیر طولانی رو راه می رفتم و لبخند می زدم. من تصمیمم رو گرفته بودم؛ میخواستم باهات و برات بمونم. و تو فرداش بهم گفتی که از خیلی وقت پیشش تصمیمت رو گرفته بودی. و من از همون روز، هیچ وقت اشتیاقم از بودنت کم نشده.

 

عزیزِ خوش قلبِ صبورِ محجوبِ من؛ این سه سال اگه توی ۱۰۵ کیلویی رو به ۹۳ کیلو و من ۵۹ کیلویی رو به ۶۳ کیلو تغییر داد؛ اما توی مهر و عشق و محبت مون نسبت بهم تغییری نداد. من هنوز مثل روزای اول عاشقتم و امیدارم ۳۰ سال و ۳۰۰ سال منبعد هم عاشقت بمونم.

 

ما تمام چالش ها رو با هم حل کردیم و حالا که دیگه تو عرق ریزان مراحل آخریم؛ من ایمان دارم که غول ویزا هم زورش به ما نمیرسه.

ما تا این لحظه با دلار س.ی تومنی و اوضاع اشفته و کرو.نا و بدبختی های ویزا و گرفتن پذیرش و هزار تا سختی دیگه جنگیدیم. باز هم میجنگیم و میدونم که عشقمون پیروز میشه.

 

از فردا چهارمین سال اشناییمون شروع میشه و من خوشبختم که دارمت. 

سالگرد آشناییمون مبارک.

 

* ترانه ستاره آقای مرتضوی:

تو اینجایی که نورانی شه اسمم به من برگرده خورشید شبانه

که من دیوانه شم از خواستن تو جهان رنگین کمون شه از ترانه

به من چیزی بده از موج و شبنم به من چیزی بگو از ماه و ماهی

صدام کن تا که در وا شه به رویا که رد شم از شبستان تباهی

 

 

۵ نظر ۲۰ مهر ۹۹ ، ۰۱:۳۰
آی دا

ممنون از اینکه میای، بخاطر من از کار و زندگیت میزنی؛ و با حوصله به حرفای تکراری م در مورد رژیم و کالری شماری و اضافه وزن گوش میدی.

ممنون از اینکه بهم ارامش میدی و بهم اطمینان میدی به زودی همه چیز درست میشه.

مرسی که با حوصله بیش از ده تا ژورنال بافتنی دانلود میکنی و باهام مدل پولیور نگاه می کنی و با دقت در موردشون نظر میدی و در مورد تیپ های آینده م بهم پیشنهاد میدی.

ازت ممنونم که از ادرس دادنای خسته کننده م در مورد ادما و اشخاص و وقایع خسته نمیشی. که همون دختره که اون بار حرفشو زدم یادت میاد؟ همون زنه که فلان کارو کرده بود و بعد بسار طور شده بود، یادت میاد؟ همون پیجه که فلان کارو میکنه و بسار طوره، یادت میاد؟

ممنون ازینکه برای چیزایی که میخوام بخرم ارزش قائلی و تو لیست خریدت میذاری و بهم قول میدی که ماه جاری برام انجامش میدی.

ممنون که هر بار ۲۴ ساعت میای و منو ۲۴۰۰۰ بار بیشتر عاشق خودت میکنی.

هر بار میای و وقتی میری، من خود به چشم خویشتن میبینم که جانم می رود...

۱ نظر ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۵۲
آی دا

روزایی که با تو هستم؛ چند جوون به جوونام اضافه میشه.

تو که بلدی منو به بهترین حالت خوشحال کنی؛ من با تو خوشحال ترینم و به خودم افتخار میکنم که معیارم برای انتخاب تو مادی و زودگذر نبوده.

بله؛ همه ی اینا مال توعه، ای کسی که کله ی سحر با یه آش و حلیم سورپرایزم میکنی و با یه لبخند گنده منو غرق مهربونی هات می کنی.

دوستت دارم آقای محترم :)

۴ نظر ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۱۱
آی دا

امروز روز خوبی بود هر چند تهش پایان هیجان انگیزی داشت :|

بعد از چند جایی که کار داشتیم، رفتیم تا برای تولد بابای اقای محترم کادو بخریم.

یه ادکلن گرفتیم، یه کمربند و یه کیف کارت.

چند وقت پیش که تولد مامانش بود، کادوها رو به سلیقه ی خودم انتخاب کردم(یه تیشرت + یه مام+ یه روسری)

اما این بار گفتم من دقیق نمی دونم چی بهتره، خود اقای محترم باشه.

بعدش رفتیم مقداری دور زدیم و نشستیم و حرف زدیم.

و اما قسمت هیجان انگیز :\

تو این مدت کرونا ما خیلی کمتر نسبت به دو سه سال پیش رستوران رفتیم.

اگه سالای پیش سر و دممون رو میزدی حداقل ماهی دو بار رستوران و کافی شاپ بودیم؛ اما این ماه ها حسابی رعایت کردیم.

امشب یه رستوران تر و تمیز پیدا کردیم. مجبوش کردم بره دستاشو بشوره و فقط الکل کافی نیست.

خلاصه شام رو خوردیم و من یه حس های بدی تو دلم پیدا کردم.

اینم بگم که چندین روزه سردردای خیلی شدید دارم. گفتم لابد سندروم پیش از قاعدگی هست.

امروزم سعی کردم که سردرد رو تحمل کنم و خوش بگذره.

بعد از رستوران، کنار سردرد، دل درد شدید هم بهش اضافه شد.

اولش سعی کردم محل نذارم؛ بعد دیدم نه....

شروع کردیم پیاده روی.

حالا خدایا مگه میره دل درده. یه لحظه دیدم از سردرد و دل درد دارم می دوام تو خیابون دنبال سرویس بهداشتی :|

اقای محترم بیچاره. لابد تو دلش داشته میگفته اینم شانس مایه :))

خلاصه یه جایی پیدا کردیم و فکر کنم حسابی فشارم افتاده بود.

بعد دیگه سریع برگشتیم خونه ی خواهرم. هر چند سردرده کمتر شد اما دلم همچنان یه جوریه.

اقای محترم بیچاره الانا رفت. دلم سوخت که تهش اینجوری دستپاچه ش کردم.

 

این روزا بس که الکی به خودم فشار و استرس وارد می کنم سردرد امانم رو بریده.

فردا میخوام برم کاغذ رنگی بخرم برای فرفره هایی که قراره بسازم.

شاید هم یه خط چشم.

می خوام خوشحال تر زندگی کنم یا حداقل قسمت های خوش اب و رنگ این روزا رو هم بنویسم. چیزایی که تو اینستا نمیشه گفت رو.

 

 

 

۲ نظر ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۶
آی دا