مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

همین که با حقوقم میتونم کرایه ی یه خونه ی گرونو بدم، قرض هامو صاف کنم، و چیزایی که میخوامو بخرم، خدایا شکرت.

میخوام صبورتر باشم برای همه ی چیزهای مادی که میخوام.

۳ نظر ۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۴۷
آی دا

تقریبا کل تعطیلات هفته پیش رو سرگرم کار و تکلیف بودم. در حالیکه وقتی رسیدم به دوشنبه اصلا این حسو نداشتم که تعطیلات داشتم.

این هفته گفتم امروزو هیچ کار درسی نمیکنم و به کارای خونه میرسم و میرم خرید و ... . اما همش دلم پیش کارامه!

چه اخلاقیه من دارم! هیچ وقت کاملا نمی تونم از چیزی لذت ببرم...

 

امروز رفتم معازه ی 1 دلاری و یه سری وسیله خریدم.

دمپایی، چاقوی بزرگ برای خورد کردن سبزی، شیشه پاک کن، یه ظرف سس که البته ازش برای درست کردن رشته خشکار میخوام استفاده کنم، یه سری مغزیجات و زیتون، شکر و وانیل (بکینگ پودر نداشت یا حداقل من پیدا نکردم)، زیرپایی و یه ظرف کوچیک برای زعفران و .... .

کلا 25 آیتم بود که شد 25 دلار.

واقعا خدا خیر بده باعث و باتی این فروشگاه ها رو. خیلی به درد دانشچوها میخوره. واقعا هم من از خوراکی هاش راضی ام و حتی وسیله های دیگه ش.

دقیقا همون بسته شکلات تو فروشگاه عادی 3 دلاره، اینجا 1 دلار. یا زیتون مثلا. یا رنده ای که من دیروز تو یه فروشگاه عادی خریده خدود 3.5 دلار شد، اینجا امروز دیدم همون 1 دلار.

خلاضه اینطوری.

کلی لباس خونه احتیاج دارم و کتونی و اینا. اما باز میرم وسیله خونه میخرم :(

امشب میخوام یه فیلم ببینم. فردا دیگه بشینم کمی کارامو بکنم.

 

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۵۳
آی دا

امروز رفتم و اولین دُز واکسنم رو زدم.

حالم خوبه الات 7 ساعتی میگذره. دستم کمی خشک شده که طبیعیه.

دومین دُز رو سه هفته دیگه باید بزنم یعنی 24 ام می.

من فایزر زدم.

امید دارم که به زودی کل مردم ایران و جهان واکسینه بشن و از این وضعیت منحوس نجات پیدا کنیم....

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۵۰
آی دا

ما به یه آزمایشگاه کمکی احتیاج داریم یه بخش از کارمونو اونجا میسازیم. در واقع قالب هامونو.

مسئول اونجا یه آقایی هست که آدم سخت گیریه. من مشکلی با سخت گیریش ندارم.

کلا قضیه اینجوریه که باید دو تا آزمون تستی و یه ازمون عملی رو قبول بشی تا مجوز ورود به ازمایشگاه بگیری و بتونی کار کنی. (این روزا من با نیکول میرم اونجاُ تنهایی اجازه ندارم تا وقتی که مجوز بگیرم)

اما این وسط این یارو یه مسخره بازی هایی داره.

مثلا اول باید کلی ایمیل بزنی خواهش و منت که لینک ازمون اول رو برات بفرسته. ازمونه رو دادی و مثلا بالای ۸۵ درصد شدی ایمیل میزنی که که میشه اینو بازبینی کنی؟ بعد جواب نمیده:| تو مجدد ایمیل میزنی که میشه بری نگاه کنی ارواح جدت؟؟ بعد جواب میده به زودی نگاه میکنم. بعد برات میفرسته و دور جواب های اشتباهت حالا خط کشیده. بعد تو فکر میکنی قضیه تموم شده دیگه.

دوباره میری ازمون بعدی رو شرکت میکنی و همون مراحل بالا.

بهش ایمیل زدم که من این یکی ازمونو هم دادم میشه بازبینی کنین فیدبک بدین؟؟

جواب داده کارمون با ازمون قبلی تموم نشده:|| 

آخه لعنتی چی از جونم میخوای هر چی هستو یهو بگو بره ‍‍‍‍‍ی کارش دیگه من هزار تا گرفتاری و نکلیف و کار دارم تو هم هی ناز و ادا میریزی مردک گنده بک.

یعنی من ۵ سال باید با همین یارو سر و کله بزنم؟؟؟؟

خیلی ادم مزخرفیه.

هر چی هستو یه باره تموم کن دیگه برادر من. 

نیکول به زودی من باید زودتر مجوزمو داشته باشه بتونم قالب بسازم اگه احتیاج شد....

یعنی من هر جا میرم یه دیوونه هست...

۲ نظر ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۲۲
آی دا

دیشب سالگرد عقدمون بود.

ما وقتی تصمیم به ازدواج گرفتیم، اون کسی بود که پایان خدمت نداشت و من هم کسی بودم که تازه از شغلم زده بودم بیرون.

شاید آس و پاس ترکیب مناسبی نباشه، اما اگه بخوایم تعارف رو کنار بذاریم، ما آس و پاس بودیم...

خیلی ها موقع ازدواج فقط به شرایط پسر نگاه می کنن که آیا خونه داره؟ ماشبن داره؟ شعلش اوکی شده؟

اما من به جفتمون نگاه می کردم که جفتمون هیچی نداریم!

من برای اینکه بتونم با پژمات ازدواج کنم، خیلی جنگیدم. جنگیدنم الکی و صرفا از روی احساس نبود چون یه دختربچه 18 ساله نبودم که با قربون صدقه رفتن کسی وا بدم. 

من فهمیده بودم پژمان کسی نیست که بخواد سرکوبم کنه و منو از خودم بگیره. همین برام کافی بود چون برای ادامه ی مسیر به خودم اطمینان داشتم!

روزهای زیادی گریه کردم چون مادرم علی رغم علاقه ای که به پژمان داشت، نگران بود نکنه کمبودهای مالی بعدا مشکل ایجاد کنه.

روزهای زیادی گریه کردم چون بعد از اینکه علنی شد ما قراره ازدواج کنیم، اطرافیان حرف های زیادی زدن؛ حتی از داخل خانواده خودشون.

من ولی پای انتخابم وایستادم.

پژمان آقای محترم بود و محترم بود.

خوش قلب بود، آروم بود، مودب بود، تو زمینه خودش حرفی برای گفتن داشت، منو به سمت آرزوهام سوق می داد، بهم بال پرواز می داد، و ازم حمایت می کرد.

حالا دیگه چه فرقی می کرد دو تا آجرپاره داره یا نه؟ اونم چیزایی که با یه سیل و زلزله ممکنه از بین برن؟

من میدونستم ما هدف داریم و قرار نیست تا ابد آس و پاس بمونیم.

من میدونستم که تصمیمون تصمیم قلب و ذهنمونه نه هورمون هامون.

تو این سه چهار سال، کارهای زیادی با هم انجام دادیم.

الان من اینحا، تو بهترین کشور دنیا از لحاظ امنیت و رفاه، منتظرشم تا بزودی بتونه بیاد پیشم و زندگیمون رو بسازیم.

 

هیچ تصمینی نیست پژمان تا ابد خوب بمونه، همینطور هیچ نضمینی نیست من هم.

اما خوشحالم تا به اینحای مسیر همو درست انتخاب کردیم و امیدوارم که این خوشی مستدام باشه.

الهی آمین.

 

۴ نظر ۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۰۶
آی دا

امروز یه سری کارها رو فیکس کردم که کل هفته ذهنم درگیرشون نباشه.

مثلا رفتم سایت بیمه خونه رو چک کردم. که دیدم خودکار خودشون مال این ماه رو برداشتن. اینجا حتی مستاجر هم باشی باید خودت خونه ت رو بیمه کنی. منم ماهی 12 دلار بابتش میدم. که چون اطلاعات کارتمو وارد کرده بودم، دیگه به صورت autopay ماهیانه برداشت میشه و از این لحاظ که هر بار ادم مجبور نیست بره وقت بذاره بابت پرداخت خوبه.

رفتم سایت خدمات اینترنت هم، اطلاعات کارتمو وارد کردم، که دیگه نگران قطع شدن اینترنت نباشم.

ماهیانه ی کردیتم هم فعلا چون کم پول بودم، 35 دلارش رو، یعنی حداقل میزانی که میشد رو پرداخت کرد رو، دادم.

دیگه فقط مونده پول برق که هنوز قبض نیومده. ایشالا که 6 هفته ای پول برق میاد اینجا و این دیگه ماهیانه نیست.

دیگه هر چی فکر میکنم پول دیگه ای نیست.

اول ماه که حقوق میگیرم، کرایه خونه رو میرم دفتر اداری اینجا فیکس کنم autopay بشه و خیالم جمع شه.

دیگههههه چی مونده؟؟

چون این روزا تو خونه همش وسیله احتیاجه، نمیشه پول سیو کرد. مثلا به اندازه کافی دیگ و تابه نداشتم. یا کتری. یا میزغداخوری و ..... دیگه این حداقل ها رو باید گرفت. امیدوارم تا اخر تابستون زندگیم رو فرم بیاد.

این هفته برام هفته ی سنگینیه. به کمک خدا امید دارم...

۳ نظر ۰۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۱۰
آی دا

اردیبهشت سال 98 پست گذاشته بودم که از تنها سرگرمی هام وبلاگ خواندن هست لطفا بیشتر پست بگذارید و یک نفر کامنت داده بود چه سرگرمی غمگینی داری شما. 

و الان که فکر میکنم، می بینم سرگرمی غمگینی دارم من.

 

با این حال هم، کاشکی بیشتر بنویسید...

۶ نظر ۰۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۴۲
آی دا

احساس کم بودن و کافی نبودن منو میکشه به زودی :(

پر از حس های بد هستم. 

میخوام در مورد نیکول بد بگم، ولی یادم میاد خوبی های یادی هم بهم کرده‌‌.

اما خوشحالم زودتر فارغ التحصیل میشه و میره...

شاید اگه منم کمتر از یک ماه دیگه دفاع داشتم، اعصاب نداشتم به کسی درس بدم. نمی دونم. اما رفتارهاش کم کم داره برام ازاردهنده میشه.

۲ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۹:۳۶
آی دا