مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

خاطره بازی

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۲۸ ق.ظ

رفتم به صندوق آپلودهای بیانم سر بزنم، چند تا عکس دیدم، از روزای اولی که اومده بودم بیان. گفتم دوباره بذارمش که تجدید خاطره بشه!

رو این عکس تگ آیدا شف زده بودم. خب مسلما الان مهارت های عکس گیریم تو غذا خیلی بهتر شده. اما برای اون موقع به نظرم قشنگ بودن.


این اولین کیکیه که پختم. پودر آماده بود البته. ولی من حسابی ذوق زده بودم و ازش تو وبلاگ عکس گذاشتم.



این قسمتی از چیزایی بود که از ارمنستان برای خودم خریده بودم. چقدر عاشق ظرف و ظروف هستم من واقعا. نمی دونم روزی میرسه این علاقه م فروکش کنه یا خیر.


ظرفف


اینا هدیه هایی هستن که دوست جانم وقتی ارشد قبول شدم برام به صورت سورپرایز فرستاد! خانم دکتر عزیزم ^_^


آخی! مال وقتیه که کلاس خط میرفتم! هرچند به خاطر لرزش دستم هیچ وقت نتونستم اونقدری که باید پیشرف کنم. تا دوره ی عالی رفتم. این البته فکر کنم مال دوره ی خوش ه.


کتاب طاهره، طاهره ی عزیزم... که خیلی دوستش دارم، خیلی. خوندینش؟ و خب اون یکی کتاب که عاشقشم هنوز هم. اخیرا دوباره یک کتاب از شرمن الکسی خریدم به اسم پرواز.


این عکس مال دوره ی کارآموزی هست. کارآموزی ِ قبل از سرکار رفتنم البته. یک هفته رفتم یه شهر دیگه. تجربه ی خوبی بود!



یه سالی که کیک تولدمو خودم پخته بودم :))) چه تزئینی واقعا! من هیچ وقت تو قنادی استعداد نداشتم :))




خببببببببببببب، فعلا دیگه بسه.... اگه استقبال شد بازم از این مدل پستا میذارم :))


نظرات  (۸)

خوب موقع ای گذاشتی،فقط قربون دستت سری بعدیم  روز آپلود نکن..من هیچی ملت گناه دارن! :))
اون ظرفه ^_^چرا فروکش کنی علاقه به این خوبی..تازه اگه جا نداشتی خونه ما هست :)
همه چیم ریختی تو دایره از کجاش تعریف کنیم؟
پاسخ:
اوه اوه حالا خوبه خودم روزه میگیرم! یادم نبود ماه رمضونه عکس غذا نذارم :))
هرچند کلا هم زیاد به این اصل پایبند نیستم :دی
مرسی عزیزم لطف داری به من ^_^
خطه و کیکا رو یادم بود :)
پاسخ:
فک میکردم بیشتر یادته اینجا حق اب و گل داری:))
چه خوب بود این خاطره بازی و چه خوبه که از لحظات زندگی لذت می برید :)
پاسخ:
ممنونم لطف دارین به من :)
آیدای هنرمند بیان دستت بر سر من
پاسخ:
نه بابا عزیزم..مرسیییی:)
من به نمایندگی از همه ی خواننده های فعال و غیر فعال اعلام موافقت میکنم😀
پاسخ:
خواننده های غیرفعالو خوب اومدی:)) نمی دونم چرا کامنت نمیذارن :دی
الان که باز دیدم خاطرات یک سرخپویت فلان رو هم یادم بود
و این که توی مسابقه خلاصه نویسی همره اول اگه اشتباه نکنم با همین کتاب شرکت کردی و مقام هم آوردی:)) درسته؟ 
پاسخ:
اون مسابقه همراه اول واسه عکاسی بود :))) که حقمو خوردن
اون هم یه مسابقه ی کتابخوانی بوده که برنده شدم تو کتاب:دی
من هم خیلی به خرید ظروف فانتزی و ظریف و... علاقه دارم. :)
البته الان ظرف به قدری گرون شده که حتی دلم نمی‌خواد از پشت ویترین نگاه کنم.
راستی اون قوری توی عکس مربوط به دوره‌ی کارآموزی چه قشنگه. ^_^
پاسخ:
من واقعاااااا عاشق ظرفم و کلکسیونی از بشقاب و کاسه دارم!
اره اون قوری خیلی قشنگه و برگشتنی دلم میخواست بیارمش!
من نه تو خط چیزی شدم نه تو عکاسی:(
خیلی قشنگ بودن عکس‌ها
مخصوصا وقتی با دهن روزه نشستم سیر کردم :)
پاسخ:
منم چیزی نشدم توشون اما به ادم روحیه میدن^-^
قربونت عزیزم:*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">