مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

خواب های آن دختر گیج

پنجشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ق.ظ

تقریبا شبی نیست که خواب نبینم.

چند شب پیشا قبل خواب غمگین و غصه دار بودم تا جایی که موقع خواب با خودم گفتم کاش فردا رو نبینم. که امیدوارم خدا منو ببخشه بابت ناشکریم.

خلاصه. شبش خوابیدم و خواب دیدم که با مامانم تو یه مسجدم. یه مسجد خیلی بزرگ. یهو زلزله ی شدیدی میاد. نه یک دقیقه، نه دو دقیقه. مدام و سهمگین و ادامه دار. من تو خواب وحشت کردم و می دوئم. مامانم میگه نگران نباش من نجاتت میدم. تو همین گیر و دار، تو مسجد صدای اذان میاد، و من تو خواب با خودم دارم میگم خدایا غلط کردم دیگه آرزوی مرگ نمی کنم!!

 

 

دیشب هم خواب دیدم که یهو خبردار شدم تا یک ساعت دیگه پرواز دارم و باید برم تا به ترم پاییز برسم! بعد میگم خدایا پس چرا چمدون نبستم! بعد میگم ایراد نداره، خیلی زود چمدونمو میبندم :||| و مثلا میرم تند تند لباس خونه بذارم تو چمدونم :|

-تو دنیای واقعی از قابلیت هام زود آماده شدنه، حتی برای عروسی رفتن-

خلاصه، تو خواب پریشون. ازین خوابای کج و کوله هم بود. یهو یادم میفته ای وای من که بلیط ندارم :| یعنی تو خواب هم حس میکردم باید برم و دیر شده، هم میگفتم پس چرا بلیط ندارم حالا چیکار کنم! خلاصه.... یه زجر واقعی ...........

 

 

+ حالا بشنوین از گیج بودنم. پذیرش رسمی چند روز پیش اومد، منم به صورت آنلاین تیک پذیرش رو انتخاب کردم. بعد استادم پس فرداش ایمیل زد که چی شد قبول کردی آفر رو؟ تا 29 می وقت داریا. گفتم خیالت جمع قبول کردم :|

بعد دیدین آدم یه کاری رو میکنه باز بابتش استرس و دلشوره داره؟ منم از 21 می تا الان که 28 می بود هی استرس داشتم اما نمی فهمیدم بابت چی!

بعد من خب همون 21 می تامه های پذیرش رو پرینت کرده بودم. هی میدیدم تهش جای امضا داره ها. اما بس که تنبلم، نمی خوندم تا آخرش!!!!!

آقا نگو باید ته نامه ی پذیرش رو امضا کنی بفرستی برای graduate school و استادی که پروگرم دایرکتور هست!

بعد من فکر میکردم اون دیگه فرمالیته ست! ایرانی بازی در آوردم! که یعنی وقتی آنلاین قبول کردم و تیک زدم، این دیگه الکیه :|

 

خلاصه، امشب به دلم افتاد باز رفتم بخونم نامه ی پذیرشو. دیدم بعلههههههههههه، تهش تاکید شده که حتما نامه رو امضا کنین، دوباره فرمت امضا شده شو برای ما بفرستین :|

حالا آقا منو میگی :/  خلاصه سرتونو درد نیارم. فرستادم الان. اما یه تکون خوردم حسابی. خیلی برخی اوقات بی دقتم. خدا بهم رحم کنه با این گیج بازی هام.

 

 

+سفارتا هنوز بابت کرونا بسته ان. بعیده به ترم پاییز برسم. اما تلاشمو میکنم.

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات  (۱)

۰۸ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۰ لیانا وزیری

وااااااای آیدا چقدر خوشحال شدم که پذیرش رو قبول کردی.یه بار که گفتی شاید نرم چون با دانشگاه آقای محترم شش ساعت فاصله داره،انقدر غصه خوردم.

منم خیلی از اون مدل خوابها میبینم که باید تو تایم خیلی کمی مثل یک ربع یا نیم ساعت باید حاضر بشم برم جایی،مثلا سفر خارجی،جلسه امتحان،عروسی و ...

یه بار خواب دیدم که تا چند ساعت دیگه عروسیمه و من هیییییچ کاری نکرده بودم،نه وقت آرایشگاه گرفته بودم،نه هماهنگی با عکاس و فیلمبردار،نه انتخاب لباس عروس😂

خلاصه که خیلی زجرآوره این مدل خوابها.

پاسخ:
مرسی عزیزم. آره قبول کردم. چون شرایطو سنجیدم با خودم گفتم ممکنه همچین فرصتی دیگه پیش نیاد و بعد خودمو تا اخر عمر باید سرزنش کنم.

این مدل خواب ها خیلی بد هستن و از دغدغه های فکریمون نشات میگیرن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">