مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

دفترخاطرات

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ق.ظ

دیروز، خیلی اتفاقی، دفترهای خاطراتمو پیدا کردم. دفتری که از هفت هشت سالگی توش مینوشتم! و بعد کم کم دفترهای دیگه و دیگه، و این روند که تا سال اول دانشگاه ادامه داشت. روندی که با وبلاگ نویسی ادامه پیدا کرد.

تقریبا از 19 سالگی روزهامو به صورت آنلاین ثبت می کنم.

از دوستان روزهای اول وبلاگ نویسی افراد زیادی نموندن. دلستون مداوم ترینش(حدود 9 سال) بوده، پایه ی ثابت همه ی پست هام و خیلی اوقات تنها کامنت، از بلاگفا تا الان.

آبان و نیمه سیب سقراطی و مسعود و آقا یاسر بقیه ی افرادی هستن که می دونم حتی اگه ساکت باشن، اینجا رو دنبال می کنن.

از دیروز تا حالا دارم به این فکر میکنم که بهتر بود به همون شیوه ی سنتی نوشته هامو می نوشتم، یا نه این فرمت آنلاین بهتره.

بهرحال هرچیزی معایب یا مزایای خودشو داره.

دفتر خاطرات حس رو منتقل میکنه. تغییرات دست خطت رو میبینی. پیوستگی بیشتری داره. حرفای نمادین و اغراق آمیز توش نیست. همه چی واقعی تره. غم ها و شادی ها واقعی ترن.

در وبلاگ تعداد دوستانی که پیدا میکنی بیشتره. مراقبی ساختار جمله هات درست باشن و غلط املایی نداشته باشی. سعی میکنی لابلای جملاتت برای بقیه انگیزه دهنده و امیدبخش باشی و سعی کنی مطلب مثبتی رو انتقال بدی. ممکنه خیلی ها بشناسنت و حتی خودت خبر نداشته باشی.

و........

 

این پست رو با "در اواسط 28 سالگی دارم به این فکر میکنم که نکنه دیگه هیچ وقت چیزی خوشحالم نکنه." شروع کرده بودم. اما بعد بهتر دیدم قضیه رو ادامه ندم و حضار رو به گریه نندازم :))

 

اینم یه عکس از اولین دفترخاطراتم. تونستین نوشته ش رو بخونین؟؟(حوصله م نکشید برعکسیش کنم)

دیروز دوستم سمیرا میز خانم افتاد روی دستش و خانم برد او را دفتر و دستش را باندپیچی کردند.

 

 

۹۸/۰۵/۲۷

نظرات  (۱۱)

۲۷ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۸ احسان شریعتی

به نظرم کاربری دفتر خاطرات با وبلاگ یکی نیست، دفتر خاطرات را می‌نویسی برای خودت و گاه برای اینکه هرگز مجددا خونده نشه ولی وبلاگ را با توجه به اینکه قراره دیگران بخونن و نظر بدن می‌نویسی

پاسخ:
بیس کاربری یکیه. میخوای نوشته هاتو ثبت کنی. بعد اما تفکیک و محدودیت به وجود میاد.

در کل میشه اینجوری گفت دفتر خاطرات را برای خودت مینویسی اما وبلاگ را نمی تونه کاملا برای خودت بنویسی، بنابراین دفتر خاطرات بهتره 

پاسخ:
باز نمیشه کاملا کدوم بهتره
هر کدوم یه عیب و ایرادی دارن
۲۷ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۱ نیمه سیب سقراطی

آخی الهیییی دست خطشووو :)) چقدر زاویه دار و تیز می‌نوشتیم، البته همینجوری یادمون میدادن :/

منم از این دفتر خاطره ها دارم با کلی برچسب و زمبل زیمبو :)) و جالبه که تقریبا اکثرش در مورد مدرسه و خانم معلم و دوست و کنار دستی و ایناست... 

پاسخ:

آره :)))
بچه های دوره ما کلا خفن بودن دفترخاطرات داشتن، الان فقط یه تبلت دستشونه :))

اخی یادش بخیر ..من از بچگی خاطرات را می نوشتم ولی نگه شون نداشتم ...

به نظرم اینجا نوشتن حرف زدن به مخاطب تا حدودی حس ادم تخلیه می کنه و خیلی وقت ها ارامش بخش است ...

کلا داشتن وبلاگ یکی از تجربه هایی است که من واقعا دوستش داشتم 

پ ن یه وقت هایی منم می ترسم از اینکه دیگه هیچ وقت از ته دل خوشحال نشم و نخندم ...

پاسخ:
راستش من تخلیه نمیشم
برخی اوقات هم نگرانم آشناها اینجا رو میخونن

:(

ولی من معتقدم بازم نوشتن با قلم یه چیز دیگست.گرچه خطرش بالاست که یه آشنا پیداش کنه و بخونه. :))

پاسخ:
فک نکنم کسی تو دفترخاطراتشم چیزای مرموز رو بنویسه:))
۲۸ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۸ مصطفا موسوی

هعی یادش به خیر! یه جورایی از بچگی با هم بزرگ شدیم کف بلاگفا و بیان :)) مرسی بابت سالها همراهی و رفاقتت :)

من که خب میدونی، وبلاگ بیشتر جایی برای طبع آزمایی و اظهار نظر بوده برام. و بابتش یه کم ناراحتم که چرا سالهای جوونیمو بهتر ثبت نکردم اینجا.

دفتر خاطرات؟ یدونه 17 سالگی داشتم فقط. الانم نمیدونم کجاست و رازامو کیا خوندن :))

پاسخ:
تو که دیگه پست هات یک خطی شده :/
چقدررررر مراقب دفترخاطراتت بودی واقعا :)))

دفتررخاطرات قفل دار ها رو بگو...اند کلاس بودن😁

پاسخ:
آره مال منم چند تاش از همون باکلاس هاست!!

به نظر من نباید فرقی بین دفتر خاطرات و وبلاگ داشته باشه .

چرا باید تو وبلاگ انگیزه بدیم ؟ چون وبلاگ مثل دفتر خاطراته همیشه حالت خوب نیست ..یه روز ناراحتی یه روز خوشحالی ...بالاخره زندگی روتین یه ادمه

نمیدونم شاید ترس از قضاوت باشه که باعث بشه تو وبلاگ راحت نباشیم ...شاید فامیل ها و دوست ها و اشناها فرق داشته باشن ادم دوست نداره خیلی از مسایل زندگی ما رو بدونن ..مثل نوشتن تو اینستا خیلی فرق داره ...ولی وبلاگ فقط یه سری افراد غریبه میخوننن افرادی که شاید فرسنگ ها با ما فاصله داشته باشند و هیچ وقت هم شاید تا اخر عمر اونا رو نبینیم پس فرقی نمیکنه اگه قضاوتمون کنن ..

مثلا من میخوام تو وبلاگم درباره تنبلی بنویسم اینکه ادم تنبلی هستم و برنامه های که دارم  ...اصلا نباید مهم باشه شاید این سانسور برداشته شه وبلاگ مثل دفترخاطرات باشه :)

پاسخ:
نه که عمدا بخوایم انگیزه بدیم. خود به خود آدم دوست داره مفید باشه حرفاش
کلا ولی آره درست میگی

منم هنوز میخونم مطالبت رو دوست جان ولی یادم نمیاد از کی :D

پاسخ:
عههههه دوست جان ^_^
من فکر میکردم الان دیگه نمیخونین!
شما از سال 92 اینا حدودا :*

آلاااله چرا فکر میکردم اینجا دیگه نمینویسی یهو یاد اینجا افتادم و گفتم بیام ببینم دیدم مطالبت به روزه😉از این به بعد بیشتر میام

💗با تشکر سمیرا دوسته دست باندپیچی شده ات😁💗

پاسخ:
 عه بهت گفته بودم که :)))
خا باشه 😁🤪❤❤❤❤
۰۷ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۴۶ مسعود حقدادی

من به شخصه خیلی خوشحالم بابت این اتفاق و این دوستی نه ساله 

درسته ک شاید اکثر اوقات کامنت گذارم اما شده که بارها پست های شما  و خوندم انرژی گرفتم 

واقعا از این نوع نگاهت ب زندگی و اینکه میبینم ب عنوان یک خانم اینقدر دغدغه زندگی و آینده تو داری و برای هر روزش برنامه ریزی کردی به شدت لذت میبرم 

چیزی که به یقین مطمئن هستم اینکه شما دست از نوشتن نمیکشی و به شخصه ترجیح میدم ک آنلاین بنویسی تا بتونم بخونم 

برای من شما فارغ از این فضا یک دوست واقعی هستی 

از نظر من شما یک دختر خانم موفق و رو به پیشرفت هستی 

و من مسلما سعی میکنم بهتون روحیه بدم 

پاسخ:
من همیشه بابت حمایت شما دلم گرمه به راهم
ممنون که هستین و میخونین و دلگرمی میدین
پاینده باشین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">