مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

چهره ی چرک فقر

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

دیروز بعد از فکر کنم دو هفته از خونه رفتم بیرون. یه کار مهم داشتم و خب یه سری چیزا می خواستم.

هر کی منو از نزدیک میشناسه میدونه چقدر عاشق خوراکی و خرید کردن براش هستم. اما یه مدته که خرید خوراکی های فانتزی تر رو حذف کردم.

دیروز یادم افتاد که دلم ذرت مکزیکی می خواسته. گفتم وسایلش رو بگیرم تا ورژن سالم ترش رو توی خونه درست کنم.

هر کی هم دوباره منو میشناسه میدونه من به صورت عادی یه سری خوراکی ها رو اصلا نمیذاشتم از یخچال کم بشه. مثل قارچ و پنیر پیتزا و .... . اما دوباره به علت تزکیه ی نفس خیلی مراقبت می کنم که چیزایی که واقعا واجب نیست نخرم.

القصه، دیروز رفتم سوپر مارکت که یه بسته شکلات تلخ، یه قوطی کنسرو ذرت، یه بسته پنیر پیتزا و قارچ و کالباس بگیرم. همینطور پنیر صبحانه ای که مامان سفارش کرده بود. تقریبا آخرای خریدم بود که متوجه ی یه نگاه سنگین شدم.. دیدم یه خانمی که قیافه ی آبرومندی داره اما مانتو و لباساش چندان نو نیست، داره خریدمو نگاه می کنه :( بعد از آقای فروشنده پرسید این کالباس چنده؟ میتونم چیپسمو پس بدم کالباس بردارم؟ (فقط یه بیسکوییت و یه چیپس دستش بود) :(

نمی دونم یا من زیادی روحیه م حساس شده یا واقعا اوضاع خیلی خرابه.

من چیکار می تونستم بکنم؟ حتی اینقدر درگیر فکرای متناقض شدم که چند لحظه تو بهت فرو رفتم.

من که خودم روزهای زیادیه خودمو تو خونه حبس کردم و حتی تهش نمی دونم چی میشه. منی که هیچ کمکی نمی تونم به کسی بکنم. 

همیشه وقتی بچه بودم دلم می خواست یه روزی بتونم به آدمای دیگه و مخصوصا به بچه هایی که دلشون میخواد درس بخونن و پیشرفت کنن اما امکانات ندارن کمک کنم. 

هنوز اینجام و هیچ کاری از پیش نبردم. هنوز نتونستم به فقر کسی کمک کنم. هنوز نتونستم مفید باشم.

چقدر بده که آدم نمی دونه چی قراره پیش بیاد و میتونه به اهدافش برسه یا نه.

 

+ قراره عجیب ترین امتحان دنیا رو هفته ی بعد بعدم. عجیب ازین لحاظ که یادم نمیاد امتحانی اینقدر مهم بوده باشه و من اینقدر نشده باشه که براش آماده بشم.

امیدوارم هفته ی بعد حالم این موقع خوب باشه.

 

 

۹۸/۰۹/۱۴

نظرات  (۶)

این جور وقت ها اون غذا به ادم مزه نمیده

خیلی وقت ها وقتی می تونم یه چیز گرون بخرم نمی خرم چون احساس عذاب وجدان بعدش ادمو نابود می کنه 

چه کردند با مردم که گوشت کلا از زندکی خیلی ها حدف شده 

خوراکی های فانتزی بی معنا شد ...

پاسخ:
دقیقا اصلا وقتی ذرت رو درست کردم چهره ی خانمه جلوی چشمم بود :(
همش تو فکرمه
چرا باید اینجا دنیا میومدیم
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۱:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

:-( 

پاسخ:
._.
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۱:۳۳ مسعود حقدادی

متاسفانه شرایط زندگی وحشناک شده و همه چیز هم در پی درآمد کم و هزینه زندگی چندین برابر هست

 هر روز و هر روز شرایط بد و بدتر میشه و خدا به دادمون برسه 

اما ناامید نباشید می رسه اون روزی که باب میلمون باشه و بتونیم اون طوری که دوست داریم زندگی کنیم 

پاسخ:
خیلی وحشتناک شده
جز امید چیز دیگه ای نداریم
۱۴ آذر ۹۸ ، ۱۲:۳۴ مصطفا موسوی

تازه ما خودمون زیر خط فقریم و با چنین چیزایی مواجه میشیم! 

پاسخ:
آره... دیگه ببین اون بیچاره ها چطور میگذرونن..

واااای دقیقا این روزا خیلی با این صحنه ها مواجه میشیم 

جدیدا دیگه اصلا روم نمیشه تو خیابون چیزی بخورم...

پاسخ:
آره واقعا :(
۱۵ آذر ۹۸ ، ۰۰:۱۶ احسان شریعتی

خدا لعنت کنه تمام کسانی که باعث شدند اون خانم محترم در چنین شرایطی قرار بگیره

پاسخ:
الهی آمین ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">