مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

مصاحبه و پس از آن

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۱۶ ب.ظ

خب. تا اونجا نوشتم که دارم خودمو برای مصاحبه آماده می کنم.

روز مصاحبه، میزمو جوری برگردوندم که نور آفتاب به چهره م بخوره، خودمو مرتب کردم، و دعا کردم مشکل قطعی اینترنت پیش نیاد.

استاد راس ساعت 6.5 غروب آنلاین شد.

اول انتظار داشتم که ازم در مورد خودم بپرسه و منم بگم مای نیم ایز ... :دی

اما از همون اول اولش گفت خب، در مورد سابقه ی کارت بگو. منم توضیح دادم که چیکار میکردم و چه تجربه هایی تو صنعت دارم و چه تست هایی انجام می دادم و .....

بعد اون شروع به صحبت کرد. گوشامو تیز کردم دیدم داره ازم تعریف میکنه :))

که کمتر دانشجویی دیدم که هم صنعت کار کرده باشه و هم برنامه نویسی بلد باشه.

حالا من چیزی به ذهنم نمیرسید هی میگفتم تنکس تنکس :))

خلاصه، مکالمه به اوجش رسیده بود که یهو لپ تاپ خاموش شد :|

من یهو بدنم شروع کرد به لرزش. منم استرسی.

اما دیدم وقت غش کردن نیست، بهتره جمع کنم قضیه رو.

(نمی دونم چرا وقتی وی پی ان روشن می کنم، سیستم واسه خودش شات دان می شه و برای استفاده از نرم افزارهایی مثل اسکایپ و اینا فیلترشکن نیازه. البته ما از نرم افزار Zoom داشتیم استفاده می کردیم.)

 

دوباره سیستم رو روشن کردم، حالا نت قطعه. یه صلوات دادم، دیدم وصل شد. تا دوباره وصل شدم جونم بالا اومد.

خلاصه ادامه ی مصاحبه از سر گرفته شد.

در مورد برنامه نویسی، در مورد حوزه ی کار خودش و دانشجوهاش، در مورد کرونا و ....

حدود نیم ساعتی صحبت کردیم.

بعد همچنان دوباره ازم تعریف کرد. بعد گفت آخر هفته خبرم می کنه.

 

آخر هفته ی خودشون ایمیل زد که من می خوام ببینم چقدر به حوزه ی کار ما علاقمندی. میشه یکی از این مقالات رو انتخاب کنی و برای من و سه تا از دانشجوهام ارائه بدی :|

آقا حالا من اعصابم خورد نشد.

نه که از ارائه دادن بترسم.

اما چند روز دیگه عقدمه و واقعا وقت و انرژی ندارم بشینم مقاله بخونم!!!

 

خلاصه یه ذره دو دو تا چهار تا کردم. دیدم تا اینجا که اومدم، برم ببینم چی میشه.

 

توضیح هم اینکه حوزه ی کاری این استاد کاملا متفاوت با حوزه ی کاری من هست. درسته یه سری مهارت های مشترک دارم که به دردش می خوره، اما مفاهیم کاملا جدیده و میزنه به مهندسی پزشکی.

اما چون من واقعا از این حوزه ی کاری خوشم اومده بود، قبول کردم ارائه بدم.

امروز هم بهش اعلام کردم که کدوم مقاله رو پسند کردم، تا برام تاریخ تعیین کنه برای ارائه.

 

تا الان مقاله رو دو دور خوندم. و خب کاملا دستم اومده چیکار میکنن و موضوعش خیلی برام جذابه. وگرنه اگه جذاب نبود عمرا تو این هیری ویری عقد و ازدواج براش وقت میذاشتم!

 

اما از اونجایی که همه ی اتفاقای زندگی من پر از چالشن، باید به اطلاع برسونم که حتی اگه پذیرش نهایی هم بگیرم ممکنه نرم!

چرا؟ دیوونه م مگه؟ عقلم ناقص شده مگه؟

نه!

قضیه اینه که آقای محترم در شهری که 6 ساعت با ماشین از این شهر فاصله داره پذیرش گرفته و قبول کرده!

به به عجب زوج جذابی! هر کدوم یه جای دنیا :|

 

نمی دونم. تو خلوت خیلی غصه می خورم. میگم خدایا اگه خیر نبود چرا گذاشتی طعم شیرین پذیرش دکترا رو بچشم! (تا حد زیادی حس می کنم استاده از من خوشش اومده و این پرزنت و اینام فقط واسه اینه که مطمئن بشه از من)

 

از طرفی موقعیت اجتماعیم در آینده خیلی برام مهمه و خدا خودش شاهده چقدر براش جون کندم و زحمت کشیدم.

من به این موقعیت اجتماعی و در آمدش احتیاج دارم. 

روزهای زیادی براش درس خوندم. استرس های زیادی کشیدم. برای هر مرحله ش غصه های زیادی خوردم. 

 

 

نمی دونم چی میخواد پیش بیاد.

اما در هر حال من تمام تلاشمو می کنم. انشاالله که خیر پیش بیاد.  

 

نظرات  (۱۲)

۰۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۲۱ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

این همه تلاش حتما باید یه جایی نتیجه بده:-)

باز هم منتظر خبرهای خوبت هستیم:-)

پاسخ:
مرسی عزیزم...انشاالله که ختم به خیر بشه...

چه عالی!

انشالله که خیر پیش بیاد برات

پاسخ:
همش فکر میکنم اگه قراره تهش نرم کاش اتفاق نمی افتاد
شایدم ناشکریه این حرفم نمی دونم

ایشالا که اتفاق خوبه بیوفته :)

پاسخ:
خیلی ممنونم:)

اصلا گفتن دوری و دوستی:)

جدای از شوحی حیفه از دستش بدی، تلاشت رو بکن و مطمئن باش خدا یه راهی پیش پات می‌ذاره.

به امید موفقیت آیدای عزیز.

پاسخ:
منم به دوری و دوستی اعتقاد دارم
ممنون عزیزم

منم میگم ادامه بده. من دوستانی دارم که هر کدوم یک شهر که چه عرض کنم، ایالت و ایالت و یا کشور به کشور فاصله داشتن زن و شوهر. البته سخت هست.

حالا ببین خودت، دلت و اینا چی میگن.

افرین آیدای قهرمان.

پاسخ:
ممنون از حمایتت عزیزم

ولی مطمن باش به تجربه اش می ارزه آیدا جون

پاسخ:
همینطوره مرسی

بسپر به خدا. اون بهترینو برات رقم میزنه

پاسخ:
انشالله

خیره ایشالا. تو دانشگاه یا شهری که همسرت پذیرش گرفته رشته‌ای که به کارت نزدیک باشه نیست؟

پاسخ:
ممنون عزیزم
هست ولی یکیش تا مقطع ارشد داره
اون یکی فیلد تحصیلی متفاوت

کاش موقعی که گفتی کدوم مقاله رو انتخاب کردی می گفتی عقدته و با توجه به اون وقت ارائه اختصاص بده

پاسخ:
وقت نسبتا کافی داشتم

ایدا جان یه سوال بپرسم شما واسه ازمون تافل کلاسم رفتی یا کاملا خودخوان بود برنامه تون؟

پاسخ:
خودخوان خوندم و البته نتیجه م متوسط بود

وای چه خبر خوبی😍 ان شاالله هر چی که خیره پیش بیاد😊

پاسخ:
ممنون عزیزم :)

انشاالله هر چه که خیره همون میشه. قدم در هر مسیری در زندگیت میذاری انشاالله موفق باشی و پیروز و دکتراش رو بگیری...

پاسخ:
خیلی ممنونم اقا یاسر :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">