مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

در باب شانس

يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

امروز دوستم یهویی برای مهمونی فردا دعوتم کرد. اول میخواستم قیافه بگیرم نرم تحت این عنوان که چرا زودتر دعوت نکردی و نگفتی. بعد دیدم حال این کارا رو ندارم. گفتم باشه میام. خوبیش اینه مهمونا دیگه ایرانی نیستن و من عادت میکنم بیشتر با خارجی ها بجوشم. بچه های لب های دیگه هستن که سال های اخر دکتران و دفاعشون نزدیکه.

اما مجموعا توی مهمونی رفتن خوش اقبال نیستم. یعنی اونقدری که من برای بقیه مایه میذارم و از قبل اطلاع میدم و هی دعوت می کنم، اونا اینقدر سختی نمیدن :| احتمالا فکر میکنن ولش این که ناراحت نمیشه🙃

اون مهمونی که گفتم قراره برم و خانواده ها مذهبی ان؟ کنسل شد‌:|
کلا بیشتر همه علاقه دارن بیان خونه م تا من برم خونه شون :)) اینم شانس ماعه.

همش حس میکنم نکنه شخصیتم مشکل داره اینطوری میشه:)))

.

کلا خوبی های من به ادما کمتر دیده میشه. نمی دونم چرا. شاید چون بدون اینکه درخواست کنن، زیادی در اختیار قرار میدم.

همین مورد اخیری که شدیدا ناراحتم کرده بود و قلبم رو شکسته بود ادمی بود که وقتی کسب و کار اینترنتیش رو راه انداخت، من اولین کسی بودم که ازش خرید کردم تا خوشحال بشه و انرژی بگیره ادامه بده. وقتی حس کردم اونقدری نداره شوینده صورت بخره و صورتش پر از جوشه؛ با اینکه خودمم روزای اخر ایران بودنم بود و کم پول بودم، اون شوینده صورت گرونو براش خریدم. وقتی میخواست طرح طراحی کنه برای برندش، این من بودم که یه روز کامل وقت گذاشتم و براش طراحی کردم. وقتی که معده ش درد میکرد و همه بهش قول میدادن که برات زنجبیل تازه میخریم و باز هیچکی نمیخرید، این من بودم که براش زنجبیل تازه خریدم و بردم. وقتی که اصلا کادوی اون مناسبت تو خونه شون باب نبود، این من بودم که برای بار اول براشون هدیه گرفتم و....

و بعد همین ادم به راحتی بدون اینکه حتی مراعات فامیل بودنو کنه، بدترین رفتار و حرفا رو نسبت به من انجام داد.

.

اینا رو ننوشتم که بگم خوب یا خفن یا فرشته ام. اما دارم فکر میکنم که باید رو رفتار خودم کار کنم. اینکه اینقدر برای ادمای اطرافت مایه بذاری اما حتی تا حد یه احترام خشک و خالی دریافت نکنی، حس حماقت بهت دست میده.

.

قطع ارتباط بهترین راهیه که بهش دست پیدا کردم. از هر چیز، هر کس، و هر موقعیتی که ازارم میده.

۰۱/۰۲/۰۴
آی دا

نظرات  (۶)

یه بخشیش برمی‌گرده به زیاد مایه گذاشتن. اینکه همیشه باشی، همیشه در دسترس باشی، همیشه بشه روت حساب کرد، برعکس تصور من و تو، آدم‌ها رو دچار توهم می‌کنه.

دربارۀ این فامیل جدید به نظرم حسادت هم بی‌تاثیر نیستا. چون تو موقعیت خفنی داری الان و ممکنه برای خیلی‌ها حسادت برانگیز باشه.

اینکه می‌گی همه دوست دارن بیان خونه‌ات که خیلی خوبه. یعنی تو میزبان خوبی هستی و تو خونه‌ات به بقیه خوش می‌گذره. نکته مثبته خب.

پاسخ:
مرسی نسرین جان بابت نقطه نظرهات

یکی از اسامی خدای مهربان،جبار است، جبران میکنه😍

پاسخ:
مرسی عزیزم

بشین درستو بخون دختر. فکرتو درگیر این مسائله خاله زنکی نکن. بیکاریا :)))

این همه مسائل مهم داری برای فکر کردن و درگیر شدن . آخه اینم شد مسئله؟؟؟

خوش باشید و ایام به کام.

پاسخ:
چه ربطی داره. مگه کسی که درس داره یا مشغله داره نمیتونه دلش بگیره یا ناراحت بشه یا غصه بخوره.
من اینجا تنهام و کسی رو ندارم. تنها جایی که میتونم افکار ناراحت کننده م رو بنویسم وبلاگمه، حتی اگه خاله زنکی باشه.

میدونی قسمت بد ماجرا چیه؟ اینکه این آدما با کاراشون باعث میشن کسایی که بی منت و چشمداشت خوبی میکنن (مثل شما) و ذاتا خوب هستن و نمیخوان وانمود کنن خوبن... با دیدن این رفتارا دلسرد میشن،،، میبُرن،،، بی تفاوت میشن و اونوقته که کمتر و کمتر میشن... بجاش اون آدمای پررو وقیحتر میشن چون همیشه همیشه خودشونو محق میدونن

میفهممت

و خیلی متاسفم بابت وجود این ادما

فقط میتونم دعا کنم ادمی شبیه خودت سرراهت قرار بگیره بارها و بارها

پاسخ:
ممنونم بابت دعای خیرت :)

ناراحت شدید؟

من باب مزاح بود. قطعا اینجا وبلاگ شماست و اختیار نوشته ها با شماست.

فقط برای روحیه دادن عرض کردم. همیشه میتونید روی من برای درددل حساب کنید.

پاسخ:
اون زمان ناراحت شدم الان دیگه نه :) ممنونم شما به من لطف دارین :)

آدم ربات نیست که...

دل و احساسات داره. این مسائل هم اصلا خاله زنکی نیست. اصلا خاله زنک بازی چیه؟؟؟ بعد هم اینکه آدم نمیتونه همیشه ذهنش رو معطوف مسائل به قولی مهم و درس و تحقیق کنه که...

 

من کاملا ناراحتیتو درک و حس میکنم.

چند روز پیش داشتم یکی از سخنرانیهای یک فیلسوفی به اسم مصطفی ملکیان رو در باب اضطراب گوش میدادم. میگفت یکی از چیزایی که میتونه از اضطراب و اندوه ما بکاهد اینه که ما وظیفه اخلاقی و وجدانیمون رو در قبال دیگران انجام بدیم، ولی خودمونو جوری پرورش بدیم که انتظار و توقعی از اونها نداشته باشیم. میگفت مثلا وظیفه اخلاقی من اینه که در برابر دیگران متواضع باشم. حالا دیگه مهم نیست که دیگران این تواضع من رو چطور تعبیر میکنن. ممکنه یکی بگه این اعتماد به نفسش پایینه، یکی بگه این چاپلوسه و فلان...

اگه بتونیم جوری زندگی کنیم که هیچ توقع و انتظاری از دیگران نداشته باشیم، خیلی راحت تر و آروم تر خواهیم بود که البته رسیدن به اون سطح یه مقداری هم سخت به نظر میرسه. 

پاسخ:
منم باید تلاش کنم انتظارمو از اطرافیان به منفی برسونم. والا صفر بوده همیشه. الان دیگه منفی…

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">