یادداشت شبانه
خلاصه ماه رمضون تموم شد. این روزهای اخر دیگه واقعا نفس نداشتم. با حال زار میرفتم دانشگاه. خیلی خیلی خسته شده بودم...
.
از دیروز نمینویسم که چقدر بد بود. شنیدم مامان بیمارستان بستریه و خودمو کنترل کردم که پس نیفتم.....
.
دو تا بلوز از لافت برای اولین بار سفارش داده بودم. پارچه های قشنگی داشتن و استین بلند بودن. هر دو تا سایز مدیوم و اسمال سفارش دادم که بعد هر کدوم نخورد بهم پس بفرستم.
بعد وقتی سایز اسمال رو پوشیدم....وات د فاک... آر یو فاکین کیدینگ می...
سایز اسمالش تو تنم زاااااااااار میزد. من اصلا لاغر نیستم و نمیفهمم چرا سایز اسمال برام اینقدر باید گشاد باشه..... اصلا اینقدر ناراحت شدم. کل ش رو پس می فرستم.
و در واقع برای روز سه شنبه (که قراره جایزه بدن بهم) هیچ لباس مناسبی ندارم که البته مهم هم نیست ولی خورد تو ذوقم.
.
فردا دامن کشان میرم تا مارشالز ببینم چیزی پیدا میکنم.
.
این پروژه ی درسم. فایل ریپورتش رو هفته ی گذشته سابمیت کردم. بعد تا دوشنبه باید اسلایدهاشو رو سابیمت کنم و سه شنبه ارائه بدم.
اینطوریه که هی میگم ولش کن همین خوبه یه ارایه 10 دقیقه ای هست دیگه. بعد هی میگم زشت میشه پیش استادم اگه ناجور باشه ارایه.
.
الان دیگه حوصله م سر رفته برم بخوابم.
.
امضا، آیدای چاق. تو ماه رمضون دو کیلو اضافه شدم :((
ان شا الله خیلی زود حال مادرت خوب شه
من اگه سایز اسمال لباسی برام بزرگ میشد هیچ وقت نمیگفتم چاقم :)) ناشکری نکن دختررررر