….
هیچ موقع اندازه ی الان حس عدم موفقیت نداشتم. چرا اینقدر جوون میکنم کارا جلو نمیره :( سال جدید اومد پروژه هام تموم نشد.
هیچ موقع اندازه ی الان حس عدم موفقیت نداشتم. چرا اینقدر جوون میکنم کارا جلو نمیره :( سال جدید اومد پروژه هام تموم نشد.
به قول قیصر
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
یه تصویری توی اینستا دیدم، توضیحش این بود که موفقیت یه سری ظرف کنار هم نیستن که هر کدوم از قبلی پر تر باشن و همینجوری به ترتیب تا آخری (که از همه پرتره) برن. اصلا نظم آنچنانی ندارن این ظرفا اتفاقا و حتی ممکنه آخریه هم آنچنان پر نباشه ولی یه سیر صعودیای داره در کل.
بنظرم برداشت صحیحی از موفقیت داشت اون تصویر. واقعا قرار نیست هر لحظه از لحظه قبل موفقتر باشیم. ولی وقتی کلیتر میبینیم، قطعا از دو سال قبل مثلا موفقتریم! و خب نهایتا هم هر کسی مسیر خودش رو داره و ظرف آخری هر کسی احتمالا یه اندازهای پر خواهد بود!
بیش از حد به خودت سخت میگیری و انتظارات نامعقول و غیر واقع بینانه از خودت داری.تو همین الان هم خیلی موفقی و طبق چیزایی که من متوجه شدم از نوشتههات اساتیدت هم ازت خیلی راضیان.یه ذره با خودت مهربونتر و ریلکستر باش و دنبال راه هایی برای لذت بردن از زندگی باش(راههایی به غیر از ریسرچ و کار و درس البته)
سنت که بالاتر بره غصه این روزهاتو میخوری که چرا همهش با استرس کار و درس گذشت...
کمال گرایی آدم میکشه ایدا
نمیخوام حرفای الکی با کاور انرژی مثبت بزنم. گاهی اینجوری میشه. باید پذیرفت گویا.
امیدوارم این دوره رو که گذروندی تجربههای ارزشمندی به دست آورده باشی.
حس بدی که تجربه میکنی رو درک کردم و میدونم چقدر سخت و اعصاب خوردکنه.
گاهی اینطوری میشه و فقط باید هرکاری که ممکنه انجام بدی، چه جواب بده یا نه.
ولی مطمئن باش برای تمام ما آدمهایی که خیلی ساله وبلاگ تو رو میخونیم، تو موفق و تحسین برانگیزی، مهم نیست پروژههات موفق بشه یا نه.
مواظب خودت باش.
یکم برو دوچرخه سواری