مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رمضان» ثبت شده است

تقریبا از اواخر فروردین دونه دونه بدبیاری ها شروع شده بود.

من هر روز شوکه از خواب پامیشدم تا ببینم امروز چی قراره پیش بیاد.

همون ضرب المثل هر دم از این باغ بری می رسد و فلان....

بابت همین این چند وقت گذشته ، با خواب های خیلی بد و کابوس و بیداری هام همراه با حواس پرتی و عدم تمرکز برای زبان خوندن همراه بود.

شنبه بعد از اینکه با مدیرعاملمون حرف زدم، امید به زندگیم بیشتر شد.

بعد هم که رفتم دنبال کارای بیمه بیکاری و فهمیدم یه حقوق کامل رو حداقل یک سال می تونم بگیرم، خیلی باز امیدم بیشتر شد.

امشب هم خلاصه قسط بانکی که این همه نگرانش بودم رو تونستم بدم.

اگه همین روزا ایمیل داور مقاله م هم بیاد، باز یه لول روحیه م بالاتر میاد.


امشب با خودم گفتم درسته همه چیز کاملا خوب نیست، اما ایشالا بهتر میشه و من دیگه نباید برای درس نخوندن بهانه داشته باشم.

حقوق بیمه بیکاری برقرار بشه و تو یه شغل پاره وقت هم شروع به کار کنم، خیلی همه چیز برام بهتر میشه.

بعد میمونه همون درس خوندن، که دیگه بستگی به خودم داره چقدر غیرت به خرج بدم...


۶ نظر ۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۰
آی دا

زیر برنج رو روشن کردم تا یواش یواش بپزه.

برای هر یه کلمه یادگیری، تمام و ذهن و روحم برای تمرکز کردن اسیر میشه.

امروز به مادرم میگفتم که کاش پسر بودم...پسرها (به شرط غیرت) میتونن همه کار برای ایجاد چیزی که دلشون می خواد انجام بدن. از بنایی و نجاری گرفته، تا رفتگری و ... مخصوصا وقتی آدم بدونه موقتیه، چرا انجام نده... اما امان از دختر بودن، امان از زن بودن...

فکر میکنم تو این روزهایی که هستم، بدترین شرایط در سال های بزرگسالیم بوده.

نمی دونم در آینده شدیدتر از این هم تجربه می کنم یا خیر، اما می دونم تجربه ی الانو هیچ وقت قبل از این نداشتم.

امیدوارم 97 به خیر بگذره. خرافاتی نیستم، اما تا الان 97 برام خوب نبوده. امیدوارم منبعد جبران کنه.

فردا صبح باید برم دنبال یه سری کارا.

با داداشم تماس گرفتم که راننده ش رو فردا برام بفرسته. هزینه ی آژانس خیلی زیاد میشه.

خدایا خودت کمک کن که حداقل یکی از دغدغه های ذهنیم کم بشه. خیلی خسته ام از فکر و ذکر.


۲ نظر ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۳:۰۴
آی دا

پارسال اواسط ماه رمضون نوشته بودم که سال های قبل تر اگه می دونستم که آخرین سال هایی هست که میتونم تا سحر بیدار بمونم و اون ور تا لنگ ظهر بخوابم، سعی می کردم بیشتر خوش گذرونی کنم!!

هیچی دیگه امسال آرزوم برآورده شد!

فقط کسی که صبح ها میره سر کار میدونه چقدررررر سخته صبح روزه باشی و شب قبلش خوب نخوابیده باشی و بخوای بری سر کار!

سال پیش ماه رمضون آخرین امتحان دوره ی ارشدم رو داشتم، سر کار می رفتمو به دانشگاه برای پایان نامه رفت و آمد می کردم و همزمان ترجمه ی مقالات و...(چون میخواستم شهریور دفاع کنم و کردم)

امسال؟

خونه ام و باید بازم درس بخونم و خب میشه گفت راضیم.

فقط اینکه می دونم برنامه ی خوابم که بعد از عید مرتبش کرده بودم مجددا بهم می ریزه.

دو روزه زبان خوندن رو کامل ول کردم.

یه ذره از سختیش به ستوه اومدم.

آقای محترم به کلاس رفتن چندان اعتقاد نداره و میگه خودت باید بخونی. اما من حس می کنم دیگه ازین به بعد رو واقعا باید برم کلاس.

مکالمه م خب ضعیفه و موقع نوشتن پرش ذهنی دارم و نمی تونم افکارم رو منسجم کنم (اینا رو کسی داره می نویسه که یه زمانی فکر میکرد شاخ زبانه:| ).

اینا نیاز به تمرین و تکرار داره که خب من فاقدش هستم اکنون.

خلاصه که یه مقدار میخوام خودم رو معلق رو هوا نگه دارم ببینم وضعیتم چطور میشه.

خدایا خدایا خدایا مقاله م چاپ بشه چاپ بشه چاپ بشه..........امسال میخوام اولین خبر خیلی خوبم مربوط به چاپ شدن مقاله باشه..



۷ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۱
آی دا