مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم» ثبت شده است

دارم فکر می کنم که احتمالا یه جای کارم تا اینجا اشتباه بوده؛ که الان اینقدر غمگینم.
به نظر من آدما با شغلشون هویت پیدا میکنن، و من بدون داشتن شغلم خلا شدیدی در خودم حس می کنم.
ماجرا اینه که به خاطر وضعیت اقتصادی بد کشور، و اینکه شرکتمون نمیتونه مواد اولیه وارد کنه، در حال حاضر شرکت بسته ست و بجز موارد اندکی که  میرم شرکت تا کارای خرده ریز رو انجام بدم، میشه گفت بیکارم.
البته هر سال همین موقع ها شرکت به همچین وضعی دچار میشه اما این بار خطرناک تره.
کجای کارم اشتباه بوده؟
نباید این رشته رو می خوندم؟ 
یا وقتی واردش شدم درسم رو بد خوندم؟
یا وقتی از دانشگاه خارج شدم درست دنبال کار نگشتم؟
یا شایدم کارم اشتباه بوده که موقع دانشجویی به اون شغلی که با دیپلم برام دست و پا شده بود پشت پا زدم و نخواستم از دانشگاه انصراف بدم؟
یا الان کارم اشتباهه که دنبال کار نیستم؟
واقعا غمگینم و نمی دونم باید چکار کرد.
احتمال اینکه شرکت دلش بسوزه و حقوق و بیمه رو تا انتهای سال رد کنه هست، اما خلاصه چی؟ :(
برای برنامه ریزی هایی که برای آینده م کردم، شدیدا به این درآمدم احتیاج دارم و در واقع الان نمی دونم اگه حقوق این ماه واریز نشه چکار باید بکنم.
واقعا فکر میکنم تقصیرمون چی بوده ایران بدنیا اومدیم :(
۴ نظر ۱۹ دی ۹۶ ، ۲۱:۴۶
آی دا