مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «این نیز بگذرد» ثبت شده است

خانواده ی پژمان امشب با ذوق مسابقه شب های مافیا رو میدیدن.

به این فکر کردم خیلی وقته چیزی برام جالب و جذاب نیست.

نه مسابقه ای، نه بازی ای، نه سرگرمی خاصی.

چه بلایی سرم اومده؟

یا شاید زیادی سخت گیر و بدعنق شدم؟

 

تنها چیزی که این دو سه سال اخیر منو به زندگی و اجتماع وصل کرده فیلم و سریال دیدنه که هنوز عاشقشم. و خب بازم از هر چیزی خوشم نمیاد و اکثرا هم  دلم میخواد تنها فیلم ببینم.

فکر کردم قبل ها چی ها خوشحالم می کرد؟

+ عکس گرفتن. چرا دیگه انجامش نمی دم؟ گوشیش به طرز غم انگیزی دیگه عکسای خوبی نمی گیره.

+ کتاب خوندن. ذهن و روح اشفته م تمرکزی نمیذاره که کتاب بخونم.

+ گلدوزی. برخی روزها انجامش میدم.

+ خطاطی. روزهای خیلی خیلی زیادیه که ننوشتم و این غمگینم میکنه. امروز دلم برای استاد خطم تنگ شده بود.

+ آشپزی. هنوز برخی اوقات انجامش میدم.

+ دوچرخه سواری. :(((

 

 

نقطه ی مشترک همه ی کارای بالا تکی انجام دادنشونه. اینکه تو جمع کاری رو انجام دادن خوشحالم نمیکنه احتمالا ذاتیه.

متن بی سر و تهی شد.

اما بزودی که جمع و جور بشه زندگیم، امیدوارم بتونم حتی با این حرکت های انفرادی هم خوشحال باشم و انجامشون بدم.

عجب متن درهم برهمی شد.

در پایان اینکه کاش مامانم این روزا اینقدر گریه نکنه. من که هنوز نرفتم. من که هنوز اینجام.

 

 

 

 

۱ نظر ۱۰ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۵۶
آی دا

ما ۱۰ اردیبهشت عقد کردیم و ۲۷ اردیبهشت برای وام ثبت نام کردیم.

شاید باورتون نشه اما تازه امروز (بعد از گذشت نزدیک به ۴ ماه) اس ام اس اومده که حضوری بیاین برای تشکیل پرونده.

با اینکه خیلی دیر شد؛ اما بابت همینم خوشحال شدیم.

چون گیریم سفارتا وا میشدن و نیاز بود ثبت نام کنیم؛ خیلی سختمون بود که از برادر من یا خانواده ی اقای محترم پول بگیریم هرچند با کمال میل قرض میدادن.

ما سه سال پیش وقتی تصمیم به رفتن و ازدواج گرفتیم، دلار ۸ هزار تومن بود. دقیقا با شروع تصمیم ما انواع اتفاقای عجیب غریب افتاد. از گرونی دلار و قطعی اینترنت و اشو.ب کشور و س.قوط هو.اپیما و الانم که ویروس کرونا‌.

با توجه به اینکه بیشتر ذخیره مون رو بابت هزینه های اپلای و ازمون زبان و بعدش مراسمای نامزدی و عقد خرج کردیم(اونم با دلار ۲۴ تومنی و طلای ۱ میلیونی)؛ حالا فقط چشم امیدمون به همینه وام هست که هزینه های دلاری باقیمونده رو باهاش انجام بدیم.

حالا شنبه بریم تشکیل پرونده بدیم انشالله تا مهر پولو واریز کنن.

 

خدایا یه هل دیگه بده سفارتا وا بشن‌.

 

 

+ وام از.دواج نفری ۵۰ تومن هست. که اونم با وضع دلار به هیچ جا نمیرسه اما از هیچی بهتره.

 

 

۳ نظر ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۲۰
آی دا

این روزها چیکار میکنم؟

برای یه سایت ورد پرسی مطلب میذارم. انگیزه م از شروعش چی بود؟ که بفهمم سئو یعنی چی.

مبلغش خیلی کمه. یعنی خیلی خیلی کم. اما بیشتر برای برطرف کردن کنجکاوی رفتم ببینم چجوریه، و خب؛ الان دیگه میدونم سئو یعنی چی و چجوری باید انجامش داد!

 

دیگه چیکار میکنم؟

برای پیج غذام محتوا درست می کنم! کاری که خیلی وقت بود دلم می خواست انجام بدم. فکر میکنم بعد از سال ها کار نکردن با فتوشاپ، چیزای بدی هم از آب درنیومده باشن..

 

دیگه؟

دارم فکر میکنم که یه پروژه ی ترجمه ی فارسی به انگلیسی رو بپذیرم یا نه.

 راستش چون نگرانم کیفیت کار خوب نشه، تا حالا برعکس قبول نکردم.

دیشب یه پاراگرافش رو انجام دادم و فکر میکنم بدک هم نشد.

 

دیگه همین. شما چه خبرا؟ با من حرف بزنین!

 

 

۳ نظر ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۴۲
آی دا

امروز دهم بود. اگه بولت ژورنالی که تو پست های قبلی گذاشتم رو نگاه کنین، میبین رو دهم و سیزدهم ضربدر زدم. یعنی تاریخ های مهمی ان.

کل امروز اینقدر استرس کشیدم که خدا می دونه.

اگه این هفته درست شه همه چیز، میام می نویسم که چی و چطور و موضوع چیه. احتمالا. خوان دوم من بعد از مقاله ست در واقع. 

الانم که دارم می نویسم بازم از فرط استرس دلم درد گرفته و سر درد دارم!!!


مهر نزدیکه! چقدر آرزو داشتم دوباره دانش آموز بودم! یادمه وقتی داشتم برای کنکور ارشد میخوندم، به همکلاسیم گفته بودم کاش ترم یک لیسانس بودم! گفت بود من دوست دارم ترم یک ارشد بشم بعد تو دلت میخواد برگردی عقب؟؟

الانم قضیه همینه. حالا که جون کندم روزای زیادی رو گذروندم هوس کردم دوباره دانش آموز بشم :| ... کلا معکوسم.


+خبر خاصی نیست. پنجشنبه دو تا عروسی دعوت بودم. یکی عروسی خانم سین و آقای انباردارسابق که رفتم کادو دادم فقط و بعدش رفتم عروسی دخترعمه م. تنوع خوبی بود هرچند زود گذشت.

+نمی دونم چرا اینا رو دارم می نویسم. این روزا، روزای عجیب غریبی ان در واقع! احتمالا می نویسم که یادم بمونه چه روزای پر فراز و نشیبی رو گذروندم.

+ زبان؟ هشت تا کتاب دور و برم ریخته که یا خوندم یا در حال خوندنم. البته روزی نهایت سه چهار ساعت براش وقت بذارم که اونم مفید نیست. بیشتر دارم تفننی کار می کنم.

۳ نظر ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۵۹
آی دا

چیزایی که این روزا زیاد دارم، فکر و ذکر، چالش، چربی، سر به هوایی، وزن، لاک، فلش کارت، کتاب خونده نشده، چربی، فکر و ذکر، وزن، آرزو، تخیل، لغت، خیال پردازی، وزن، چالش و چربیه.


و چیزایی که زیاد ندارم، پول، پول، پول، پول و پوله.

۲ نظر ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۸
آی دا