مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۷۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

به بقیه ی بچه های بایومدیکال ورودی های مختلف نگاه میکنم. مدام جشن و تولد دارن. صدای هر هر خنده شون کل طبقه رو بر میداره. تو آفیس مدام در حال حرف زدن و وقت گذرونی هستن. تعطیلات رو تعطیل میکنن. صبح دیر میان و اون ور میگن تا ۱۲ شب می مونیم (بی برنامه ان)، آخه به قول گیلکا مگه آخر درسه آخر کاره تا اون وقت شب. 

من نمیگم لزوما متدشون بده، نمیگم بی سوادن یا اصلا کار نمی کنن. اما میگم اولویت اول زندگیشون درسشون نیست. اومدن به آمریکا و درس خوندن رو بهانه ای کردن که بتونن خوش بگذرونن و زندگی کنن.

دارم واقعا انتقاد نمیکنم. دارن لذت میبرم از زندگیشون. چه بدی داره؟

 

امشب ساعت ۸.۵ شب رسیدم خونه. ۱۲ ساعت بیرون از خونه تو مسیر و خود دانشگاه بودم و به جرات میگم ۸ ساعتش رو کار مفید کردم. من کار کردن رو دوست دارم اما ته دلم گرفته.

وقتی دارم میمیرم آخرین چیزی که از ذهنم میگذره اینه که درست از لذت های دنیوی استفاده نکردم!

حس می کنم صورتم پیر شده.

 

۰ نظر ۱۱ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۴۸
آی دا

سه شنبه ی بعدی میانترم دارم اما اصلا حس خوندن نیست. کی این ترم تموم بشه حداقل آخر هفته هام مال خودم باشه عین بدبختا هی هوم ورک حل نکنم. اوه تازه یادم اومد پروژه هم باید بدم براش.

حمعه رفتم یه دونات و دو تا کروسان گرفتم، بعد قطره قطره استفاده میکنم :)) امروز روز 43 ام رژیممه. جالبه که واقعا دیگه کمتر گشنه م میشه. اون اواخر چرا اینقدر غذا میخوردم!!

.

چقدر از اینستاگرام دیگه زده ام. بی روح و بی حال شده :(

از یه چیز دیگه هم که حالم بد میشه اکانت های بی نام و نشونن. طرف نه عکس پروفایل داره نه پستی تو پیجش داره، منم فالو کرده. بعد من ریمووش کردم، دوباره هی اصرار اصرار فالو می کنه :|

عجبا!! خیلی حالم بهم میخوره از آدم هایی که همه ش تو سایه و نقاب می مونن اما آمار دقیق بقیه رو هم می خوان داشته باشن.

.

خدا کنه استادم تو تعطیلات بهاره کمی دست از سرمون برداره. در حالی که همه ی استادا تعطیل میکنن دانشجوها رو تو این تایم، این تازه بیشتر سخت گیری می کنه.

ایتقدر که خودش عجول و استرسیه، پدر منم در آورده.

.

 

 

 

۱ نظر ۰۹ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۰۵
آی دا

فردا اکثر بچه ها دارن میرن کنسرت کیهان کلهر. من یه جوری کارام پیش رفت که نمیشه برم. یعنی اگه خودم بیشتر مشتاق بودم میرفتم، اما خب دیگه. 

به این سبک دارم زندگی می کنم که انگار تهش ر ی د ن برام. 

اصلا گیریم هزار تا مقاله دادی، هرچی جایزه بود بردی، زودم دکتراتو گرفتی. 

خب عزیزم بعدش؟

راستش من پیر شدم و آدم نشدم.

کاشکی یکی بیاد شونه هامو تکون بده و بهم بگه کمی لذت ببر از زندگیت....

 

 

موهامو امشب رنگ کردم و ابروهامو برداشتم. کمی ازون وضع فلاکت بار در اومدم.

فردا غروب میرم برلینگتون دور بزنم.

دلم شیرینی می خواد اما رژیمم.

۰ نظر ۰۵ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۱۳
آی دا

بعضی اوقات تا سر حد مرگ از استادم عصبانی میشم. بعضی اوقات از روی قصد کارامو و فعالیت هامو‌ نادیده می گیره.

کلا هم دلم گرفته. :(

 

۲ نظر ۲۵ بهمن ۰۱ ، ۰۹:۲۰
آی دا

دیروز که شنبه بود رو مشغول حل هوم ورکا بودم که خیلی زیاد بودن و قشنگ سرویس شدم.

امروزم مدام داشتم رو ریسرچم کار میکردم. یعنی میتونستم شل کنم چون من ایتجا نویسنده دومم منتها دلم طاقت نیاورد. خلاصه که هیج تقریحی نداشتم. نه فیلمی، نه کتابی نه هیچی.

حالا میتینگ فردا بگذره سعی میکنم فردا غروب یه کاری بکنم.

 

استادم برای اون جایزه که چند پست پیش گفته بودم براش اپلای کردم (جایزه بهترین محقق سال در گروه بایومدیکال) خیلی امیدواره. برام نامه ی ریکام نوشته و فرستاده و بهم تاکید کرد که یه ریکام very strong برات نوشتم. فکر کنم اگه (خدای نکرده) نبرم اون بیشتر شکست روحی بخوره :))

دلم میخواد بهش دل نبندم اما هر روز بهش فکر میکنم. فکر کنم نتایح تا مارچ و آپریل اعلام بشه. اگه سال بالایی ها این جایزه رو ببرن دیگه خب ازشون متنفر میشم و بدین شکل ازشون انتقام میگیرم :دی

 

خیلی چیزا دارم بنویسم. اما خسته ام و خوابم میاد. دلم میخواست قبل خواب یه مقاله ای رو بخونم.فکر نکنم بتونم. فردا صیح زودتر تصمبم دارم برم دانشگاه.

 

قراره پژمان برای تعطیلات بهاره بیاد پیشم. برای همین میخوام کارامو خوب بکنم که وقتی میاد دلواپس نباشم. خوبیش اینه که میانترمم رو قبل این تعطیلات میدم. پژمان دوست داره بریم حایی این تعظیلاتو. البته اون تعطیله من که تعطیل نیستم. اون TA هست و با هر تعطیلی تعطیله. من RA هستم و استادم همیشه انتظار داره باشم. حالا جدای اینا، پول نداریم. بیچاره ایم فقیریم :))

جدی میگم. هر جا بخوایم بریم کلی هزینه میشه. من همین مسافرت ایرانم کلی کمرمو خم کرده.

 حالا ببینیم چی میشه تا یک ماه دیگه.

۰ نظر ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۰۹
آی دا

هفته ی پیش یه غلط اضافه کردم به استادم گفتم بیا رو فلان چیز کار کنیم. استادم دوباره پی قضیه رو نگرفته بود که من دوباره خواسته م رو تکرار کردم.

دختره ی بی مغز. چرا جو میگیرتت.

الان برو موضوع بزا.

دوشنبه براش میتینگ داریم گفته خودت باید موضوع بیاری.

نهایت با تمام خفت میرم میگم چیز قابل توجهی پیدا نکردم.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۳۹
آی دا

کلی نوشته بودم پرید.

از صبح از اتوبوس جا موندم، دو بار بدجور لیز خوردم اما نیفتادم، بعدم نوشته هام پرید.

خب نوشته بودم استادم تاکید داره من بزودی پروپوزال دفاع کنم در حالی که من هنوز سال دوم هستم. این یعنی میخواد من زودتر دفاع کنم، بابت همینه دلهره گرفتم. باید باهاش حرف بزنم چون عملا من باید ۲۰۲۶ فارغ التحصیل بشم نه ۲۰۲۴.

برم باهاش حرف بزنم ببینم چی میگه.

۰ نظر ۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۸:۱۴
آی دا

امروز با دوستم رفتیم بازار کمی خرید کردم. بازار محلی بود و خیلی قیمتا مناسب بود مخصوصا تو بعصی چیزا.

من لوبیا استانبولی، لیمو ترش، زردالو، و سیب زمینی گرفتم.

بعدش من ناهار فسنجون پخته بودم با دوستم اومدیم خونه ی من خوردیم. عصری رفت. هیج دلم نمیخواد عداهای اینطوری رو تنها بخورم.

 

چهارشتبه ی بعدی برای کسایی که امتحان کوالیفای رو پاس شدن داتشگاه یه مهمونی گرفته. من حالا میگم احیانا مگه وظیفه مون نبود پاس بشیم :))

استادم بهم ایمیل زد که اونم داره میاد تا منو همراهی کنه و ازین بابت خوشحاله. منم گفتم چاکریم :)) فک کنم یه هدیه ی کوچیک هم میخوان بدن :))

 

امروز که شنبه بود و اینطوری گذشت. دلم میخواد شب یه فیلم ببینم و فردا صبخ خوب بخوابم و بعدش پاشم کار کنم (همون ریویوی مقاله)، چونکه تو طول هفته دیگه فرصت نمی کنم.

دوشنبه ظهر میتینگ دارم و شبش دوباره خونه ی همین دوستم دعوتم چون برای یکی دیگه از دوستامون که دیگه دفاع میکنه دکتراشو، جشن گودبای پارتی گرفته. من وافعا تفریح وسط هفته دوست ندارم. دلم میخواد پنح روز هفته رو کاملا کار کنم، یه روزشو کاملا تفریح کنم، و یه روزشو نصف کار کنم نصف تفریح.

حالا ایراد تداره. این بار اینطوری پیش اومده.

 

 

شب ببینم لوبیاها رو میتونم پاک کنم.

۱ نظر ۲۳ مرداد ۰۱ ، ۰۵:۴۴
آی دا

هم اکنون یه خبر خوش دریافت کردم، اومدم بنویسم تا یادم بمونه.

برای اولین بار به عنوان ریویور برای یه ژورنال (مجله) دعوت شدم که مقاله ریویو (review) کنم.

حوزه ی کاریش تخصص خودمه.

اگه نمی دونین ریویور (reviewer) چیه:

همه ی ژورنال های علمی، برای اینکه مقالات علمی رو چاپ کنن، از نظر چند تا متخصص استفاده میکنن تا مطمئن بشن مقاله صلاحیت علمی داره.

تعداد متخصص ها معمولا کمتر از سه تا نیست. این افراد که معمولا اساتید دانشگاه، یا دانشجوهای سال آخر دکترا، یا پسا دکترا هستن، اون کار علمی رو بررسی میکنن و ایراد میگیرن و سوال میپرسن. هویت ریویورها برای نویسنگان مقاله همیشه مجهول میمونه، اما ریویور میتونه هویت اونا رو ببینه. ریویور میتونه مقاله رو فاقد صلاحیت علمی بدونه و ریجکتش کنه. یا میتونه ایراد بگیره و سوال بپرسه و از نویسندگان بخواد که بهبود بدن کار علمیشونو.

نهایتا ریویورها تصمیم میگیرن مقاله توی اون مجله چاپ بشه یا نه.

 

خب من الان یکی از کسانی هستم که برای سرنوشت یه مقاله تصمیم میگیرن.

 

 

نوشتن بسه، من برم بخوابم. فردا صبح میتینگ دارم.

۳ نظر ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۴۰
آی دا

هشت کیلو تا حالا لاغر شدم و خیلی ها میگن چقدر لاغر شدی. ۷ کیلو هم باید کم کنم. چون بیشتر با ورزش کم میکنم سرعتش کمه اما راضی ام.

امروز دارم نیم ساعت دیرتر میرم، گفتم یه پست قبلش بذارم.

دارم کارای پیپر سومم رو انجام میدم. تا کمتر از یک ماه دیگه سابمیتش میکنیم.

استادم گفت میتینگ بذاریم برای پروژه ی بعدی. اما نمی دونم چرا حس و حالش نیست. یه ذره هم میگم این کارا رو کش بده. اما من ادم کش دادن نیستم.

هفته های پیش اینقدر شدید کار کردم الان حس میکنم خیلی خسته ام. 

تا وقتی کارام نتیجه نمیداد یه جور ناله داشتم، الان یه جور دیگه.

بذارین کمی پز بدم. هیچ کدوم از بچه های دکترا سال اول و حتی دوم پیپر نمی دن. اخه کلا خیلی ها سال دوم تازه ریسرچ رو شروع میکنن و سال سوم نتیجه میده (من از روز اول شروع به کار کردم).

اینکه من به کسی بگم پیپر دارم و سومیش تو راهه، دو تا رویکرد داریم. 

یا با خودش میگه لابد کاره اسونه که را به راه پیپر میده بیرون.

یا خودش میدونه همچین چیزی مستلزم تلاش شبانه روزی و مداوم یا به قول اینا sacrifice هست.

اینا رو که مینویسم حس خوبی دارم. مذت هاست یاد گرفتم قرار نیست چیزی رو به کسی اثبات کنم،

وقتی پیپر اولم بیرون اومد و تو اینستا خوشحالی کردم، یه ریپلای منفی گرفتم. برای پیپر دومی، با اینکه کار بزرگی بود، دیگه چیزی ننوشتم. پژمان میگفت چرا ننوشتی، گفتم احتیاجی نیست کسی بدونه.

اینا رو اینجا مینویسم تا یادم بمونه که روزهای زیادی با چشم هایی که اشک توش حلقه زده بود و درد گردنم امانم رو بریده بود کار کردم.

امیدوارم خدا کمکم کنه برای بعد از این هم.

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۱
آی دا

این پشت رو دیشب نوشتم اما هر کاری کردم پست نشد:

 

امروز در حالی که تن خسته مو داشتم از دانشگاه میاوردم خونه، ایمیلی از مسئول تحصیلات تکمیلی گرفتم که پاس شدنم تو امتحان کوالیفای رو تبریک گفته بود.

خیلی خیلی خوشحال شدم. هنوز باورم نمیشه این مرحله رو پشت سر گذاشتم. دوره ی سختی بود که گذشت. خداروشکر که خوب تموم شد.

متاسفانه آدریان مردود شده. خیلی براش ناراحت شدم. مجدد میتونه امتحان بده، منتها 7 ماه آینده (زمستون آینده). اگه اونم پاس میشد، خوشحالیم بیشتر میشد.

قول داده بودم در مورد امتحان بنویسم. امتحان کوالیفای در اکثر رشته های مهندسی در بیشتر دانشگاه های امریکا به این شکله:

برات سه تا مفاله میفرستن. تو 1.5 روز فرصت داری یکیش رو انتخاب کنی.

بعد از اون حدود 3 هفته فرصت داری که مقاله رو مورد نقد تحلیلی قرار بدی. باید همه ش رو از جهات مختلف بررسی کنی و همه چیز رو مورد سوال قرار بدی. ایراد گرفتن از مفاله باید با رفرنس دهی باشه. تو نمیتونی فقط خشک و خالی ایراد بگیری. باید منابغ مختلف بیاری که به چه دلیل کارشون اشتباه بوده. و حالا که کار اشتباه بوده تو چه پیشنهادی برای بهتر شدن کار میدی؟

لازم به ذکره که مقالات همه شون مفالات خیلی خفن با ایمپکت فکتورهای بالا هستن. یعنی گزوه های علمی قوی اونا رو انجام دادن و همین موجب سخت شدن کار میشه.

بعد از اینکه ایراد گرفتی، حالا باید برای مقاله future direction ارائه بدی. یعنی تز بدی که بهتره مسیر ریسرچ به کدوم سمت پیش بره. باید مراحل اول چیزی که ارائه میدی رو تا حدودی انجام بدی. برای مثال من 3 تا تز دادم. برای مورد اول مدل سازی آماری انجام دادم با مینی تب، برای مورد دوم شبیه سازی 2 بعدی با کامسول اتجام دادم، و برای مورد سوم چون تجهیزات نداشتم، فقط تز رو مطالعه کردم براشون (یه مدل 3 بعدی پیشنهاد داده بودم.)

همه ی این قضایا رو باید تو 15 صفحه ریپورت ارائه کنی به علاوه ی اسلاید. من ددلاینم 31 می بود و باید سابمیت می کردم فایل ها رو.

امتحان شفاهیم دو روز بعد بود یعتی 2 جون.

45 دقیقه باید ارایه شفاهی می دادم، و بعد داورهام که همه شون پروفسور بودن، اندازه ی 1 ساعت و ربع ازم سوال پرسیدن.

همین امتحان شفاهی سخت ترین بخش کاره. چون باید رو موضوعات زیادی احاطه داشته باشی. من محبور شدم یه سری درس لیسانسم رو مرور کنم برای امتحان شفاهی. مخصوصا مکانیک سیالات رو.

نهایتا نمره به شکل pass یا fail  میاد.

راستی حق نداری در مورد موضوعات علمی امتحان با کسی صحبت کنی. نباید برای کسی ارائه ش بدی. نباید ایده هاتو از کسی بگیری و ... .

دانشگاه های ما عقیده دارن که به جای امتحان خالی از مباحث و حفظ فرمول، دانشجوی دکترا باید بتونه قدرت تجزیه و تحلیل مباحث علمی رو داشته باشه و خودش بتونه مستقلا فکر کنه.

چون PhD یعنی The doctor of philosophy ، پس باید بتونی مسائل رو از چند پله بالاتر بررسی و نقد کنی.

امیدوارم کامل توضیح داده باشم!

آقا من دلم هنوز پیش اسمارت واچ ه. خودمو کنترل کردم امشب خرید نزدم....

۹ نظر ۱۸ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۰۶
آی دا

و خلاصه امروز امتحان رو دادم و تموم شد.

صبح لحظات سختی بود. هیچ نتونستم صبحانه بخورم. ساعت ۹ امتحان شروع میشد و من ساعت ۸ اونجا بودم. یک ساعتی اونجا لپ تاپ وا کردم و اسلایدها رو نگاه کردم.

ده دقیقه مونده به امتحان استادم اومد. حالمو پرسید و گفت نگران نباشم.

بعد کمی از خاطرات امتحان خودشو (حدود ۲۲ سال پیش!) تعریف کرد. بعد graduate director  اومد و سر زد و گفت اگه چیزی میخواین اطلاع بدین.

دو تا از داورا اومدن. داور سوم انلاین جوین شد.

حدود ۴۵ دقیقه ارایه دادم. و اصلا تپق نزدم و همه چیزایی که میخواستم رو گفتم. بعد پنج دقیقه استراحت. بعدش ۱ ساعت و یک ربع، داورا ازم سوال پرسیدن. خودم فکر میکنم خوب بودم با سوالاشون. یعنی خب بعضی جاها رو خوب نمیدونستم که طبیعی بود. 

مجموعا به سوالای دوتاشون بهتر جواب دادم.

نهایتا کمی از ارایه م تعریف کرد یکیشون، و گفتن دیگه برو، ما باید در موردت جلسه بذاریم و صحبت کنیم. بعد میری توی پروسه ای که کل اساتید گروه باید تایید کنن. و هفته ی اینده نتیجه رو بهت اطلاع میدیم.

من پرسیدم یعنی امروز میتونم خوشحال باشم؟ گفت قانونه ما نمی تونیم در مورد نتیجه صحبت کنیم.

بعد استادم گفت ریلکس کن و برو استراحت کن و یه ناهار خوب بخور. اینا رو که گفت خوشحال شدم.

دیگه حالا ایشالا خیره. حالا یه مدتم باید عین دیوونه ها باشم تا جواب نهایی بیاد :|
اما خوشحالم که امروز گذشته. انگار یه بار بزرگو زمین گذاشتم.

عصر با دوستم رفتیم ناهار خوردیم.

 

دیگه همین. 

۳ نظر ۱۳ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۳۸
آی دا

بچه ها، ممنون بابت کامنت هاتون در پست قبل. دوسشون داشتم و چند بار خوندم.

.

فایل های امتحان رو تا امروز فرصت داشتیم سابمیت کنیم، ولی من دیشب سابمیت کردم. لحظات قبل و بعدش خیلی دقایق مسمومی بود. 

به پیشنهاد ادریان زودتر سابمیت کردیم تا بعد بتونیم بیشتر برای ارایه تمرین کنیم.

ارایه ی من پنج شنبه صبحه و مال ادریان جمعه صبح.

الان فقط فردا رو‌ دارم که تمرین کنم. 

فقط میخوام بگذره. کاش اصلا ارایه فردا صبح بود.

قبلنا فقط میشنیدم امتحان جامع دکترا، هیچ درکی نداشتم فشارش چطوریه. نمی دونم برای بچه های ایران چطوره فشار امتحانش.

امیدوارم بعد امتحان زندگی زیبا بشه!! زیباتر منظورمه...

 

 

.

امروزم یه سوتی دادم. از graduate director سوال داشتم. دیدم تو یه کلاس نشسته. و خب الانم که ترم تموم شده. گفتم عه این اینجاست برم سوالو بپرسم. پشت در واستم هی اشاره زدم که یعنی میتونم بیام داخل؟ محل نداد:|| بعد هی بازم بال بال زدم. باز محل نکرد. خلاصه کله مو کردم تو کلاس، گفت سوال داری؟ گفتم اره ببخشید تو جلسه این؟ گفت اره ده دقیقه دیگه بیا. 

حالا من ده دقیقه دیگه رفتم، و فکر میکنی چی؟ چه طایفه ادم از کلاسه خارج شد:||| از جمله دو تا از دوستای ایرانیم:/ 

بعد هی منبعدش حس خنگی دارم. که چه کاری بود من کردم. اخه مگه استاد الکی میره تو کلاس میشینه لابد جلسه ای چیزیه :/

ازش معذرت خواهی کردم گفت ایراد نداره.

۱ نظر ۱۱ خرداد ۰۱ ، ۰۸:۰۱
آی دا

این چتد روز که ننوشتم مشغول امتحانم بودم. فایل ریپورت تقریبا آماده ست و ماکزیمم صفحات رو نوشتم. بیش از 70 تا رفرنس زدم. باید چند دور دیگه هم البته ادیت کنم.

فایل اسلاید هم، بیش از 40 تا اسلاید درست کردم، فقط دونه دونه باید رفرنسا رو بزنم توش.

سه شنبه باید سابیمت کنم فایلا رو و پنجشتبه صبح امتحان شفاهی دارم. 3 تا داور دارم و استادم ناظر هست.

خوبیش اینه که دوشنبه اینجا تعطبل رسمیه، و استادمم میتینگ ها رو تعطیل کرد.

اما راستش دیروز و امروز هم نرفتم لب. فقط اتلاف وقت میشد. حالا با این چند روز رفتن کار تحقیقاتی جلو نمیره. 

اصلا به خونه نگفتم امتحان جامع دکترا دارم. فقط پژمان میدونه و اینحا نوشتم.

خیلی خسته ام و این نفسای اخرو دیگه کلافه ام.خدا کنه یه انرژی بگیرم، رفرنس های پاورپوینت رو امشب بزنم، که فردا و پس فردا ارائه رو تمرین کنم.

خداروشکر اونظوری نشد که دست خالی باشم. خودم حس میکنم کارم با کیفیت شده. ایشالا داورا سوالایی نمیپرسن که منو بسوزونن. 

 

اون استاد المانیه بود که گفتم از مقاله ی اخیرم سوال پرسیده بود؟ دوباره این هفته هی سوال پرسیده. کلافه م کرد.

استادم دیروز پیغام گذاشته که وقتای خالیت رو بگو که با اون دانشگاه آلمانی (همون دانشگاهی که اون استاده توشه)؛ میتینگ بذاریم برای collaboration .

نمی دونم ایشالا خیره. توضیح بیشتری نداده.

 شایدم قضیه اصلا همکاری تحقیقاتی نیست. اما تا جایی که میدونم اون کلمهه همکاری بین دو تا آزمایشگاهه برای کار تحقیقاتی.

۰ نظر ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۰۴:۲۱
آی دا

چه روزهایی. 

فقط به این دلخوشم که بعد از امتحان احتمالا دغدغه ی درسی دیگه ای ندارم. یعنی همون روتین ازمایشگاه میمونه.

یادم نمیاد اخرین بار کی اینطوری تخت فشار بودم.

اما به قول ایتا گفتنی It shall pass!

۰ نظر ۰۱ خرداد ۰۱ ، ۰۶:۰۹
آی دا

خیلی استرس دارم. نمی تونم خوب روی کار ریسرچ تمرکز کنم.

خدایا این امتحانه بیاد و به خیری بگذره.

 

+امروز خبر رسید دو تا از بجه هامون که تابستون دفاع دارن، برای پست داک تو دانشگاه هاروارد پذیرش گرفتن.

اول خواستم بنویسم ایشالا منم بعد دکترام بتونم همچین کاری بکنم. بعد به خودم گفتم دخترم تو اول این امتحان جامع ت رو پاس بشو.

۲ نظر ۲۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۳۷
آی دا

امروز 8 صیخ دانشگاه بودم. 8.5 تا 9 میتیگ داشتیم، بعد تا 1 یکسره کار کردم و بعدش ناهار خوردم و ادریان اومد و کمی حرف زدیم. بعد دیگه 2 و خورده ای پاشدم رفتم خرید برای رژیمم.

دیگه اولیویا از امروز رسما اومد تا به پروژه های من و آدریان کمک کنه.

پنج شنبه استادم قراره ما رو ببره یه رستوران هندی. من که به فلفل حساسم. اما الان منوش رو سرج کردم، دیدم نوشته میتونی بگی برات mild بیارن.

رستورانه نزدیک دانشگاست.

خوشحالم با استادم میرم رستوران؟ هووووم. ببین خب چیز بدی که نیستو تنوعی هست. طبق تجربه ی دفعه ی پیش زیاد دیگه فرصتی نمیمونه من حرف بزنم. این بار زیاد تلاش مذبوحانه نمی کنم. غذامو میخورم و به صحبت های بقیه گوش میدم.

 

بعد از خرید تا رسیدم خونه ساعت 4 یود. به حدی خسته و کلافه بودم که بیهوش شدم از 5 تا 7.

دیگه بعدش خریدا رو مرتب کردم، 500 لیوان چایی خوردم. شام پختم و ناهار فردا رو گذاشتم.

الان باید بشینم رو امتحانم کار کنم اما واقعا حسش نیست.

فردا دوباره باید برم دانشگاه تست بگیرم.

دو هفته ی دیگه برای امتحانم فرصت دارم.

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۱۳
آی دا

نمی دونم این درد کشاله ی ران که به کمر میزنه بابت چیه. از ورزش و فعالیت نیست هر چی هست. نمیدونم شاید جاییم عفونت کرده. سرج کردم هزار تا نتیجه بهم داد.

الان از فرط درد و بی تابی اومدم نشستم اینا رو دارم می نویسم.

دیروز با دوستم رفتیم پیاده روی. چند بار گفت تو از خوش شانسیته نمره کامل شدی:| گفتم باشه :| راستش اینجا بابت هر حرفی بخوای با هر کی بجنگی، دیگه کسی برات نمیمونه.

و خب این دوستم چون مدل اخلاقش اینطوریه به دل نمیگیرم. خیلی ها تو دلشون میگن، این حداقل رو در رو میگه.

اون دوستم که بوستونه پی ام داد که برنامه داره بیاد اینحا. گفتم باشه اما من بعد از 17 جون ازاد هستم. اخه تا هفته ی اول جون که درگیر امتحانمم. بعد میخوام یه ذره رو ریسرچم کار کنم. 17 جون هم جواب امتحان میاد.

اوه ببین قرص اثر کرد. یه ادویل خورده بودم نیم ساعت پیش. اینجا به استامینوفن میگن ادویل.

صبح از 8 بیدارم، درد نذاشت بیشتر استراحت کنم. الان دیگه داره 11 میشه، برم یه مقدار رو امتحانم کار کنم.

نمی دونم چند نفر اینجا رو مداوم می خونن. اما در هر حال انرژی مثبت بفرستین.

 

 

۸ نظر ۲۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۱۴
آی دا

از دوشنبه که امتحانم شروع شده درست جسابی ورزش نکردم.

فقط همون روز اول یه دور دوچرخه سواری کردم و همون.

دیروز که چهارشتبه بود رو رفتم دانشگاه، اما بازم رو امتحانم کار کردم.

امروز خونه موندم. از 7 صبخ بیدار شدم دیدم کمردرد شدیدی دارم. تا 8 باز موندم تو جام، دیدم بهتر نشد، دیگه پاشدم.

از یه طرف دلم تنگ میشه که مامانم اگه بود هی ازم مراقبت می کرد و چایی میاورد و غذا می پخت وقتایی که امتحان سنگین داشتم. اما بعد وضع آشفته ی ایرانو میبینم، میگم بیخود، دلت تنگ نشه. چون اگه اونجا بودی هم عصه میخوردی.

صیح قیمت های گوشت و مرغ و ماهی و پنیر و... ایتا رو دیدم قلبم فشرده شد...بگذریم...

من برم رو امتحانم کار کنم.

بعدا امتحانم تموم شد در موردش توضیخ میدم.

۳ نظر ۲۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۰۱
آی دا

روتین پوستیمو سریع انجام دادم اومدم بخوابم. گفتم قبلش از امروز بنویسم.

اول اینکه فهمیدم بچه ها نمراتشون اصن خوب نشده. پژمان میگه چون خودت نمره کامل میگیری فک میکنی برای همه اسونه؟

نه که از کم گرفتن نمره ی اونا خوشحال بشم، اما از اینکه عملکرد خودم خوب شده خوشحالم.

.

امروز اولین روز شروع امتحان کوالیفای بود. تقریبا تمام امروزو روش کار کردم. سه هفته ی دیگه براش وقت دارم. ایشالا میترکونم اینو.

تابستون سال بعد هم فک کنم امتحان کاندیدیسی دارم احتمالا (کاندید دکترا).

یه توک پا اومده بودیم یه دکترا بگیریم، شرحه شرحه مون کردن بس که امتحان گرفتن.

.

فردا میرم که به ازمایشگاه هم سر بزنم. نمی دونم شایدم نرم.

دوچرخه سواری میرم و رژیم رو دارم.

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۵۴
آی دا