مستقر در ماه

مستقر در ماه

من ایمان دارم که هیچ تلاشی بی نتیجه نمی مونه :)

یک راند دیگر مبارزه کن وقتی پاهایت چنان خسته اند که به زور راه می روی… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی بازوهایت آنقدر خسته اند که توان گارد گرفتن نداری… یک راند دیگر مبارزه کن وقتی که خون از دماغت جاریست و چنان خسته ای که آرزو میکنی حریف مشتی به چانه ات بزند و کار تمام شود… یک راند دیگر مبارزه کن و به یاد داشته باش شخصی که تنها یک راند دیگر مبارزه می کند هرگز شکست نخواهد خورد.
محمدعلی کلی

بایگانی

۷۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

روتین پوستیمو سریع انجام دادم اومدم بخوابم. گفتم قبلش از امروز بنویسم.

اول اینکه فهمیدم بچه ها نمراتشون اصن خوب نشده. پژمان میگه چون خودت نمره کامل میگیری فک میکنی برای همه اسونه؟

نه که از کم گرفتن نمره ی اونا خوشحال بشم، اما از اینکه عملکرد خودم خوب شده خوشحالم.

.

امروز اولین روز شروع امتحان کوالیفای بود. تقریبا تمام امروزو روش کار کردم. سه هفته ی دیگه براش وقت دارم. ایشالا میترکونم اینو.

تابستون سال بعد هم فک کنم امتحان کاندیدیسی دارم احتمالا (کاندید دکترا).

یه توک پا اومده بودیم یه دکترا بگیریم، شرحه شرحه مون کردن بس که امتحان گرفتن.

.

فردا میرم که به ازمایشگاه هم سر بزنم. نمی دونم شایدم نرم.

دوچرخه سواری میرم و رژیم رو دارم.

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۷:۵۴
آی دا

امروز نمره ها کامل اومد.

3 تا درس داشتم.

اون دوتایی که 3 واحدی بودن رو A شدم

اون یه دونه ای که یه واحدی بود (سمینار) اونو B شدم

 

از صیح به بهانه های مختلف میشینم گریه میکنم براش!! من برنامه داشتم این ترم معدلم 4 بشه (معدلا اینحا از 4 نمره هست) و الان بابت یه درس مزخرف 1 واحده شده 3.8.

صیح حتی پنیک زده بودم که نکنه اون یکی درسم نمره ش A نشه و معدلم کلا افت کنه، وقتی نمره ی اون درس اومد یه ذره نفسم بالا اومد.

بیشتر غصه م از این بود که برداشتم به استاده ایمیل زدم، که میشه نمره م رو دوباره چک کنی فکر میکنم اشتباه شده. که بد حواب داد و تازه برگشت گفت برمیدارم تمرینا رو برای استادت میفرستم ببینم اون بهت چند میده :|||| آخه مگه من بچه مهدکودکم مرد! با 31 سال سن و یه لیسانس و یه فوق لیسانس، تو سال دوم دکترام بهم همچین حرفی میزنی؟

آره علت ناراحتیم بیشتر همینه. این استاده که متاسفاته graduate director هم هست رو اصلا دوسش ندارم.

واحدهای باقیمونده رو سعی میکنم با این ور ندارم.

 

یادمه تو ایران که بودم، به جز سال اول لیسانس، دیگه اصصصصصلا برام مهم نبود جند میشم :))) همین که میدیدم 10 شدم و پاسم خوشحااااال می شدم یه وضعی :)) یکی دو تا درسم بالای 16 می گرفتم، که خطر مشروطی نباشه، بعد به زندگی جذابم ادامه می دادم :))

حتی یادمه یه درس 4 واحدی داشتیم، اونو افتادم :)))) بعد یه ذره غصه خوردم، بعد نشستم ادامه ی رمان م رو خوندم  :دی

حالا الان برای یه B از یه درس 1 واحده، چه گریه ها که نمیکنم :| برای اینکه شور قضیه رو بیشتر کنم، برداشتم عکسای ترکیه و پاکستان رو نگاه کردم و هی باورم نشد منم یه روزی برای مدت کوتاهی شوهر داشتم و بیشتر زاااار زدم :|

 

 

الان که اینا رو نوشتم کمی سبک تر شدم. البته یه قرص سردرد هم خوردم و کم کم احتمالا بگیرتم.

 

۲ نظر ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۱
آی دا

سه روزه تلاش می کنم رژیم کتوژنیک بگیرم. البته تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اینا باید رعایت کنم و ظاهرا فقط حذف نون و برنج و حبوبات و میوه جات کافی نیست.

این چند روز درد پریودی همراه با سختی رژیم اذیتم کرده خیلی.

میگن کسایی که کم کاری تیرویید دارن، که منم دارم، سخت تر وزن کم میکنن. حالا ببینیم چطور میشه.

 

امروز ولی رفتم رو تردمیل و حس کردم بهتر شدم.

آدریان‌ کرونا گرفته بچه. ایشالا زنده میمونه برمیگرده آزمایشگاه بازم با هم جنگ کنیم :)) چون خودمم اوضاع روحی جسمیم خوب نبود، نشد براش سوپ بپزم. همیشه ارزو میکنه مریض بشه تا براش غذا ببرم :||||

 

از هفت صبح تقریبا بیدارم. کاش خوابم ببره.

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۸:۱۳
آی دا

امروز چیکار کردم؟

صبح یه سری کارای ازمایشگاهو انجام دادم. بعد تشستم رو کامسول وقت گذاشتم که یه سری معادلات دو بعدیش یعنی چی. که راضی بودم از خودم.

بعد اسم خودمو تو گوگل سرچ کردم :)))

بعد دوباره رفتم تو گوگل اسکولار خودم :دی

بعد استرس گرفتم که من این مقاله ی اخیرم اینقدر خوب بوده، استادم دیگه کار پایین تر قبول نمیکنه ازم :( و نکنه خیلی طول بکشه بخوام کار بعدی رو چاپ کنم :(

عصری نشستم پروژه درسمو یه دور نگاه کردم و هر چی بودو دیگه سابمیت کردم.

بعد گفتم برم ببینم صندل خوشگل اوردن یا نه برای تابستون بخرم. حالا هوا چند درجه ست؟ 6 درجه! بیشتر میخواستم حال و هوام عوض بشه.

فکر میکنین چی شد؟

دقیقا امروز سیستم آف کمپس دانشگاه (اتوبوسایی که میرن خارج داتشگاه) به اختلال خورده بود!! و من یک ساعت موندم منتظر اتوبوس بعدی!

بعد دیگه دیدم خیلی دیر شده و سرده، یه بسته خیار و یه بسته نون گرفتم اومدم خونه!

شام نون پنیر خوردم و بعد رفتم ورزش. 400 کالری سوزوندم، اما هی خودمو سرزنش میکنم که چرا پس لاغر نمیشم :(( یعنی اونقدری که من خودمو اذیت میکنم، کسی نمیکنه!

لیزر صورتم تقریبا تموم شده. فقط یکی دو نقطه مونده که ظاهرا خوب ندیدم از دستم در رفته. اما همچنان ادامه ش میدم رو همون نقاط فقظ. باید اتدازه ی من پشمالو باشین تا بفهمین چقدر خوشحالم ازین بابت.

دیک همین. فردا اخرین روز هفته ست.

برای پایان هفته برنامه ای ندارم.

۱ نظر ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۲۸
آی دا

حس میکنم ورم و پف کردم که خب میدونم برای چیه. امروز اینقدر حالم عجیب بود که ورزش نرفتم.

فردا صبح احتمالا صبحانه میخورم بعد میرم دانشگاه. دیگه روزه داری بیش از این اذیتم داره میکنه.

امروز ادریان اومد و ازم پرسید که ایا حالم خوبه؟ و چرا ناراحتم. براش توضیح دادم که چرا از دستش ناراحتم. بهم حق داد و خیلی معذرت خواهی کرد. گفت بهتره منبعد ایراداتش رو بهش بگم تا بتونه خودشو بهبود ببخشه. منم گفتم برام سخت بود بیام مستقیم ایراداتت رو توضیح بدم. خلاصه اینم از این بچه ی ما.

امروز اونقدرا روز مفیدی نبود. ایشالا فردا بهتر میشه.

از فردا بهتر کالری شماری میکنم و مراقبم چیزای شیرین زیاد نخورم.

 

*اینقدر پف کردم که حلقه هام که هیچی، حتی انگشترامم دیگه تو دستم نمیره!

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۴۹
آی دا

میتینگ ها تموم شد. حوشبختانه زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم.

میتینگ های بدی نبود.

اما هرچقدر تلاش میکنم همه چیز عالی باشه، بازم نمیشه.

و هر بارم استادم یه دستی میزنه، من در مورد یه چیز یه عالمه مطلب اماده میکنم، استادم در مورد یه چیز دیگه میپرسه بعد من تا چتد لحظه اصلا منگم.

نمی دونم. شاید واقعا خیلی باید اماده تر باشم. حس میکنم تمرکزم خیلی پایین اومده خیلی.

۲ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۹:۱۷
آی دا

بارون شدیدی میباره. یک شب هست. خوابم نمیبره.

پس چرا چهار کیلویی که کم کردم هیچ خودشو نشون نمیده؟ تو عکسای دیشب شکل یه کوه خوشحال اون ته نشسته بودم! تف تو این ژن چاقی...

از صبح با استرس شروع شد. ایمیل استادمو گرفتم که فلانی یه سوال پرسیده بیا جواب بده. (در مورد پیپر جدیدمون یه استاد تو یه دانشگاه المان سوال پرسیده بود). بعد دم ظهری گفت زیاد براش وقت نذار یک خطی جواب بده😐 که من یه نفسی کشیدم.

بعد به آدریان کم محلی کردم. چون اخه شنبه روز تعطیل ۱۰ تا تکست زده که نمونه رو زیر میکروسکوپ نمیتونم ببینم. گفتم اخه اینقدر ضروریه که یه روز تعطیل من ورداشتی تکست زدی. هیچی خلاصه صبح رفتم چک کنم ببینم چیکار کرده در حالی که مطمین بودم قضیه ساده ست و این بس که عادت کرده من جواب سوالاشو بدم تنبل شده. و بله یه دکمه رو چک نکرده بود...دلم میخواست پاره پوره ش کنم. (ممکنه فکر کنین زیادی دارم بهش گیر میدم اما بدونین هر کی جای من تا حالا ترکونده بودتش بس که خاک بر سر شده)

بعد یه سری دیتا انالیز کردم ولی اعصابم خراب شد. رفتم چند تا تست گرفتم.

عصری دیگه دیدم آدریان یه کلمه دیگه حرف بزنه میپرم بهش بس که این چند روز چندش بازی در اورده. هندزفری گذاشتم نشنوم صداشو.

دیگه کمی بعد اومدم خونه. 

شب بعد افطار یک ساعتی برای میتینگ فردا کار کردم. ایشالا که استادم منو نمیشوره نمیذاره کنار فردا. هر چند فعلا دانشجوی نمونه شم و منو میزنه تو کله ی بقیه.

 

استادم گفته دو تا چکیده سابمیت کنیم برای کنفرانسی که میخواد من و ادریان رو ببره. (چه سرنوشتی بود با ادریان باید برم کنفرانس؟!). بعد تازه دوست هم نداریم بریم این کنفرانسو چون ما دلمون میخواست بریم کالیفرنیا کنفرانس! کلی هم براش نقشه چیده بودیم!! اما استادم قصد داره ما رو ببره کنفرانسی که هر سال خودش میره و تو ایالت کنتاکی هست :|| چرا واقعا بین کالیفرنیا و کنتاکی همچین انتخابی داره؟ :/ دیگه ما هم نالان و غر زنان میریم باهاش. البته کنفرانس اکتبره و سه چهار ماهی مونده. من همزمان که تو دلم غر میزنم من کنتاکی نمیام، تو امازون دنبال چمدون صورتی هم میگردم!!!

 

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۴۶
آی دا

+حس میکنم تو یه فضای رقابتی قرار گرفتم که سال های زیادی بود تجربه ش نکرده بودم. شاید روزهای دبیرستان و یا روزهایی که برای کنکور لیسانس درس میخوندم، همچین وایب هایی از اطراف میگرفتم.

تفاوتش اینه که اون زمانا خودمم سرم درد میکرد برای رقابت و جلو زدن. الان تنها حسی که ندارم اینه که بخوام از بقیه سرتر باشم. همین که خودم از خودم احساس رضایت داشته باشم کافیه.

و جالب میدونی چیه؟ طرف اصلا همکلاسی و یا همدانشگاهی نیست، اما اونقدری واکنش های عجیب میده که گیج میشی.

شاید فکر کنی که زیادی حساس شدم.

اما از تنهاییه. شبا فرصت زیادی دارم که رفتار همه ی آدما رو مانیتور کنم و ازشون نتیجه گیری کنم.

 

+حدود 4 کیلو وزن کم کردم. حدود 6 کیلوی دیکه حداقل و 10 کیلوی دیگه حداکثر باید کم کنم تا خیلی خوب بشم.

کاشکی یه روزی مثل استادم بشم. همه طوره.

 

+ توی لب آخرین نفری که میره مرخصی و آف منم همیشه. که البته راضی ام. الان استادم مسافرته. اون یکی پی اچ دی یک هفته رفت نیویورک سیتی با داداشش مسافرت. اون دو تا لیسانس ها هم بزودی میرن خونه هاشون 10 روزی استراحت کنن. من دارم فکر میکنم بعد از امتحان کوالیفای یک هفته مرخصی بگیرم. اما خب جایی ندارم برم! منظورم اینه خب تنهایی باحال نیست. بچه هایی که اینجا هستن اخیرا رفتن مسافرت توی تعطیلات بهاره. نمیدونم پایه ان برن مسافرت دوباره یا نه. خیلی دلم میخواد برم آشار نیاگارا. البته مسافرت محسوب نمیشه چون نزدیکه و با اتوبوسم میشه رفت! حالا به دوستم بگم ببینم نظرش چیه. نشد شایدم تنهایی رفتم! والا! حالا که مهر تنهایی خورده رو پیشونیم، دارم فکر میکنم چلاق نیستم که!

۱ نظر ۰۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۳۹
آی دا

صبح ها ۹ پامیشم، ۱۰ کارمو شروع میکنم. تا عصر کاره. بعد غروبا کارای افطار و خونه. شب ورزش. و بعد فکر میکنین چی؟ ۲ شبه و هنوزم خوابم نمیبره. در واقع هر روز ۳ شب تا ۹ صبح میخوابم. 

اینقدر استرس دارم مقاله نمیخونم. یعنی میگم فایده نداره که (چون به هدف امتحان میخوندم).

اصلا باورم نمیشه این منم قراره امتحان بدم :((

۱ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۲۹
آی دا

میتینگ ه رو انجام دادم.

واقعا متنفرم از اینکه بگم کسی بهم ح س و د ی میکنه. چون واقعا در جایگاهی نیستم که همچین حرفی بزنم.

اما این دانشجو پی اچ دی، که قبلا خیلی دوستش داشتم، دقیقا از همون روز اخلاقش به کلی برگشته و یه آدم دیگه شده.

باز اگه دختر بود، قابل درک تر بود. اینکه پسره و همچین رفتار چیپی داره عجیبه.

میدونم همچین چیزایی تو همه ی محیط ها هست. من زیاد پروانه ای و صورتی میبینم همه چیزو.

۱ نظر ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۱۷:۴۵
آی دا

امروز روز خوبی بود. بعد از اینکه دو روز الکی الکی خودمو حرص دادم، امروز با بچه ها رفتیم افطاری گرفتیم و بعد رفتیم کاسکو خرید کردیم.

شنبه مهمون دارم. دو تا از بچه هایی که از اوایل اومدنم باهاشون دوست شدم. میخوام قرمه سبزی بپزم. امروز سبزی هاشو گرفتم.

 

دو سه هفته ست شل شدم. یعنی نه که کار نکنم. تو ذهنم مدام دنبال راه حلم منتها نشون نمیدم. یعنی بیشتر نگران ازمون کوال هستم که حدود یک ماه دیگه دارمش. هی سعی میکنم براش مقاله بخونم.

کاشکی اون روز رو ببینم که امتحانم رو دادم و پاس شدم و دارم پست میذارم. هفته ی اول جون امتحان دارم.

 

 

۲ نظر ۲۶ فروردين ۰۱ ، ۰۹:۵۵
آی دا

یکی از سابمیت هامو دیروز انجام دادم. به خودم افتخار میکنم :)) چون در واقع یک هفته براش وقت داشتم، اما ترجیح دادم زودتر کلکش رو بکنم بره پی کارش. امروز هم ارایه ش رو میدم و بعد تمام.

دیگه فقط میمونه یه درس دیگه سابمیت و ارایه ش، که اخر هفته انجام میدم.

 

یکشنبه مهمونی دعوتم برای افطار. بعد چون جفت خانواده ها خیلی مذهبی ان و مزدوج، من روم نمیشه تنها برم. بعد دارم فکر میکنم شال بذارم یا چی پیش شوهراشون. یا نمیدونم همون سربند خودمو ببندم. از گرفتاری های نبود شوهر.

 

دیشبم سحری نخوردم. از قصد. واقعا وقتی سحری میخورم شدیدا سنگین میشم و حالم خراب میشه.

مخصوصا وقتی که دیروز غروب آش خوردم و کل دیشب حالم خراااااب بود.

امروز تموم بشه برم خونه استراحت کنم دیشب کم خوابیدم.

۱ نظر ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۲۳
آی دا

قضیه ای که از هفته ی پیش تو ازمایشگاه درگیرش بودم رو امروز خلاصه تونستم انجام بدم، و خلاصه خیالم جمع شد. خواب شب رو ازم گرفته بودم!!! نذر کرده بودم براش!!! چون هی اروم اروم کارو داشت عقب مینداخت......

ایشالا از فردا یه نفس عمیییق و دوباره روال کار معمول...

اینقدری که من حرص و جوشی ام، فک نکنم زیاد عمر کنم!

 

۰ نظر ۲۱ دی ۰۰ ، ۰۸:۱۰
آی دا

هنوز یک هفته از تعطیلاتم نگذشته، که یهو حس می کنم به اندازه کافی مقاله ندادم :| 

استرس گرفتم وقتی برگشتم‌ ازمایشگاه، هر چه زودتر اون دو تا پروژه رو ببندم. 

خدایا یعنی میشه این دو تا پروژه تا قبل از اتمام ترم بهار تموم بشه؟ الهی امین.

 

فلانی ازم‌ امار مسافرت رفتن منو گرفت، اما خودش حرفی نزد. امروز عکسای تو ساحلشو‌ در فلان جا لایک کردم.

برخی اوقات از این حجم از بی شیله پیله بودن خودم و سیاست مدار بودن بقیه خوفم میگیره!

۰ نظر ۰۱ دی ۰۰ ، ۰۸:۱۶
آی دا

تا حالا ۷.۵ غروب تا ۹.۵ شب تایم امتحان پایان ترمم نبوده😐

فردا امتحان ریاضی این تایمه.

ساعت این کلاس ریاضی هم از ۶.۵ تا ۸ شب بود تمام ترم. کلا دهنم صاف شد.

ترم بعد همه کلاسام دو روز در هفته ست، از ۱۲ ظهر تا ۵ عصر. بهتره باز.

کاشکی فردا بیاد و بگذره تموم شه.

۱ نظر ۱۸ آذر ۰۰ ، ۰۲:۴۴
آی دا

دیروز یه پروژه رو سابمیت کردم. امروز ریاضی رو از میانترم به بعدشو خوندم. برای الکتروشیمی وقت نشد.

از اینکه تا ده روز دیگه این ترم تموم میشه ذوق زده ام.

دو تا ارایه ی دیگه مونده، و دو تا امتحان.

۱ نظر ۱۵ آذر ۰۰ ، ۰۹:۱۳
آی دا

استادم انتظار داشت شنبه و یکشنبه که تعظیلم برم ازمایشگاه کار کنم.

اما قضیه ایته که من چند تا ارائه و امتحان پایات ترم دارم. تو طی هفته که فرصت نمیشه، فقط یه اخر هفته ست.

الان اس ام اس داده که براتون هدیه کریمس گذاشتم تو ازمایشگاه. :( حس عذاب وحدان دارم. چون احتمالا انتظار داشته من لب باشم.

آخه خب چرا دوشنبه برامون نیاوردی :((

از ابتدا با استاد کار کردن هزار تا خوبی داره، اما خب بدی های خودشم داره. همش حس میکنی مدیونشی.

۱ نظر ۱۳ آذر ۰۰ ، ۲۰:۱۵
آی دا

ایتقدر گیجم، یک ساعت زودتر از شروع کلاس پاشدم اومدم سر کلاس :|

دوباره برنگشتم ازمایشگاه.

ارائه امروز رو که بدم، از لحاظ ذهنی خیلی ازاد میشم.

امروز برای بچه های ازمایشگاه ناهار اوردم. لازانیای مرغ و اسفناج.

خودم اولین بار بود میپخنم. اما خوب شد و دوسش داشتم. مخصوصا که برای اولین بار، لازانیا رو خشک چیدم تو ظرف. بعد فویل پیچیدم و بعد تو فر گذاشتم.

همیشه اول برگه ها رو میپختم، که در نهابت شیک برش نمیخورد.

 

اصلا زمان هم نمیگذره برم سر کلاس. :|

 

۰ نظر ۱۱ آذر ۰۰ ، ۲۳:۲۷
آی دا

این هفته یه میان ترم دارم، و نگم که چقدر استادم کار سرم ریخته.

هوم ورک و پروژه و مابقی چیزا هم که به کنار...

کاشکی بشه ترم بعد فقط دو تا درس بردارم نه چهار تا!!!!

 

امروز هوا یکسره باریده، و من هم...

دلتنگ پژمانم.

اگه پژمان باشه، با دلتنگی مامان و داداش و خواهرم راحت تر کنار میام...

 

۴ نظر ۱۲ مهر ۰۰ ، ۰۶:۲۹
آی دا

بذار ایتقدر بدجنس نباشم و فقظ ناله نیارم اینحا.

مقاله ارشدم دو تا سایت خورده، و هرچند اوتقدری برای بقیه با اهمیت تباشه، برای خودم خیلی خیلی با اهمیته. مخصوصا که یه دونه ش رو یه کسی سایت کرده که اصلا نمی شتاسمش.

الان، یه مقاله سابمیت کردیم و یه ریویژن خورده. ایشالا دوباره ریویژن نمیخوره و دیگه تا 2022 چاپ میشه.

یه مقاله دیگه هم در شرف سابمیت شدنه. ایشالا که بتونیم اونجایی که مد نظرمونه چاپش کنیم. هر چند کار خیلی سختیه. اگه نشد، انتظارات رو باید پایین بیاریم.

 

کورس ها سخت نیستن. اما اینقدری هوم ورک و پروژه و کوییز میدن که ادم سرگیجه میگیره. ایشالا تا سال بعد کورس ها رو ببندم دیگه فقط تمرکز کنم رو ریسرچ.

میدونم که برام دعا میکنین!

 

۱ نظر ۰۷ مهر ۰۰ ، ۱۸:۳۲
آی دا